&داستان دوستان
? نوازش کودک شیرخوار :
عصر پیامبر(ص) بود ، ظهر فرا رسید ، موذن در مسجد النبی مدینه اذان ظهر را گفت و مردم را به شرکت در نماز جماعت با پیامبر (ص) دعوت نمود، پیامبر (ص) به مسجد آمد و مسلمین ازدحام کردند و صفوف نماز تشکیل شده و نماز جماعت شروع گردید ، در وسطهای نماز ناگاه دیدند رسول خدا (ص) می خواهد با شتاب و عجله نماز را تمام کند.
خدایا چه شده ؟ مگر بیماری شدیدی بر پیامبر (ص) عارض گردیده؟ اوکه همواره به وقار و آرامش در نماز سفارش می کرد ، اکنون چرا مستحبّات نماز را رعایت نمیکند ،آنهمه عجله برای چه ؟ چرا؟ یعنی چه ؟[
چند لحظه نگذشت که نماز تمام شد ، مردم نزد آنحضرت جهیدند ، احوال پرسیدند ، می گفتند : ای رسول خدا؛ آیا پیش آمدی شده ؟ آیا حادثه بدی رخ داده؟ چرا نماز را اینگونه با شتاب و سرعت به پایان رساندی ؟پاسخ این همه چراها ، فقط این جمله بود که پیامبر (ص) به آنها فرمود : اَما سَمِعتُم صُرا َخَ الصَّبِیٌّ : آیا شما صدای گریه و جیغ کودک شیر خوار را نشنیدید؟معلوم شد ، کودک شیرخواری در نزدیکی آنجا گریه می کند و کسی نیست که او را آرام نماید پیامبر (ص) نماز را باشتاب تمام کرد ، تا کودک را آرامش و نوازش دهد .