سخنان نغز و شیرین
حکایت کرده اند که : پزشکى ، در خدمت پادشاهى بود. و به هنگام پیروزى ، نویسنده اى حضور نداشت ، تا فتحنامه نویسد. از این رو، از پزشک خواستند تا به وزیر نامه بنویسد و خبر پیروزى برساند. و پزشک نوشت : اما بعد، ما با دشمن ، در حقله اى چون دایره بیمارستان رویاروى بودیم . چنان که اگر آب دهان پرت مى کردى ، به بالا نمى افتاد.
و گفته مى شود: که به فرصت یکى دو جنبش نبض ، دشمن به بحرانى سخت دچار آمد و اى معتدل مزاج ! همه شان به نیکبختى تو، هلاک شدند.
×××××××
و شبیه به این مضمون ، گفته ریاضى دانى ست که به هنگام مرگ گفت : پروردگار! اى آن که قطره دایره و پایان اعداد و جذر اصم را مى دانى ، مرا به زوایه قائمه به پیشگاه خود بر! و به خط مستقیم ، محشور بدار.1
××××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی