شریک اعور ومعاویه
(شریک اعور) بر معاویه وارد شد. و او زشت روى بود.
معاویه وى را گفت : تو زشت رویى . و زیباروى از زشت روى بهتر است . و تو (شریک ) هستى و خداوند را شریکى نیست و پدرت یک چشم بوده است و سا لم بهتر از یک چشم است و چگونه بر قبیله ات سرورى یافتى ؟
و شریک او را گفت : تو (معاویه اى ) و (معاویه ) جز سگى نیست که با عوعوى خود سگان را به خود مى خواند و تو فرزند (صخر) هستى و دشت بهتر از سنگ است و تو فرزند (جنگ ) هستى . و صلح از جنگ بهتر است . و تو فرزند (امیه ) هستى و آن ، مصغر (امه ) (یعنى کنیز) است و چگونه پیشواى مؤمنان شده اى .
آنگاه از پیش او رفت در حالى که این شعر مى خواند: معاویه بن حرب ، مرا سرزنش مى کند؟ در حالى که شمشیر تیز و زبانم با من است . در حالى که پسر عموهایم همچون شیر پیرامون منند و به ناسزاگو حمله مى برند.