اگرزینب نبود
سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود
چهرهی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا، میماند، اگر زینب نبود
چشمهی فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا میماند، اگر زینب نبود
زخمهی زخمیترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا میماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بیلگام
در بیابانها رها میماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنهها میماند، اگر زینب نبود
×××××××
شعراز:قادرطهماسبی(فرید
ریحانه پیغمبر
گروه بسیاری از محدثین نامدار اهل سنت از علی ـ علیه السّلام ـ، ابن عمر، ابوهریره، سعیدبن راشد، و ابوبکره روایت کرده اند که پیغمبر ـ صلّی اللّه علیه وآله ـ فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من از دنیا هستند، و از اختلاف الفاظ حدیث معلوم می شود که آن حضرت مکرّر این مضمون را به الفاظ مختلف فرموده اند زیرا لفظ حدیث در بعضی روایات
«اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنُ هُما رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنیا»
می باشد، و در بعضی دیگر
«اَلْوَلَدُ رَیْحانَةٌ وَ رَیْحانَتَیَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ»
است، و در حدیث دیگر فرمود:
«اِنَّ اِبْنَیَّ هذَیْنِ رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنْیا»
این دو پسر من دو ریحانه من از دنیا هستند.
و در جای دیگر فرموده:
«هُما رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنْیا»
و به الفاظ دیگر نیز این حدیث نقل شده است[1] .
سعید بن راشد نقل کرده که: حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ بسوی پیغمبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ می دویدند، پیغمبر یکی از آنها را در یک بغل گرفت و دیگری را نیز در بغل دیگر گرفت، و فرمود:
«هذانِ رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنْیا مَنْ اَحَبَّنی فَلْیُحِبُّهُما»[2] .
این دو، ریحانه من از دنیا هستند هرکس مرا دوست می دارد باید آنها را دوست بدارد.
مناوی از دیلمی در فردوس الأخبار روایت کرده که پیغمبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«سَلامُ اللّهِ عَلیْکَ یا اَبَا الرَیْحانَتَیْن»[3] .
سلام خدا بر تو ای پدر دو ریحانه.
علاوه بر این احادیث، روایات دیگری نیز هست مثل
«اُوْصیکَ بِرَیْحانَتَیَّ خَیْراً»[4] .
سفارش می کنم به تو که با دو ریحانه من به نیکی رفتار کنی.
که به رعایت اختصار به آنچه نقل شد قناعت می کنیم.
××××××××
پاورقی:1- صحیح بخاری،ج2،ص188—ترمذی،ج13،ص193
2- ذخائرالعقبی،ص124
3- کنوزالحقائق،ج1،ص145
4- التاج العروس،ج2،ص149ونهایه ابن اثیر
«لقمان حکیم»
لقمان حکیم ،مدتی غلام و برده بود . مولایش ثروت و باغ وملک فراوان داشت و دارای غلامان متعدد بود.درمیان غلامان او، لقمان قیافه ای سیاه و تیره داشت، ولی درسیرت و معرفت ، سرآمد همه بود :
بود لقمان درغلامان چون طفیل * پر معانی،تیره صورت همچونیل
ازآنجا که مولایش،ظاهربین بود،غلامان دیگر را برلقمان ترجیح می داد . مثلاَ ، آنها را برای میوه چیدن ومیوه آوردن به باغ می فرستاد، ولی لقمان را برکارهای پست ( مانند جارو کردن)
می گماشت وهمین روش او باعث می شد که غلامان نیزبه لقمان به نظرکوچکی می نگریستندو گاهی اورا آزار می دادند.
دریکی از موارد ، مالک غلامان ، آنها رابرای آوردن میوه به باغ فرستاد. آنها به باغ رفتند و میوه های مختلف چیدند وآوردند، ولی در غیاب ما لک ،آن میوه هارا خوردند.بعدکه مالک آمد وتقاضای میوه تازه کرد ،غلامان به دروغ گفتند :« میوه ها را لقمان خورد ». مالک ، بانظر خشم آلود به لقمان نگریست وبا اوبدرفتاری کرد.
لقمان به فراست دریافت که راز ناسازگاری مالک با اوچیست. نزد مالک رفت وچنین پیشنهاد کرد:«ای صاحب من!مارا امتحان کن! این گونه که به همه ما مقداری فراوان،آب داغ بخوران و بعد سوار بر اسب بشو و به سوی بیابان بتاز وفرمان بده تا ما پیاده به دنبال تو بدویم و با این روش ، راز را کشف کن.»
مالک همین امتحان راکرد . غلامان همه به دنبال اسب می دویدند . آنها که میوه ها را خورده بودند، براثردویدن،حالشان متغییر شد و میوه ها راقی کردند،ولی از دهان لقمان جزآب صاف،چیزی درنیامد. به این ترتیب راز کشف شد وبرای مالک ، معلوم شد که میوه ها را غلامان خورده اند نه لقمان . غلامان شرمسار شدند و لقمان ، روسفید گشت . وقتی که حکمت لقمان ، رازها را فاش کند ،پس حکمت خدا چیست ؟
پس غافل مباش که روز قیامت نیز خائنان ازپاکان این گونه مشخص می گردند و رازها فاش می شوند . با اینکه مجرمان به فاش شدن آنها بی میل هستند:
حکمت لقمان چوتانداین نمود ؟!* پس چه باشدحکمت رب الوجود
یوم تبلی السرائر کلها * بان منکم کامن لا یشتهی
به این ترتیب زمستان رفت و روسیاهی بر این ذغال ماند.
نار از آن آمد عذاب کافران * که حجر را نار باشد امتحان
آری زرگر بوسیله آتش ، طلا را از مس ، مشخص می نماید واین آتش است که روسیاهی غیر طلا را نشان می دهد.
امام مهدی امتحان الهی(9)
الکلینی عن علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی، عن یونس عن سلیمان بن صالح رفعه الی أبی جعفر الباقر علیه السلام قال: قال لی:
ان حدیثکم هذا لتشمئز منه القلوب قلوب الرجال، فانبذوا الیهم نبذا فمن أقر به فزیدوه، و من أنکره فذروه، انه لابد من أن تکون فتنة یسقط فیها کل بطانة و ولیجة حتی یسقط فیها من یشق الشعرة بشعرتین حتی لا یبقی الا نحن و شیعتنا.
راوی گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود:
گفتار شما (شیعیان) دلهای مردم (نااهل) را ناخوش آید، احادیثی را بر آنها عرضه کنید اگر پذیرا بودند زیادترش کنید و هر کس منکر بود رهایش کنید زیرا که یقینا فتنه ای به سراغ شما خواهد آمد که هر دوست و همراهی را از بین ببرد تا آنکه حتی اگر بر یک مو وارد شود آن را به دو مو تبدیل کند، در این فتنه جز ما و شیعیان (خالص) ما باقی نخواهند ماند. (1) .
*******
پاورقی:1- بحارالانوار 1105:52 ح 36. -امام مهدی علیه السلام جلوه جمال الهی