هلال ماه محرم
هلال ماه محرم دوباره گشت پدید
ز دیدنش دل آزادگان خاک تپید
تپید، نی دل آزادگان خاک ز غم
که از رسیدن آن قلب قدسیان لرزید
خمیده گشت نه تنها ز غصه پشت هلال
که آسمان هم از این غم ،هلالوار خمید
تو ای هلال از آن لاغری و زرد و نزار
که دیدهای توان دید آن چه گوش کس نشنید
تو دیدهای که از اطفال تشنه لب، هر دم
صدای العطش از فرش تا به عرش رسید
تو دیدهای که ز زخم سنان و نیزه و تیر
نهال قد جوانان به خاک و خون غلتید
تو دیدهای که ز خاک مزار پاکتنان
به جای لاله و گل، چشمههای خون جوشید
تو دیدهای که ز خون شد خضاب، اجسادی
که زردروی شد از شرم رویشان خورشید
تو دیدهای که به پاهای نرمتر از گل
ز چور و فتنهی دونان چه خارها که خلید
تو دیدهای که به لبهای همچو غنچهی گل
بداد بوسه ز چوب ستم، یزید پلید
من از تو در عجبم ای هلال سنگین دل
که دیدگان تو این حادثات را، چون دید؟
اگر به جای تو بودم، برای تشنهلبان
ز آب دیده نمودم هزار سیل پدید
اگر به جای تو بودم حجاب میگشتم
که بر برهنهتنان، سایه افکند خورشید
×××××
یکتا اصفهانی