شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش و خود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حضرت آیت الله بهاءالدینی...

 حضرت آیت الله بهاءالدینی :آقاسیدعلی خامنه ای حقیقت ولایت فقیه هستندورهبر

    قرار بوداز طرف مجلس خبرگان منتظری انتخاب شود ازتمام علما برای ایشان امضای تاییدگرفته میشد.روزی برای گرفتن امضا چندتن از نزدیکان منتظری به خدمت آیت الله سید رضا بهاء الدینی رسیدند .                                

 به گزارش اختصاصی خبرنگار رهوا از یک منبع آگاه : قرار بوداز طرف مجلس خبرگان منتظری انتخاب شود ازتمام علما برای ایشان امضای تاییدگرفته میشد.روزی برای گرفتن امضا چند از نزدیکان منتظری به خدمت آیت الله سید رضا بهاء الدینی رسیدند اماایشان امضا نکردند هرچه ازفرستادگان منتظری اصرار ازایشان انکار.تاآنجا که خود منتظری شخصا به خدمت ایشان رسید وتمام کتابهایی که درمورد ولایت فقیه نوشته بود را محضر  حضرت آقا قرار دادند.

حضرت آقا تمام کتاب ها راجمع کردند وبه منتظری چند لحظه نگاه کردند و خنده کوتاهی کردند و فرمودند ولایت فقیه نوشتنی نیست فهمیدنی است .

این منبع نزدیک به بیت بهاءالدینی نقل میکند که از حضرت آقا پرسیدم چرا ایشان راتایید نکردید مگه شخص دیگری هم میتواند .بعد از امام (ره) به مقام رهبری برسند.

حضرت آقا فرمودند : البته هیچ کس حاج آقا روح الله نمی شود، ولی آقاسیدعلی خامنه ای حقیقت ولایت فقیه هستند و رهبر ,از همه به امام نزدیکتر است. کسی که ما به او امیدواریم آقای خامنه ای است. شما از ما قبول نمی کنید و تعجب می کنید، ولی این دید ماست، نزد ما محرز است آقاسید علی خامنه ای رهبر آینده هستند و ایشان باز هم فرمودند :نظر ما سید علی سید علی سید علی خامنه ای است.

این منبع آگاه در گوشه ای دیگر از گفتگو با رهوا بیان کرد که :زمان می گذشت و به مرور زمان سخنان گهربار و گلواژه های بینش آفرین این پیر روشن ضمیر، بیشتر و بهتر عملی می شد. تا این که رحلت حضرت امام خمینی قدس سره و انتخاب حضرت آیةالله خامنه ای (حفظه الله) پیش آمد.

محضر آقا جان رسیدیم و به عنوان خبر روز خدمتشان عرض کردیم. فرمودند:«ما مدتها پیش به این مطلب رسیده بودیم و نظر خود را بیان کردیم که هیچ کس بعد از حاج آقا روح الله  نمیتواند رهبر شود جز سید علی آقا و باید به ایشان کمک کرد تا تنها نباشد.

برپایه همین گزارش:قبل از ریاست جمهوری آقای خامنه ای روزی در بیت محترم حضرت آقا بهاءالدینی بودیم که آقای خامنه ای که درآن زمان نماینده مجلس بودند به بیت ایشان (منزل)تشریف آورده اند و وقتی که آقای خامنه ای رفتند  آقا زیر لب فرمودند :خورشیدلحظه ای تابید ورفت!                     



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 88/9/19 :: ساعت 12:15 صبح )
»» کاروان کربلا

کاروان کربلا

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین 

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

               از حریم کعبه‏ی جدش به اشکی شست دست 

               مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم 

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

              پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست 

              اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب 

کس نمی‏داند عروسی یا عزا دارد حسین

             رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند 

             تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب 

ورنه این بی‏حرمتی‏ها کی روا دارد حسین

            سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی 

           چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه‏پیمای عراق 

می‏نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

            او وفای عهد را با سر کند سودا ولی 

            خون بدل از کوفیان بیوفا دارد حسین

دشمنانش بی‏امان و دوستانش بی‏وفا 

با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین

            سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلا 

            هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‏کند 

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

            دشمنش هم آب می‏بندد بروی اهل‏بیت 

            داوری بین با چه قومی بیحیا دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‏ای 

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

                     دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز 

            با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا 

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

           اشک خونین گوبیا بنشین به چشم «شهریار» 

            کاندرین گوشه عزائی بی‏ریا دارد حسین

×××××× 

محمدحسین شهریار



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/9/18 :: ساعت 11:36 عصر )
»» حدیث روز

&حدیث روز&

حریم پاک

عن النبی (ص) قال:... و هی اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در ضمن حدیث بلندی می‏فرماید:

کربلا پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه‏ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است.

××××× 

بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نیز کامل الزیارات، ص 264.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/9/18 :: ساعت 9:25 عصر )
»» چندروایت درموردامام حسن وامام حسین(ع)

چند روایت در مورد امام حسن وامام حسین(علیهماالسلام)

«سئل رسول الله (ص) ایما اهل بیتک احب الیک قال (ص) الحسن و الحسین‌«

از پیغمبر (ص) پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست داری‌، فرمود:حسن و حسین را.

شیخ طوسی از حدیفه نقل می‌کند که پیغمبر (ص) فرمود: فرشته‌ای بر من نازل شد که تا آن وقت به زمین نیامده بود. سلام کرد «و ابشرنی ان ابنتی فاطمه سیدة نساء اهل‌الجنه و ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة‌«.

شیخ طبرسی نقل می‌کند که پیغمبر (ص) فرمود: روز قیامت عرش خدا را به نور حق زینت می‌کنند. حسن طرف راست و حسین طرف چپ عرش قرار خواهند گرفت‌.

و در روایتی دیگر درباره علی‌، فاطمه و حسن و حسین‌: فرمود: هر کس با آنان جنگ آورد، من با او به جنگ می‌خیزم و هر آن که تسلیم آنها شود، من با او سر آشتی‌دارم‌.

رسول خدا (ص) دست حسنین را گرفت و فرمود: هر که من و این دو پسر و پدر آنها را دوست دارد، روز قیامت در صف من قرار خواهد گرفت‌.

عایشه روایت کرده‌، یک روز صبح حسن و حسین و فاطمه و علی (ع) در زیر عبای پیغمبر (ص) جمع شدند. آن گاه رسول خدا (ص) فرمود: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً).

علاقه رسول خدا به این دو فرزند، بر همه اصحاب آشکار بوده و همانطور که درباره امام حسین (ع) گذشت‌، پیامبر (ص) می‌کوشید تا مردم را از علاقه خود به این دو امام آگاه کرده و حتی می‌فرمود: خدایا دوست بدار کسی که آنها را دوست بدارد: «من احبنی فلیحب هذین‌«، و فرمود: «من أحب الحسن والحسین فقد أحبنی‌، و من أبغضهما فقد ابغضنی‌« آن حضرت درباره این دو برادر فرمود: «هما ریحانی من الدنیا»، درباره امام‌حسین (ع) فضایل اختصاصی نیز آمده است که یکی از مشهورترین آنها، روایت «حسین منی و أنا من حسین» است‌.

یحیی ابن سالم موصلی که از غلامان امام حسین (ع) بود، می‌گوید: با امام در حرکت بودیم‌. به خانه رسیدند و آب طلبیدند. کنیزی با قدحی پر از آب بیرون آمد. امام‌پیش از خوردن آب «فضه‌ای‌« را درآورده به او دادند و فرمودند: این را به اهلت بسیار، آن‌گاه به نوشیدن آب پرداختند.

از امام باقر (ع) روایت شده است که امام حسین (ع) در سفر حج پیاده حرکت می‌کرد، در حالی که چهار پایان او پشت سر او حرکت می‌کردند.

نقل یک روایت هم در اخلاق امام حسین (ع) مناسب می‌نماید. ابن ابی الدنیا نقل کرده است که امام حسین (ع) بر گروهی از فقیران عبور می‌کرد که سفره شان پهن بود و غذایی فقیرانه داشتند. وقتی امام را دیدند، حضرت را دعوت کردند. آن حضرت پیاده شد و فرمود: (ان الله لا یحب المستکبرین‌) آن گاه نشست و با آنها غذا خورد. پس از آن فرمود: شما دعوت کردید، من پیرفتم‌. اکنون من شما را دعوت می‌کنم‌، باید بپذیرید. پس از آن به رباب گفت‌: تا هر چه آماده کرده بیاورد تا با هم بخورند.

اشتغال حسن و حسین (ع) در حضور پیغمبر (ص) به بازی‌های کشتی‌، خط نویسی‌،و «لعب المداحی‌« چاله بازی با ریگ و گودال و خاک و مسابقه اسب سواری و تیر اندازی و سبقت در نماز و وضو و غیره بوده است‌.

سلمان فارسی روایت می‌کند که دیدم حسین در دامان پیغمبر (ص) بود و می‌فرمود: تو سید فرزند سیدی و پدر ساداتی‌، تو امام‌، فرزند امام و پدر ائمه هستی‌، تو حجت‌، فرزند حجت و پدر حجج خدایی‌، نُه تن از نسل تو حجت خدا هستند و نهمین آنها قائم ایشان است‌.1

××××××

پاورقی:1-بررسی زندگی امام حسین(ع)ازولادت تاشهادت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/9/18 :: ساعت 9:19 عصر )
»» نشانی خیابان شهدا

 

نشانى خیابان شهدا 

• ببخشید خانم! خیابون شهدا همین جاست؟
• شهدا ... !؟ نمى دونم، فکر نکنم!
• ببخشید آقاپسر خیا ...
• معذرت مى خوام ... دیر شده ... قرار دارم .
• آقا ... ببخشید آقا خیابون شهدا همین جاست؟
• شهدا ؟! راستش من چندسالى نیست اینجام . بعید مى دونم همین باشه!
• ممنون !

محسن گیج شده بود . همه چیز عوض شده . انگار که یک قرن از آن سال ها که در این شهر بودند، مى گذرد .
آدم ها ! حتى آدم هاى این شهر هم عوض شده اند، آدم هاى این خیابان! توى فکر و خیال بود که هوار یک پسر جوان او را به خودش آورد;
• هى آقا مگه کورى؟ پاى منو له کردى .

محسن نگاهش به پسر که موهاى وزوز روغن خورده داشت، افتاد.نتوانست تشخیص دهد چیزى که پسرک پوشیده، تى شرت است یا زیرپیراهن . به طرز مسخره اى تنگ و چسبناک بود . بازوهاى درشت و استخوانى پسر را که از زیر نیم وجب آستین رویش مى دیدى، ترس برت مى داشت و شلوارى که دلت مى خواست بدانى چند ساعت براى پوشیدنش وقت صرف کرده و اصلاً با این تنگى چطور با آن قدم برداشته!؟

رد بازوهاى استخوانى پسر را که گرفته به انگشتانى باریک و سفید با ناخن هاى بلند که لاک مشکى خورده بود و یک انگشتر نقره با نقش جمجمه رسید که به سختى توى انگشت هاى درشت پسرک قفل شده بود.با خودش فکر کرد که چه چیزى مى تواند این دست هاى قفل شده را از هم باز کند؟ نگاهش که به چهره ى دخترک افتاد، یک آن، جا خورد .

اما نه ... درست دیده بود . شبیه ترین چهره به نقش ابلیس که دیشب توى تئاتر دیده بود . خط چشم درشت مشکى که یک بند انگشت از انتهاى چشم ها بیرون زده بود، با سایه اى بنفش که هول ناکى چشمش را دوبرابر کرده بود و لب هایى که زیر آوار رژلب مشکى دخترک داشت خفه مى شد . نگاهش که به لباسش خورد، دیگر نخواست آن جا بماند . عذرخواهى کرد و به سرعت از آن ها دور شد .

مغازه ها همه طور دیگرى شده بودند . ویترین هاى پرزرق و برق با دالان هاى تاریک و کوچک . یک دسته دختر با صورت هاى آرایش کرده از روبرو رد مى شوند . صداى خنده هایشان را از بیست قدمى مى توانستى بشنوى . از کنارش که رد شدند، بوى تند ادکلان هاى آمریکایى شان مى خواست خفه اش کند . به راهش ادامه داد . کم کم داشت به این صحنه ها عادت مى کرد . دستهاى به هم قفل شده، دسته هاى دختران یا پسران جوانى که تشخیص باهم یا بى هم بودنشان دشوار بود .

به پاساژ که رسید، دهانش بازماند . همه چیز چقدر زود اتفاق افتاده بود . چندین سال پیش اصلاً اثرى از این ساختمان هاى شیک و بلند نبود، اما حالا چند قدمى به طرف پاساژ برداشت، ترجیح داد برگردد . بوى تند سیگارهاى خارجى که با ادکلان ها و مواد آرایشى مخلوط شده بود، حالش را بد مى کرد . دیگر خودش هم داشت مطمئن مى شد که اشتباه آمده . دلش مى خواست هرچه زودتر از آن جا دور شود .

تابلوار راه چندانى نبود، اما تحمل یک قدم دیگر در این خیابان برایش دشوار بود . دلش گرفت . یاد خیابان شهدا افتاد . چه ساده و بى ریا بود . چقدر قدم زدن در آن را دوست داشت .

به زحمت از لابه لاى موتورها، ماشین هایى که مثل اسب رم کرده مى تاختند، گذشت تا به آن طرف خیابان رسید . دلش مى خواست جلو اولین تاکسى را بگیرد تا یک راست به هتل برساندش . پیکان سفید مدل هشتاد قبل از بقیه پیداش شد . محسن نفس راحتى کشید و سریع برایش دست تکان داد .

• بلوار!

ماشین چندقدم جلوتر ترمز کرد . محسن به طرف ماشین رفت . صداى موسیقى تکنو تمام محوطه را پرکرده بود . ماشین آرام آرام جلو رفت . محسن سرجایش ایستاد . تازه متوجه دخترک جوانى که چند متر جلوتر از او قدم برمى داشت شد و راننده ى جوان که هماهنگ با قدم هاى او ماشین را به جلو مى راند و از داخل ماشین چیزهایى مى گفت .

محسن سرش را برگرداند . چند ماشین با سرعت از مقابلش رد شدند;

• بلوار ؟
• بلوار ؟
• مستقیم ...

نگاهش رادوباره به سمت پیکان مدل هشتاد کشاند . هنوز در همان حال بود . فقط چند متر جلوتر ... چند قدم به طرفش برداشت . نگاهش را به راننده ى جوان انداخت . موهاى وزوز آغشته به روغن با پیراهن چسبناک که ... محسن دیگر داشت حالش به هم مى خورد . احساس کرد چقدر هواى این جا آلوده است . چقدر تهوع آور است . جلو اولین تاکسى را گرفت;

• دربست!

توى ماشین که نشست یک نفس عمیق کشید . صداى اصفهانى فضاى ماشین را پر کرده بود:

این گونه ام که در غم غربت شکیب نیست

گر سر کنم حکـایت هجـران، غریـب نیست

دلش مى خواست زانوهایش را بغل بگیرد و یک دل سیر گریه کند .

کاش این جا هم مثل خیابان شهدا بود .
کاش آن آدم ها این جا بودند . حتى از بچه هاى مسجد هم خبرى نیست . تاکسى آرام آرام مى رفت و محسن گوشه و کنار خیابان را به دنبال لااقل یک نگاه آشنا مى گشت . از جایش پرید! حس کرد چیز آشنایى به چشمش خورده . برگشت و به عقب نگاه کرد . یک بار دیگر به تابلو خیره شد « بیمه ایران شعبه ... (شهداء سابق)» ماشین آرام آرام به جلو مى رفت و محسن همین طور مات و مبهوت به نام شهدا که دورتر دورتر مى شد، چشم دوخته بود . صداى اصفهانى توى فضا پیچید .

گم گشته ى دیار محبت کجا رود

نام حبیب هست و نشان حبیب نیست ...

×××××  

یادداشت هایی از حاج حمید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( دوشنبه 88/9/16 :: ساعت 9:52 عصر )
»» حضرت علی(ع)ومنجم

&داستان دوستان&

حضرت علی (ع)و منجم

سعید بن جبیر [1] که از یاران با وفای امام سجاد علیه‏السلام می‏باشد نقل می‏کند: یکی از دهقانهای ایرانی که ستاره‏شناس بود، هنگامی که حضرت برای جنگ (با خوارج نهروان) خارج می‏شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای امیرالمؤمنین ستاره‏های نحس و شومی طلوع کرده است، و در مثل این روز، شخص حکیم باید خود را پنهان کند، و امروز برای شما، روز سختی است، دو ستاره به هم رسیده‏اند و از برج شما آتش شعله‏ور است، و جنگ برای شما موقعیت ندارد! حضرت امیر علیه‏السلام فرمود: وای بر تو ای دهقانی که از علائم خبر می‏دهی و ما را از سرانجام کار می‏ترسانی، آیا می‏دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است؟ آیا می‏دانی اسد چند مطلع دارد؟

مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابی را که در آستین داشت درآورد و شروع کرد به بررسی و محاسبه.

حضرت علی علیه‏السلام لبخندی زد و فرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه‏ای فرو ریخت، برج ماجین شکاف برداشت، حصار سرندیب سقوط کرد، فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد) بزرگ یهود ناپدید شد، مورچه‏گان در سرزمین مورچه‏ها به هیجان آمدند، پادشاه افریقا نابود شد، آیا تو این حوادث را می‏دانی؟

مرد منجم گفت: نه یا امیرالمؤمنین.

حضرت فرمود:... در هر عالمی هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد، و این مرد و با دست خود به مردی بنام سعد بن مسعده حارثی لعنه الله که جاسوس خوارج در لشکر حضرت امیر علیه‏السلام بود اشاره نمود- جزء همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد!

مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، مائیم برپادارنده محور (دین و هستی) و نشانه‏های فلک.

و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می‏کشد بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من، چرا که نور آن (آتش) پیش من است و سوزاندن و شعله‏اش به دور از من، و این مساله‏ای پیچیده است، اگر حسابگر هستی آنرا محاسبه کن. [2] .

×××××× 

پاورقی:1-سعیدبن جبیرراازاصحاب امام سجاد(ع)شمرده اند که به دست حجاج بن یوسف ثقفی شهیدشد.

2-الاحتجاج ،ج1،ص355-مدینه المعاجز،ص188،ازمناقب الفاخرهپیشگوئیهای امیرالمؤمنین .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( دوشنبه 88/9/16 :: ساعت 6:44 عصر )
»» غدیر عید بزرگ خدا

غدیر عید بزرگ خدا

هیجدهم ذی حجه عید غدیر خم، عید آل محمد علیهم السلام از بزرگترین اعیاد اسلامی است. خداوند تمام پیامبران را مامور کرد که این روز را عید بگیرند و آنها نیز جانشین خود را امر به بزرگداشت عید غدیر کردند. نام این عید در آسمان، عهد موعود بوده و در زمین روز میثاق است؛ میثاق با ولایت امیر مومنان علی (ع). و این همان روزی است که حضرت موسی و عیسی برای خود جانشین انتخاب کردند. در چنین روزی رسول خدا (ص) بین برادران مسلمان، عقد اخوت خواند.

رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) سفارش کرد که این روز را عید قرار دهد. از امام صادق (ع) نقل شده که پیامبر (ص) فرمود: روز غدیر خم، بهترین عید امت من است و آن روزی است که خداوند امر فرمود مرا در آن روز به منصوب کردن علی بن ابی طالب به عنوان رهبر امت خودم که بعد از من به وسیله او راهنمایی شوند و آن روزی است که خداوند دین خود را کامل گردانید و نعمت را بر امت من تمام نمود و اسلام را برای آنان به عنوان دین شایسته پسندید و انتخاب نمود.

سپس فرمود: ای مردم! همانا علی (ع) بعد از من است و از خاک طینت من پدید آمده و او بعد از من، امام و پیشوای مردم است و آنچه را که مورد اختلاف بین آنان باشد در خصوص سنتهای من بیان می کند، و او سرور مومنان و رهبر بزرگان، و نیکوترین جانشینان و شوهر سرور زنان عالمیان و پدر امامان هدایت کننده است.

ای مردم! هر کس با علی مهربان باشد من با او مهربانم هر کس علی را خشمگین کند من با او خشمگینم، هر کس به علی محبت کند من به او محبت می کنم، هر کس با علی قطع کند من با او قطع ارتباط می کنم، هر کس ‍ بر علی جفا کند من با او جفا کنم، هر کس علی را دوست بدارد من با او دوست می شوم، و هر کس با علی دشمنی کند من با او دشمنی می کنم، ای مردم! من شهر حکمتم و علی ابن ابی طالب در آن است و نمی توان به شهر وارد شد مگر از درش. دروغ می گوید آن کس که گمان می کند مرا دوست دارد در حالی که علی را دشمن می دارد.

ای مردم! قسم به خدایی که مرا به نبوت مبعوث گردانید و مرا به رسالت برگزید، من هنگامی که علی را به امامت منصوب کردم خداوند، اسم او را در آسمانهایش بلند گردانید و ولایت و دوستی او را بر ملائکه اش واجب گردانید. از ابوهریره نقل شده که او گفت: هر کس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب شصت ماه روزه گرفتن را در نامه عمل او ثبت می کند، و آن روز، روز غدیر خم است؛ هنگامی است که پیامبر خدا دست علی را گرفت و بلند کرد و فرمود: ای مردم، آیا من رهبر و سرپرست مومنین نیستم؟ گفتن: بله، ای رسول خدا، فرمود: هر آن کس که من ولی و رهبر اویم، علی هم رهبر و مولای اوست. پس عمر به حضرت علی عرض کرد: مبارک باد، مبارک باد ای فرزند ابی طالب، صبح کردی در حالی که تو مولای من و مولای همه مسلمین می باشی سپس خداوند بزرگ، آیه الیوم اکملت لکم دینکم را نازل فرمود.

از حضرت رضا (ع) نقل شده است که به ابی نصر فرمود:

ای پسر ابی نصر، هر کجا که باشی سعی کن روز عید غدیر، کنار قبر مطهر امیرمومنان (ع) حاضر شوی، بدرستی که خدا در این روز گناهان زیادی از مومنان را می بخشد و آنها را از آتش جهنم دور می کند، به اندازه دو ماه رمضان و شب قدر.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/9/4 :: ساعت 9:28 عصر )
»» امام زمان(عج) در حرم حضرت مسلم (ع)

 &داستان دوستان&

امام زمان(عج) در حرم حضرت مسلم (ع)

به مناسبت شهادت حضرت مسلم و برای نشان دادن بلندی مقام و مرتبه  آن حضرت، حکایتی را که حاجی نوری در کتاب «نجم الثاقب» نقل نموده، می آوریم.

ایشان می‏نویسد: شیخ عالم فاضل، شیخ باقر کاظمی، نجل عالم عابد شیخ هادی کاظمی معروف و آل طالب، نقل می‏کند: مرد مؤمنی بود از خانواده‏ای معروف به آل رحیم که او را شیخ حسین رحیم می‏گفتند. و همچنین عالم فاضل و عابد کامل، مصباح الاتقیاء شیخ طه از آل جلیل و زاهد عابد بی‏بدیل شیخ حسین نجف که هم اکنون امام جماعت مسجد هندی نجف اشرف و در تقوا و صلاح و فضل، مقبول خواص و عوام است نقل نموده که شیخ حسین مزبور، مردی پاک طینت و فطرت بود و از مقدسین مشتغلین به شمار می‏رفت. ایشان مبتلا به مرض سینه بود و هنگام سرفه با اخلاط سینه‏اش، خون بیرون می‏آمد و با این حال در نهایت فقر و پریشانی زندگی می‏کرد و مالک قوت روز نبود، او غالب اوقات نزد اعراب بادیه‏نشین که در حوالی نجف اشرف ساکنند، می‏رفت و برای گذراندن زندگی و کسب قوت لایموتی، هر چند که جو باشد می‏گرفت. او با این مرض و فقر، دلش به زنی از اهل نجف تمایل پیدا کرد و هر چند او را خواستگاری می‏نمود به جهت فقرش خانواده‏ی آن زن قبول نمی‏کردند، و از این جهت نیز در هم و غم شدیدی بود.

و چون مرض و فقر و مأیوسی از تزویج آن زن، کار را بر او سخت نمود، تصمیم گرفت عملی را که در میان اهل نجف معروف است انجام دهد که هر که را امر سختی روی دهد، چهل شب چهارشنبه به رفتن به مسجد کوفه مداومت نماید که لا محاله حضرت حجت «عجل الله فرجه» را به نحوی که نشناسد ملاقات خواهد نمود، و مقصدش به او خواهد رسید.

مرحوم شیخ باقر نقل کرد که شیخ حسین گفت: من چهل شب چهارشنبه به این عمل مواظبت کردم، شب چهارشنبه آخری فرارسید و آن شب تاریکی از شبهای زمستان بود، باد تندی می‏وزید که به همراه آن اندکی باران می‏بارید و من در دکه‏ای که داخل مسجد است نشسته بودم، و آن دکه شرقیه مقابل در اول واقع است و کسی که داخل مسجد می‏شود طرف چپ او واقع می‏گردد.

من به جهت خونی که از سینه‏ام می‏آمد و چیزی نداشتم که اخلاط سینه را در آن جمع کنم و انداختن آن در مسجد هم جایز نبود، نمی‏توانستم وارد مسجد شوم و چیزی هم نداشتم که سرما را از خودم دفع کنم، به همین سبب در آن دکه نشسته بودم، دلم تنگ، و غم و اندوهم زیاد شد و دنیا در مقابل چشمم تاریک گشت و فکر می‏کردم که شبها تمام شد و این شب آخر است، ولی نه کسی را دیده‏ام و نه چیزی برایم ظاهر شده، و این همه مشقت و رنج عظیم برده‏ام و بار زحمت و خوف بر دوش کشیده‏ام، چهل شب است که از نجف به مسجد کوفه می‏آیم و در این حال جز یأس برایم نتیجه ندارد، و من در کار خود متفکر بودم، و در مسجد احدی نبود، و آتش روشن کرده بودم و به جهت دم کردن قهوه‏ای که با خود از نجف آورده بودم و به خوردن آن عادت داشتم و بسیار هم کم بود. ناگاه شخصی از سمت در اول مسجد به طرف من آمد. چون او را از دور دیدم مکدر شدم و با خود گفتم: اعرابی است، از اهالی اطراف مسجد آمده نزد من که قهوه بخورد، و من امشب بی‏قهوه می‏مانم و دراین شب تاریک هم و غمم زیاد خواهد شد.

در این فکر بودم که او به نزد من رسید و بر من سلام کرد و نام مرا برد و در مقابل من نشست. من از این که او نام مرا می‏دانست تعجب کردم و گمان کردم که او از آنهایی است که در اطراف نجف هستند و من گاه گاهی نزد آنها می‏روم. پس از او پرسیدم: از کدام طایفه عرب هستی؟

گفت: از بعض ایشانم.

پس اسم هر یک از طوایف عرب را که در اطراف نجف هستند نام بردم.

گفت: نه از آنها نیستم.

پس مرا به غضب آورد، از روی سخریه و استهزاء گفتم: آری! تو از طریطره هستی و این لفظی بی‏معنی است. پس از سخن من تبسم کرد و گفت: بر تو حرجی نیست، من از هر کجا باشم. تو برای چه به اینجا آمده‏ای؟

گفتم: برای تو هم سؤال کردن از این امور نفعی ندارد.

گفت: چه ضرر دارد که مرا خبر دهی.

من از حسن اخلاق و شیرینی سخن او متعجب شدم، و قلبم به او متمایل شد و چنان شد که هر چه سخن می‏گفت محبتم به او زیادتر می‏گشت. پس از توتون برای او چپقی ساختم و به او دادم.

گفت: تو آن را بکش، من نمی‏کشم.

بعد برای او در فنجان قهوه ریختم و به او دادم، او گرفت و اندکی از آن خورد، آنگاه به من داد و گفت: تو آن را بخور.

پس من آن را گرفتم و خوردم و ملتفت نشدم که تمام آن را نخورده و لحظه به لحظه محبتم به او زیاد می‏شد، پس گفتم: ای برادر! امشب تو را خداوند برای من فرستاده که مونس من باشی، آیا نمی‏آیی با من برویم و کناره مقبره‏ی جناب مسلم بنشینیم؟

گفت: می‏آیم، حال خبر خود را نقل کن.

گفتم: ای برادر! واقع را برای تو نقل می‏کنم، من از آن روزی که خود را شناختم در نهایت فقر زندگی می‏کنم، و با این حال چند سال است که از سینه‏ام خون می‏آید، علاجش را نمی‏دانم و عیال هم ندارم، دلم به زنی از اهل محله‏ی خودم در نجف اشرف متمایل شده و چون در دستم چیزی نیست، گرفتنش برایم میسر نیست، و مرا این ملاها گول زدند و گفتند: برای گرفتن حوائج خود متوجه شو به صاحب الزمان علیه‏السلام و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته کن که آن جناب را خواهی دید، و حاجتت برآورده خواهد شد و این آخرین شب چهارشنبه است، و در این شبها، این همه زحمت کشیدم ولی چیزی ندیدم، این است سبب آمدن من به اینجا و این است حوائج من.

در حالتی که من غافل بودم و ملتفت نبودم او گفت: اما سینه‏ی تو، پس عافیت یافت، و اما آن زن، پس به این زودی او را خواهی گرفت، و اما فقر تو، پس به حال خود باقی است تا بمیری.

و من به این بیان و تفصیل ملتفت نشدم، پس گفتم: نمی‏رویم به سوی جناب مسلم؟

گفت: برخیز.

پس برخواستم و او در پیش روی من به راه افتاد، چون وارد زمین مسجد شدیم به من گفت: آیا دو رکعت نماز تحیت مسجد نخوانیم؟

گفتم: می‏خوانیم، پس او نزدیک شاخص سنگی که در میان مسجد است ایستاد و من با کمی فاصله پشت سرش ایستادم. پس تکبیرة الاحرام را گفتم و مشغول خواندن فاتحه شدم که ناگاه قرائت فاتحه او را شنیدم که هرگز از احدی چنین قرائتی را نشنیده بودم، پس از حسن قرائتش در نفس خودم گفتم: شاید او صاحب الزمان علیه‏السلام باشد و سخنانی از او شنیدم که دلالت بر این امر می‏کرد، آنگاه به سوی او نظر کردم، پس از خطور این احتمال در دل من، در حالتی که آن جناب در نماز بود، دیدم که نور عظیمی آن حضرت را احاطه کرده است، به طوری که مرا از تشخیص شخص شریفش مانع شد و در این حال مشغول نماز بود و من قرائت آن جناب را می‏شنیدم و بدنم می‏لرزید و از بیم حضرتش نتوانستم نماز را قطع کنم.

پس به هر نحو بود نماز را تمام کردم و نور از زمین بالا می‏رفت، پس مشغول شدم به گریه و زاری و عذر خواهی از سوء ادبی که در مسجد با جنابش کرده بودم و گفتم: ای آقای من! وعده جنابعالی راست است، مرا وعده دادی که با هم به قبر مسلم برویم.

در این میان که حرف می‏زدم، دیدم نور متوجه جناب قبر مسلم شد، پس من نیز متابعت کردم و آن نور داخل در روضه‏ی مسلم شد، و فضای روضه را گرفت و پیوسته چنین بود، و من مشغول گریه و ندبه بودم تا آن که فجر طالع شد، و آن نور عروج کرد.

چون صبح شد، به کلام آن حضرت متوجه شدم که فرمود: اما سینه‏ات، پس شفا یافت، دیدم سینه‏ام صحیح و سالم است و ابدا سرفه نمی‏کنم.

هفته‏ای نکشید که اسباب تزویج آن دختر، من حیث لا احتسب فراهم آمد و فقر هم به حالت خود باقی است، چنانکه آن جناب فرمود، والحمد لله. [1] .

×××××× 

پاورقی:1-نجم الثاقب،ص632-636. تاریخ سیدالشهداء،ص347-350



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/9/4 :: ساعت 9:20 عصر )
»» امام حسین(ع)درروزعرفه

امام حسین(ع) در روز عرفه

روز نهم ذی‏حجّه زائرین بیت خدا، وظیفه دارند از موقع ظهر تا غروب آفتاب در سرزمین عرفه«وقوف» کنند، و تأکید شده است که زائرین، به دعا و مناجات با خدا بپردازند و هر چه بتوانند به خواندن قرآن و عبادت حق مشغول گردند...

«مسروق خادم» می‏گوید: در همچو روزی در صحرای عرفه بودم، گردش‏کنان به خیمه امام حسین وارد شدم، دیدم: آن امام بزرگوار با اصحاب خویش به خواندن قرآن و دعا مشغولند، و اشک‏های روان از چشمان پرفروغ آن حضرت فرو می‏ریزد و....

ناگاه سفره طعام را مشاهده کردم که از غذاهای امروزه چیزی در آن نبود، خیلی ساده و بی‏خورشت، تنها سویق در آن چیده شده بود، آنهم به نشانه روزه‏داری و غذای افطاری.

به محضرش شرفیاب گشتم، سلام و احوال‏پرسی انجام گرفت، و بعد چند مسأله مطرح کردم، امام حسین با آرامش تمام جواب آنها را بیان داشت و...

مسروق در حالی که زهد و ورع حسین و اصحاب او، وی را کاملاً متأثّر و متعجّب ساخته بود، حضور آنان را ترک گفت، و به خیمه امام حسن وارد شد.

در خیمه امام حسن سفره‏ها باز بود، و زائران بیت خدا در آنجا مشغول خوردن و آشامیدن بودند و گروهی از مردم از طعام‏های موجود به همراه خود نیز می‏بردند! «مسروق» می‏گوید: من از دیدن چنین منظره تعجّب نمودم که چرا در حضور امام حسین همه روزه‏دار؟ و چرا در خیمه امام حسن همه مشغول خوردن و آشامیدن می‏باشند؟

امام حسن از مسروق دعوت کرد که او نیز طعام میل کند، ولی او گفت: ای فرزند پیامبر من روزه گرفته‏ام، اجازه می‏دهی سؤالی را مطرح کنم؟ امام اجازه داد.

مسروق گفت: من از اختلاف شما و برادرت حسین به خدا پناه می‏برم! چرا در خیمه او همه روزه گرفته‏اند؟ ولی در خیمه شما کسی روزه‏دار نیست؟

امام حسن‏علیه السلام فرمود: خداوند ما اهل‏بیت را برای اعمال و سیاست مردم الگو آفریده، چنانچه من و برادرم هر دو روزه می‏گرفتیم، افرادی که به روزه گرفتن موفّق نشده بودند احساس حقارت می‏کردند، ولذا من با برادرم حسین قرار گذاشتیم که اینگونه عمل کنیم، تا هیچ کس آزرده نباشد افطار کردن من به خاطر مردم، و روزه گرفتن برادرم حسین نیز به خاطر مردم است. [1] .

قابل توجّه است که اگر همه مؤمنین در روز عرفه توفیق روزه گرفتن پیدا می‏کردند، امام

حسن حتماً روزه می‏گرفت، و با برادرش امام حسین تفاوتی در سیره پیدا نمی‏کرد، زیرا امام حسین برادرش امام حسن را امام خود می‏خواند و از او پیروی می‏کرد.

روزی عبداللَّه بن زبیر از حضرت سیّدالشهداء و اصحابش برای مهمانی ناهار دعوت کرد، وغذاهای مطبوع بر سر سفره چید، و از مهمانان خواست مشغول غذا خوردن باشند، در این میان امام حسین دست به طعام نزد! از حضرت سؤال کردند چرا غذا نمی‏خوری؟ فرمود: من روزه گرفته‏ام.[2] .

آری امام حسین در تمام رفتارها و کردارها الگوی زاهدان بود، و هرگز تحت ثأثیر دنیا و عوارض آن قرار نگرفت، و در آخرین لحظات زندگی خویش که در سرزمین کربلا در بستر شهادت افتاده بود، با خدای خویش مناجات نموده، و با زمزمه «رِضاً بِقَضائِکَ» بار دیگر اعلان نمود که حسین اهل دنیا و مناصب آن نبوده است، و آنچه می‏خواست فقط رضای الهی بود.

××××××× 

پاورقی:1-سفینه البحار،ج1،ص258       2-بحارالانوار،ج44،ص195

منبع:cdسفینه النجاه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( دوشنبه 88/9/2 :: ساعت 6:50 عصر )
»» باغبانی ابراهیم ادهم

&امانت داری&

((باغبانی ابراهیم ادهم))

ابراهیم ادهم گفت:بعدازآنکه توبه کردم ،لباس خودرابه چوپان پدرم دادم ولباسهای اوراگرفته به سوی عراق آمدم تااینکه به بغدادرسیدم وچندروزدرآنجاکارکردم ولی مزدی که دربغدادازکارگری می گرفتم موردپسندمن نبودازنظر حلال وحرامی آن.با بعضی ازعلماء مشورت کردم گفتند:اگرروزی حلال می خواهی به شام برو.

درشامات به شهریکه منصوره نام داشت واردشدم ولی درآنجاهم آنطورکه بایدگوارایم نشد.بابعضی ازمشا یخ دراین باره صحبت کردم گفتند: اگرمال حلال وپاک می خواهی بطرطوس بروکه آنجا انواع خوراکیهای مباح وحلال ارزان وفراوان وزیاداست.

روی بطرطوس آوردم ودرآن محل چندروزی به کارمشغول شدم تااینکه یک روزبردرباغی نشسته بودم مردی امدوگفت: مزدوری برای من می کنی؟باغی دارم ،می خواهم آنرامحافظت نمائی. گفتم:آری .

مرابه باغی که چندان ازطرطوس فاصله نداشت بردومدت مدیدی درآنجابودم ،روزی صاحب باغ باعده ای به آنجا آمدندوساعتی نشسته بعدمرابه نام دشتبان صدازد.پس اوراجواب دادم، گفت:بروچنددانه انارشیرین بیاور . درمیان درختان رفتم واناری چندچیده پیش آنهاآوردم ،وقتی که خوردندمعلوم شدترش بوده .

گفت:من به تونگفتم انارشیرین بیاور ،تواناری بدین ترشی آوردی؟گفتم:به خداسوگندمن درخت ترش وشیرین این باغ رانمی شناسم.گفت: سبحان الله ،اگرتوابراهیم ادهم می بودی ازاین بیشترمراعات احتیاط وامانت داری رانمی کردی.

فردای همان روزصحبت مرادرمسجدکرده بود.مردم مراشناخته بودند،ناگاه دیدم صاحب باغ باعده ای به طرف بستان می آیند،خودرادرپشت درختی پنهان کردم ،همینکه آنهاواردباغ شدندمن ازمیان مردم خارج شدم وازباغ بیرون رفتم .

×××××

پاورقی:1-روضات الجنات،ص40پندتاریخ،ج1،ص202



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 88/8/30 :: ساعت 5:9 عصر )
<   <<   156   157   158   159   160   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 127
>> بازدید دیروز: 185
>> مجموع بازدیدها: 1548426
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [193]
داستان وحکایت [175]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [105]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [194]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب