باعنایت به بیانات رهبرمعظم انقلاب، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای درحرم حضرت امام خمینی(ره)که فرمودند:( یکی از خطوط اصلی در سیره و منش امام دمیدن روح عزت ملی در کالبد کشور است.)علل وعوامل عزت درچندمبحث تقدیم می گردد.
علل و عوامل عزت (1)
در سخنان پیشوایان عزت ، مطالبى بسیار درباره علل و عوامل عزت وارد شده است ، (10) عواملى که در سایه آنها مى توان فرد را در چارچوب سیره نبوى تربیت کرد، عواملى که با تدارک آنها فرد عزیز و در نتیجه نفوذناپذیر، محکم ، راسخ و شکست ناپذیر مى شود. اکنون به مهمترین این علل اشاره مى شود.
1- اطاعت خدا
هیچ چیز چون بندگى و اطاعت از خدا آدمى را عزت نمى بخشد از پیام آور عزت روایت شده است که فرمود:
ان ربکم یقول کل یوم : انا العزیز فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز (1)
خداوند هر روز ندا مى دهد که من پروردگار عزیز شمایم ، و هر که خواهان عزت دو جهان است ، خداى عزیز را اطاعت کند.
اطاعت خدا ذره ناچیز و حقیر را به بى نهایت عزیز و قوى مرتبط مى کند و از او موجودى سرافراز مى سازد.
از امیر مومنان علیه السلام وارد شده است :
اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعه (2)
هرگاه خواهان عزت شدى ، آن را در اطاعت و فرمانبردارى خداى بجوى .
انسان خواهان عزت ، باید آن را از خدا و به سبب اطاعت او بخواهد که پیام آور عزت صلى الله علیه و آله به ابو امامه فرمود:
یا ابا امامه ! اعز امر الله ، یعزک الله (3)
اى ابوامامه ، امر خدا را عزیز بدار تا خداوند تو را عزت بخشد.
عزیز داشتن امر خدا در اطاعت و فرمانبردارى اوست که کلید عزت یابى است و هیچ چیز چون آن راهگشا به این کمال نیست .
از امیرمومنان علیه السلام وارد شده است :
لا عز الا بالطاعه (4)
هیچ عزتى نیست مگر به سبب اطاعت و فرمانبردارى (خداى ).
مادام که این رابطه میان مخلوق و خالق هستى وجود دارد، و انسان در مدار اطاعت حق است ، عزت نیز هست و چون از این عهد الهى خارج شود، جز ذلتى خفت بار بهره اى نخواهد داشت .
2- تقواى الهى
تقواى الهى پوششى است که آدمى را مصون و محکم و استوار مى سازد و او را از آسیب و سستى و ناراستى حفظ مى کند.
راغب اصفهانى مى نویسد: تقوا از وقایه است و وقایه به معناى حفظ و نگهدارى چیزى است از هر چه که به (محافظ) قرار دادن از آنچه بیم مى رود (بدان آسیب و زیان رساند).( 5)
پیامبر عزت فرموده است :
من اراد ان یکون ان اعز الناس فلیتق الله (6)
هر که مى خواهد که با عزت ترین مردمان باشد، پس تقواى الهى پیشه کند.
تقواى الهى در ارجمندى آدمى چنان نقش آفرین است که از امیر مومنان علیه السلام وارد شده است که فرمود:
لا عز اعز من التقوى (7)
هیچ عزتى عزت بخش تر از تقوا نیست .
تقوا سرافرازى مى آورد و پرده درى سرافکندگى ، تقوا راه مى نماید و خودخواهى به گمراهى مى کشاند تقوا ارجمند مى کند و گناه خوار مى سازد، تقوا آزاد مى کند و نافرمانى به اسارت در مى آورد، تقوا استوار مى سازد و نفسانیت فرو مى پاشد، و چه نیکو فرموده است امیر بیان على علیه السلام :
التقوى تعز، الفجور تذل (8)
تقوا عزت مى بخشد و تبهکارى ذلیل مى سازد.
بنابراین نسبتى مستقیم و رابطه اى تنگاتنگ میان تقوا و عزت وجود دارد و هر چه بر آن افزوده شود، این فزونى مى یابد. تقواى الهى از چنان جایگاهى در عزت بخشى برخوردار است که پیشواى پرهیزگاران ، على علیه السلام درباره اش فرمود:
لاکرم اعز من التقوى (9)
هیچ کرامتى چون تقوا، انسان را عزیزترین نمى سازد.
3- انقطاع
به میزانى که انسان به خدا تکیه مى کند و از غیر خدا گسسته مى شود، به همان میزان عزت مى یابد. زیرا عزت مختص اوست و جز با گسستن از غیر خدا به دست نمى آید. در خبرى مشهور آمده است که جبرئیل امین خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسید و چنین گفت :
یا محمد! عش ما شئت فانک میت و احبب من شئت فانک مفارقه ، و اعمل ما شئت فانک مجزى به ، و اعلم ان شرک الرجل قیامه باللیل ، و عزه استغناوه عن الناس (10)
اى محمد! هر چه مى خواهى زندگى کن ، اما مردم است ، هر که را مى خواهى دوست بدار، اما جدایى است ، هر چه مى خواهى بکن ، اما جزاى آن را خواهى دید، و بدان که شرافت انسان در شب زنده دارى است و عزت او در بى نیازى از مردم .
این آموزش انقطاع و عزت یافتن در سیره نبوى است . ارجمندى و بزرگى حقیقى در سایه گسستن از غیر خدا به دست مى آید.
لقمان حکیم فرزند خود را به انقطاع و قطع طمع مى خواند و در این جهت تربیت مى کند:
پسرم ... اگر خواهان آنى که همه عزت این جهانى را داشته باشى ، از آنچه در دست مردم است قطع طمع کن که پیامبران و راستکرداران به آنچه دست یافتند، منحصرا به سبب قطع طمعشان بود.
اوصیاى پیامبر که جلوه هاى کامل عزت الهى در مدرسه پیامبرند به سبب انقطاع کاملشان به کمال عزت رسیدند، و از همین روست که در دعاى شعبانیه امیر مومنان علیه السلام که بنابر نقل ابن خالویه همه اوصیاى پیامبر آن را مى خوانده اند. (11)
چنین آمده است :
الهى هب لى کمال الانقطاع الیک (12)
خداى من ، مرا انقطاع کامل به سوى خود عطا فرما.
اولیاى خدا از خود گسستند و به خدا پیوستند و به عزت رسیدند و شکست ناپذیر شدند. این سنت خداست که هر کس طمع خویش بمیراند، به عزت دست یابد و عزتش پایدار ماند. از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود:
اطلب بقاء العز باماته الطمع (13)
ماندگارى عزت را با میراندن طمع بخواه .
تربیت نبوى به انقطاع مى خواند تا آدمى را از اسارت برهاند و به کمال برساند. زیرا زندگى توام با آزادگى و عزت جز با انقطاع طمع فراهم نمى شود که پیشواى آزادگان ، على علیه السلام فرموده است :
من اراد ان یعیش حرا ایام حیاته فلا یسکن الطمع قلبه (14)
هر کس خواهان آن اس که در دوران زندگى خویش آزادانه زیست کند، هرگز طمع را در دل خویش جایگزین نسازد.
××××××××
1- تفسیر مجمع البیان ، ج 4، ص 402.
2- غررالحکم ، ج 1، ص 279.
3- کنز العمال ، ج 15، ص 785.
4- شرح غرر الحکم ، ج 6، ص 393.
5- المفردات ، ص 530.
6- بحارالانوار، ج 70، ص 285.
7- نهج البلاغه ، حکمت 371.
8- شرح غرر الحکم ، ج 1، ص 39.
9- تحف العقول ، ص 59.
10- امالى الصدوق ، ص 194.
11- اقبال الاعمال ، ص 685.
12- اقبال الاعمال ، ص 687.
13- تحف العقول ، ص 207-208.
14- ربیع الابرار، ج 3، ص 432.
(ادامه دارد)