حضرت آیت الله بهاء الدینی(ره)
&داستان دوستان&
?«نسبت مستقیم صله رحم باعمر»
یکی ازپیروان حضرت امام موسی کاظم(ع)به نام شعیب عقرقوقی گفت:روزی خدمت حضرت بودم،ایشان ابتداءً بدون سابقه فرمود:ای شعیب،فردامردی ازساکنین مغرب تراملاقات می کندوازحال من می پرسد،تودرجواب اوبگو به خدا سوگندموسی بن جعفرامامی است که حضرت صادق(ع)اوراسفارش فرموده وتصریح به امامتش کرده،هرچه ازحلال وحرام سئوال کردازطرف من جواب ده.گفتم:فدایت شوم آن مردمغربی چه نشان دارد؟
فرمود:مردی بلندقدودرشت هیکل است به نام یعقوب وقتی اوراملاقات کردی ترس نداشته باش ،هرچه پرسیدجواب بده،واگرمیل داشت پیش من بیایداورابیاور.
شعیب سوگندیادکردکه روزدیگرمن درطواف بودم،مردی جسیم وقوی هیکل روی به من کرده گفت:می خواهم ازتوسئوالی کنم راجع به احوال آقا ومولایت.
گفتم:کیست آقایم؟گفت:موسی بن جعفر(ع).گفتم:نام توچیست؟جواب داد،یعقوب.ازمکانش سئوال کردم،گفت:ازاهالی مغربم.پرسیدم: ازکجامراشناختی؟گفت:درخواب دیدم کسی به من دستوردادشعیب راملاقات کن وهرچه می خواهی ازاوبپرس وقتیکه بیدارشدم ازنام توجستجوکردم ترابه من راهنمایی کردند.
گفتم:بنشین دراینجاتاازطواف فارغ شوم.بعدازطواف پیش اورفتم وصحبت کردم،اورامردی داناوعاقل یافتم.ازمن خواهش کردکه خدمت امام(ع) برسانمش،دست اوراگرفتم وخدمت حضرت بردم.اجازه ورودخواستم،بعدازرخصت داخل شدیم.
همینکه امام(ع)چشمش به اوافتادفرمود:ای یعقوب تودیروز وارداینجاشدی.بین تووبرادرت درفلان مکان نزاعی واقع شدوکاربه جایی رسیدکه یکدیگررادشنام دادید.این چنین کرداری روش مانیست.دین ماوپدران مامخالف این کارهااست وهرگزکسی رابه چنین کاری دستور نمی دهم،ازخداوندبترس وپرهیزکن.به همین زودی مرگ مابین تووبرادرت جدایی می افکندوبرادرت درهمین سفرخواهد مرد،قبل ازآنکه به وطن برسد.توهم ازکرده خودپشیمان می شوی،این پیش آمدبه واسطه آن است که قطع رحم کردید،خداوندهم عمرشماراقطع نمود.
آن مردپرسید:فدایت گردم اَجل من کی خواهدرسید؟حضرت فرمود:اَجل توهم رسیده بودلکن چون درفلان منزل نسبت به عمّه خودمهربانی کردی وصله رحم نمودی بیست سال برعمرت افزوده شد.
شعیب گفت:بعدازاین جریان یک سال همین یعقوب رادرراه مکه دیدم واحوال اوراپرسیدم،گفت:درهمان سفربرادرم به وطن نرسیده ازدنیارفت واورادربین راه دفن کردم.1
××××××
پاورقی:1-منتهی الآمال،ج2،ص138
äاعجاز خوراکیهاä
عدس
عدس یا دانژه و یا دانچه دانه های خوراکی گیاهی از خانواده حبوبات و از تیره پروانه آسا legume in osaeاست که نام علمیآنlens Esculentaمی باشد
عدس حاوی پروتئین (تر پیتوفان – تره نونین – ایزولوسین – لوسین – لنیرین – تیونین – سیستین – قیل آلانین – تیروزین – و الین) ، آهن ، کلسیم، فسفر و ویتامینهای (A,B,C) است. عدس با طبیعت سرو، علاوه بر مصرف غذایی، دارای خاصیت درمانی به این شرح می باشد.
تقویت عمومی:
عدس سرشار از پروتئین، املاج معدنی و ویتامینها است، بدین لحاظ کلیه اندامهای بدن را در انجام اعمال حیاتی، یاری داده و خون ساز و تقویت کننده اعصاب مغزی و نخاعی است. عدس رنگ چهره را باز و شاداب می سازد.
دستگاه تنفسی:
آب عدس چخته، ضد عفونی کننده حفره دهان و درمان کننده سینه درد، سرفه های حاد و مزمن، تنگی نفس و دیگر اختلالات تنفس است.
اختلالات پوستی :
ضماد عدس پخته مخلوط با عسل، جوشها و زخمهای خارش دار وکهیر را التیام می بخشد. عدس سبز شده، برطرف کننده زگیل و ضماد عدس پخته شده در سرکه، گشاینده آبسه ها و درمان کننده عفونتهای جلدی است.
دستگاه تناسلی ادراری:
خلاصه آنکه عدس ، غذایی مقوی و دارویی موثر در درمان اختلالات عصبی، ریوی، پوستی و دستگاه تناسلی ادراری و کم خونی است.
عدس قابض، نفّاخ و کاهش دهنده میل جنسی است . باید دانست که زیاده روی در مصرف عدس، سبب ضعف قوای بینایی، یبوست، بروز ناراحتیهای رحمی و احیاناً بروز بیماری سرطان می شود.
& آثار متفاوت همنشینی با طبقات مختلف &
1 – مجالست با اغنیاء ودولتمندان موجب فزونی دلبستگی به دنیا وازدیاد گرایش وتمایل عصبی انسان به مسائل دنیوی می شود.
2 – نشست وبرخاست با تهیدستان وفقرا سبب ازدیاد رضای درونی وشکرسپاس انسان در برابر همان مقداری از نعمتها می شود که خداوند نصیب او ساخته است.
3 – مجالست با کودکان وخردسالان موجب فزایندگی جرأت وجسارت انسان نسبت به گناه وباعث تأخیر مصامحه درتوبه وتعویق در بازگشت به خدا می شود.
4 – مجالست وآمد وشد انسان با افراد صالح وشایسته برگرایش انسان در طاعت ازخداوند متعال فزونی می بخشد.
5 – رفت آمد ومجالست با علما ودانشمندان برعلم وآگاهی انسان می افزاید وفرد از این رهگذر اندوخته های علمی خود را غنی تر می سازد.
ختم صلوات آیتالله العظمی بهجت برای سلامتی رهبر انقلاب در آخرین روزها
یکی از فرزندان حضرت آیت الله محمد تقی بهجت، چندی پیش در گفتوگو با یکی از مقامات به بیان برخی از حالات آخرین روزها و ساعات عمر این مرجع وارسته و عارف پرهیزگار پرداخت.
به گزارش رجانیوز، فرزند آیت الله بهجت با اشاره به همزمانی روزهای پایانی عمر پدر بزرگوار خود با سفر رهبر انقلاب به استان کردستان، در بیان حالت روحی ایشان، به حساسیت این مرجع تقلید نسبت به سلامتی رهبری اشاره کرد.
ایشان در ادامه افزوده است، این موضوع سبب شدتا معظم له برای سلامتی رهبر انقلاب چندین ختم ویژه صلوات و ذکر را گرفتند و مداومت بر این ختم ها که برای سلامتی رهبر انقلاب بوده است تا آخرین ساعات عمر حضرت آیت الله بهجت ادامه داشته است.
پیش از این نیز بارها اخبار مختلف و متفاوتی از ابراز علاقه این مرجع عارف نسبت به ولی امر مسلمین جهان در جمع خواص و نزدیکان معظم له مطرح بوده است، چنانکه برخی از پیش بینی رهبری آیت الله خامنه ای سال ها پیش از رهبری ایشان توسط این مرجع بزرگ فقید خبر داده اند.
&پندواندرز&
?«باقاطع رحم مجالست ورفاقت مکن»
درکافی ازابی حمزه نقل می کندکه حضرت امام صادق(ع)فرمود:پدرم ازپدرخویش علی بن الحسین(ع)روایت کردکه آن جناب فرمود:
پسرجان باپنج دسته مصاحبت مکن،ونه باآنها اُنس والفت بگیر،ونیزرفاقت درمسافرت باچنین مردمی مکن.
پرسیدم آنهاکیستند؟فرمود:
1-دروغگو،زیرابه منزله سراب وآب نمااست،چیزدوررانزدیک نشان می دهدونزدیک رادور.
2-فاسق است،که تورامی فروشدبه یک لقمه یاکمترازلقمه«درروایتی کمترازلقمه تعبیربه وعده یک لقمه شده».
3-بخیل،زیرااوازتومضایقه می کندمالش رادرمهمترین موقعی که احتیاج به آن داری.
4-احمق ونادان است،چون اوازنادانی که داردمی خواهدبه تونفع برساندولی ضررمی رساند.
5-قطع کننده رحم است،که من اورادرسه جای قرآن ملعون یافتم.
اول دراین آیه:فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوافی الارض وتقطعواارحامکم اولئک الذین لعنهم الله فاصمهم واعمی ابصارهم.
دوم دراین آیه:الذین ینقضون عهدالله من بعدمیثاقه ویقطعون ماامرالله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه ولهم سوء الدار.
سوم درسوره بقره می فرماید:الذین ینقضون عهدالله من بعدمیثاقه ویقطعون ماامرالله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولئک هم الخاسرون.1
×××××××
پاورقی1:بحار،ج16،ص57وکتاب پندتاریخ،ج1،ص104
فرزند گمشده رئیسجمهور ایران پیدا شد
سرباز ولایت از ماجرای دیدارش با یکی از محافظین سابق حضرتآیت الله خامنه ای در دوران ریاست جمهوری، خاطرهای را تعریف کرد.
به گزارشثانیهنیوز، سرباز ولایت اظهار میدارد: امروز با یکی از محافظان آقا دیداری کوتاهداشتم، از زندگی ساده ، صمیمی و مردمی آقا و روح لطیفش میگفت و گفت؛
«آیتالله خامنه ای محافظ ما بوده است...»
وی که اکنون شغل معلمی را اختیار کردهاست از داستان ناشناس به جبهه رفتن فرزند آیت الله خامنه ای خاطره ای را ذکر کرد وگفت که «او آنقدر گمنام بود که کسی اور ا نمی شناخت» و یکی از خاطرات وی را بیانکرد :«مدتی بود که از پسر آقا خبری نداشتیم(زمان ریاستجمهوری) و هراسان به دنبالاو میگشتیم دیگر شک داشتیم که خوشبین باشیم و فرضیههای ربودن وی پیش آمد و... تااینکه یکروز از بیمارستان فیاضبخش به دفتر رئیسجمهوری تماس گرفتند و گفتند آقایک پسر جوانی اینجا هستند که از جبهه آمدهاند و موجی است و ما هر چه از اومیپرسیم که فرزند چه کسی هستی جواب میدهد من پسر سیدعلی خامنهای هستم این سه روزاست دائم این جواب را به ما میدهد. و ما هم رفتیم و پسر گمشده رئیسجمهور که کسیآن را نمیشناخت و به باور کسی هم نمیرسید که او فرزند شخص دوم مملکت باشد را بهخانه برگرداندیم.»
&حدیث روز&
امام علی(ع) می فرماید :
برای تربیت کردن خود همین بس که از آنچه در دیگران نمیپسندی، دوری کنی.
بحار الأنوار، ج 70، ص 73
معجزه امام زمان(عج)
موضوع کرامت: شفاى بیمارى یکى از آزادگان سرافراز بنام «على اکبر» در زمان اسارت
منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 234
مشخصات: خاطرهاى از حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا ابوترابى (رحمةاللَّه علیه) از دوران اسارت در کشور عراق اهل قزوین، ساکن تهران
زمان کرامت: اواخر سال 1360
مکان کرامت: پادگان اسراء ایرانى در عراق
تاریخ ثبت کرامت: 11/3/78
خلاصه کرامت:در سال 1360 موقع خواندن نماز مغرب و عشاء در پادگان العنبر عراق تعدادى از اسیران ایرانى را وارد کردند و در بین آنان جوانى به نام على اکبر بود که بسیار سرحال و قوى و نیرومند بود، بر اثر شکنجهها و عدم امکانات بهداشتى، و مواد غذائى ایشان بیمار شدند بطورى که گاهى از درد سر خود را به دیوار مىزدند و آنقدر این کار تکرار مىشد تا غش مىکردند. در اواخر ماه صفر قرار شد دهه آخر آن ماه را دوستان روزه بگیرند، در همان شب اول یکى از عزیزان با توسل به حضرت امام زمان علیهالسلام درخواست شفاى «على اکبر» را مىکنند که در عالم رؤیا بشارت شفاى ایشان را مىدهند و روز بعد آن جوان ایرانى با عنات و توجه خاصه حضرت ولى عصر علیهالسلام شفاى کامل پیدا کرد.
شرح واقعه از زبان مرحوم حاج آقا ابوترابى :
حدود اواخر سال 1360در پادگان العنبر عراق، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء بودیم. متوجه شدیم 27 - 28نفر اسیر را وارد اردوگاه کردند. معمولا افرادى را که تازه وارد اردوگاه مىکردند، بیشتر مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار مىدادند، تا به قول خودشان زهره چشمى از آنها بگیرند.
بعد از نماز به رفقا گفتم: براى اینکه به اینها روحیه بدهیم با صداى بلند سرود(اى ایران، اى مرز پر گهر...) را بخوانیم، تا این عزیزان تازه وارد، فکر نکنند اینجا قتلگاه است و متوجه بشوند یک عده از هموطنانشان هم مثل آنها در اینجا هستند. ما مىدانستیم اگر امشب این سرود را بخوانیم، فردا کتکش را خواهیم خورد. بعد از مشورت با برادرانمان سرود را با صداى بلند به صورت دست جمعى خواندیم.
فردا هم افسر بعثى که فرد بسیار پلیدى بود، به نام سرگرد محمودى، آمد و با ما برخورد کرد، و به هرحال این قضیه تمام شد. بین این 27 - 28نفر اسیرى که وارد شده بودند، یک جوان به نام على اکبر بود که 19سال سن داشت و حدود 70 - 80کیلو وزنش مىشد و از نظر جسمى بسیار سرحال و قوى بود.
این على اکبر با آن سلامت جسمیش، طولى نکشید که در اردوگاه مریض شد، فکر مىکنم بعد از یک سال، وزنش به زیر 28کیلو رسیده بود و بسیار ضعیف و لاغر و مبتلا به دل درد شدیدى شده بود. وقتى دل دردش شروع مىشد، از شدّت درد، دست و پا و حتى سرش را به زمین و در و دیوار مىکوبید. برادرانمان دست و پایش را مىگرفتند تا خودش را به زمین نزند.
در ایام اربعین امام حسین علیه السلام سال 60یا 61بود که در اردوگاه شهر موصل عراق بودیم. تقریب 5روزى به اربعین امام حسین علیه السلام مانده بود، ما پیشنهاد دادیم که دهه آخر صفر را که ایام مصیبت و پر محنتى براى عزیزان آقا امام حسین علیه السلام است، چنانکه برادرانمان تمایل داشته باشند، تمام ده روز آخر ماه صفر را روزه بگیریم. البته مشروط بر اینکه آنهایى که عوارض جسمانى دارند و روزه برایشان ضرر دارد، روزه نگیرند.
در هر آسایشگاهى با دو نفر صحبت کردیم، بنا شد وقتى شب داخل آسایشگاه مىشوند، هرکدام با جمعى از برادران در آن آسایشگاه -آسایشگاههاى موصل 150نفرى بود- مشورت کنند تا ببینیم دهه آخر صفر را روزه بگیریم یا نه؟
فرداى آن روز، همه آمدند و به اتفاق گفتند: تمام برادران استقبال کردند و حاضرند روزه بگیرند. باز بنده تأکید کردم: خواهش مىکنم از آنهایى که مریضند یا چشمشان ضعیف است روزه نگیرند.
شب اربعین آقا امام حسین علیه السلام رسید و همه عزیزان که حدود 1400نفر بودند، بدون سحرى روزه گرفتند، اصلا اردوگاه یک حالت معنوى خاصى به خودش گرفته بود، آن هم روز اربعین امام حسین علیه السلام
فکر مىکنم حدود ساعت 10 - 11صبح بود که برادران به همدیگر خبر دادند: على اکبر دل درد شدیدى گرفته و دارد به خودش مىپیچد. بنده وارد سلولى که اختصاص به برادران بیمار داشت، شدم. دیدم على اکبر با آن ضعف جسمانى و چهره رنگ پریدهاش به قدرى وضعیتش درهم کشیده شده و درد اذیّتش مىکند که مىخواهد از درد سرش را به در و دیوار بکوبد، دو نفر از برادران او را گرفتند تا خودش را به این طرف و آن طرف نزند.
اتفاقا آن روز دل درد على اکبر نسبت به روزهاى دیگر بیشتر شده بود، به طورى که مأمورین بعثى وقتى دیدند او خیلى زجر مىکشد -بیش از دو ساعت بود که على اکبر فریاد مىزد، یک مقدار از حال مىرفت و دوباره فریاد مىکشید و داد مىزد- آمدند على اکبر را به بیمارستان بردند. همه از اینکه مأموران آمدند و او را به بیمارستان بردند خوشحال شدیم.
ساعت 5/3 - 4بعد از ظهر بود که دیدیم درِ اردوگاه را باز کردند، و صداى زمین خوردن چیزى، همه را متوجه خود کرد. با کمال بىرحمى و پستى و رذالت مثل یک مرده و چوب خشک جسدى را روى زمین سیمانى پرت کردند و رفتند، به طورى که از دور فکر نمىکردیم که علىاکبر باشد و واقعا تصور نمىکردیم که این یک انسان باشد که با او این طور رفتار کردند.
به همراه عدهاى از بچهها نزدیک در رفتیم، دیدیم علىاکبر است که مثل چوب خشک افتاده و تکان نمىخورد، از دیدن این صحنه برادرها دور او جمع شدند و بىاختیار همه باهم شروع به گریه کردند. دو نفر على اکبر را برداشتند، یکى سرش را روى شانهاش گذاشت و دیگرى هم پاهایش را برداشت، من هم زیر کمرش را گرفتم، چون علىاکبر آنقدر نحیف شده بود که وقتى سر و پاهایش را بر مىداشتند، واقعا کمرش خم مىشد. از انتهاى اردوگاه به همین حالت او را وارد سلول کردیم.
دیدن این صحنه اشک و ناله همه بچهها را در آورده بود و اصلا اردوگاه را یک پارچه ماتم فرا گرفته بود. وقتى على اکبر را داخل همان سلولى که باید بسترى مىشد بردیم، ساعت نزدیک 5بعد از ظهر بود و هرکس باید داخل سلول خودش مىشد، چون معمولا ساعت 5بعد از ظهر آمار مىگرفتند و باید همه داخل سلولهایشان مىرفتند و درِ سلول را قفل مىکردند.
طبق معمول آمار را گرفتند و همه داخل سلولهایشان رفتند، ولى چه رفتنى؟! همه اشکها جارى بود و همه با حالت معنوى که اردوگاه را فرا گرفته بود، براى علىاکبر دعا مىکردند.
ما در آسایشگاه شماره سه اردوگاه بودیم. آسایشگاهها در دو طرف شرق و غرب اردوگاه واقع شده بودند و فکر مىکنم فاصله بین دو طرف، بیش از صد متر بود. در آسایشگاه شماره پنج که دو آسایشگاه بعد از ما بود، قبل از اذان صبح اتفاق مهمّى افتاد:
یکى از برادران به نام محمد، قبل از اذان صبح از خواب بیدار مىشود و پیر مردى که هم سلولیش بود را بیدار مىکند، این پیر مرد، پدر شهید هم بودند و همه برادران به او احترام مىگذاشتند. محمد او را از خواب بیدار مىکند و مىگوید: آقا امام زمان علیه السلام على اکبر را شفا دادند!
ایشان یک نگاهى به محمد مىکند و مىگوید: محمد خواب مىبینى؟! شما این طرف در شرق اردوگاه هستى و على اکبر در غرب اردوگاه است، با چشم هم که همدیگر را نمىبینید! تا چه رسد که صداى هم را بشنوید، شما از کجا مىگویید: آقا امام زمان علیه السلام على اکبر را شفا داد؟!
محمد مىگوید: به هر حال من خدمتتان عرض کردم، صبح هم خودتان خواهید دید.
صبحها معمولا درهاى آسایشگاه که باز مىشد، همه باید به خط مىنشستند و مأمورین بعثى آمار مىگرفتند. آمار که تمام مىشد، بچهها متفرق مىشدند. آن روز صبح دیدم به محض اینکه آمار تمام شد، جمعیت به صورت سیلآسا به سمت همان سلولى که على اکبر بسترى بود مىروند و همه فریاد مىزنند:
(آقا امام زمان علیه السلام على اکبر را شفا داده است).
ما هم با شنیدن این خبر، مثل بقیه به سرعت به سمت همان سلول رفتیم، دیدیم:
بله! چهره على اکبر عوض شده! زردى صورتش از بین رفته و خیلى شاداب و بشاش و سرحال، ایستاده است و دارد مىخندد. برادرها وقتى وارد سلول مىشدند، در و دیوار سلول را مىبوسیدند و همینکه به على اکبر مىرسیدند، سر تا پاى علىاکبر را بوسه مىزدند و بعد بیرون مىآمدند.
ما گرفتار سر زلف تو هستیم اى دوست
رشته مهر ز اغیار گسستیم اى دوست
بر گرفتیم دل از غیر تو جانا امّا
دل بر آن عشق گرانبار تو بستیم اى دوست
تا اسیر غم جانسوز تو گشتیم همه
زغم عالم هستى همه رستیم اى دوست
جلوه کن جلوه ایا دلبر یکتا که دگر
شیشه صبر و تحمّل بشکستیم اى دوست
منبع :سایت شمیم یار
فضائل هفتگانه حضرت علی علیه السلام
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند
بخشی از فضائل حضرت علی(علیه السلام)
1-ازدواج آسمانی
ازدواج حضرت علی(ع( با حضرت فاطمه(ع) به فرمان خداوند، از امتیازاتی است که رسول اکرم(ص) بر آن مباهاتمی کرد. در این پیوند پر میمنت، فرشتگان آسمان در سرور و شادمانی، و بهشتیان بهزینت و زیور آراسته شده بودند.
2- خطبه خلافت
خلافت (ظاهری) حضرتعلی(ع) با ایراد اولین خطبه در مسجد مدینه پس از بیست و پنج سال سکوت آغازشد.
3- بخشش انگشتر
حضرت علی(ع) در رکوعنماز انگشتر خویش را به سائل عطا فرمودند و جبرئیل این پیام را آورد:
ای محمد! بخوان: سرپرست شما فقط خدا و رسول اوست و کسانیکه با ایمان به خدا نماز به پا داشته و درحال رکوع صدقه دادند. (مائده: 55)
4- حدیث بساط
رویداد سیر فضائیحضرت علی(ع) همچون سلیمان پیغمبر در بساط با جمعی از مدینه تا غار اصحاب کهف ازفضائلی است که داستان شگفت انگیز آن در کتب فریقین آمده است.
5- عقد اخوّت
پیمان برادری رسولاکرم(ص) با امیر مؤمنان را مورّخین چنین آورده اند: با نزول آیه اخوّت(حجرات:10 (پیامبر عدّه ای از اصحاب را بنا بر درجه ایشان با یکدیگر برادر خواند و حضرت علی(ع(را برای خود نگه داشت و دست او را بلند نموده و فرمود: «هذا اخی فی الدنیا والآخره.» این برادر من در دنیا و آخرت است.
6- آیه مباهله
جریان مباهله بانصارای نجران رخدادی عظیم در تاریخ اسلام است. قرآن کریم در این باره می فرماید: «بیائید تا بخوانیم فرزندان و زنان و نفسهایمان را با یکدیگر»(آل عمران: 59) همراهیعلی(ع) با پیامبر(ص) در این مباهله نهایت فضل و رتبه ایشان را می رساند. زیراخداوند او را نفس و جان پیغمبر معرفی می کند .
7- نزول آیه هل اتی حضرت علی(ع) با سهروز روزه گرفتن غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشید و با آب افطار نمود، وبه افتخار این ایثار، جبرئیل با ابلاغ تهنیت بر چنین اهل بیتی سوره هل اتی (انسان)را در شأن آن حضرت بر پیامبر نازل کرد.