تولّد در خانه خدا ...
فاطمه با خدا راز و نیاز مى کرد، ناگهان در خود احساس دردى شدید کرد، دردى که فاطمه آن را بخوبى مى شناخت ، آخر این پنجمین حمل او بود، او قبلاً چهار بار دیگر این درد را در خود احساس کرده بود. فاطمه مضطرب و پریشان شد، او در میان جمعیّت غوطه مى خورد و طواف مى کرد، پس از این احساس از طواف باز ایستاد ولى موج جمعیت او را به این سو و آن سو مى کشاند. و درد هر لحظه شدیدتر و شدیدتر مى شد.
چه مى دانست که خدا چه سرنوشت افتخارآمیزى براى او و نوزادش رقم زده است ؟ فاطمه به دنبال پناهگاهى مى گشت ، پناهگاهى که او را از چشم مردم پنهان کند و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید. فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد.
و این تقدیر الهى بود که مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حیات پرافتخار خود بگذارد.
نامش را على نهادند و با على ، موجودى دیگر نیز موجودیّت گرفته ، موجودى عزیز، گرانبها و بس کمیاب . همان چیزى که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست و در آن هنگام جامعه ها سخت از آن تهى بود، جهان عدل را نمى فهمید و نه آن را مى شناخت .
میلاد على علیه السلام با تولّدى دیگر همراه بود، تولّدعدل ...
على علیه السلام توجیه کننده عدل و نشان دهنده عالیترین مظاهر آن بود. دنیا از روزنه وجود على ، به شناخت عدل توفیق یافت و از آن بالاتر معناى انسانیّت را شناخت ؛ انسانیّتى که عدل یکى از شاخه هاى آن است .
راز خلقت و آفرینش آدمیان در چیست و چرا انسان را آفریدند؟ و آیا این راز را مى توان در خور و خواب ، در کشتن و بستن ، در ظلم و ستم جستجو کرد؟ و آیا بشر براى این خلقت شده که بسان درندگان بدرد، حتى همنوعان خود را؟
و در اینجا است که در بین میلیاردها نفوس بشرى و پس از پیامبران تنها، وجود على علیه السلام است که به توجیه و تفسیر این راز مى پردازد و هدف خلقت نوع انسانى را توجیه مى کند و راز آن را بازگو مى نماید.
هدف : نیل به آخرین قله کمال است ، هدف این است که انسان ، انسان شود و این انسانیّت چیست ؟
و باز هم اینجا است که على علیه السلام را مى بینیم بسان معلمى بزرگ و آزموده به تعلیم انسانیّت مى پردازد. و خطوط آن را در لوح زندگى خویش در برابر دیدگان بشریّت مى گذارد. و این تعلیم را از همان دوران کودکى شروع کرد. کودک بود، ولى هرگز تحت تأ ثیر شرایط غلط موجود قرار نگرفت . و این نخستین درس مکتب او است : تهى شدن از تاءثیرات غلط جامعه .
جامعه او بُت مى پرستید ولى او با همان مغز کودکانه اش دریافت که سرّ دهر و راز طبیعت را نمى توان با بُت تفسیر کرد. او از مطالعه کتاب طبیعت در همان کودکى به شناخت اللّه توفیق یافت .
و این شناخت بزرگترین و حساسترین نقش را در زندگى او عهده دار شد.