نکته ها
حکایت شده است که : عارفى ، پارچه اى بافت و در بافت آن دقت به کار داشت . چون آن را فروخت ، به علت عیب هایى که داشت ، به او باز گرداندند و او گریست . اما مشترى گفت : اى فلان ، مگریس ! که بدان راضیم . و او گفت : گریه من از این نیست . بلکه از آن مى گریم که در بافت آن ، کوشش بسیار کردم و به سبب عیب هاى پنهانى ، به من باز گردانده شد. و از آن مى ترسم تا عملى که چهل سال در آن کوشیده ام نپذیرند.
×××××
حکیمى گفت : آدمى زادگان ، چه بینوایند! اگر آنچنان که از نیازمندى مى ترسند، از آتش مى ترسیدند. از هر دو نجات مى یافتند. و چنان که به دنیا علاقه مى ورزند، به بهشت اشتیاق مى ورزیدند، هر دو را در مى یافتند. و چنان که به ظاهر از بندگان خدا مى ترسند، در باطن ، از خدا مى ترسیدند، در هر دو دنیا نیکبخت مى شدند.
×××××
در یکى از کتابهاى آسمانى آمده است :
عجب است از کسى که خوبى یى را که در او نیست و به وى نسبت مى دهند، خوشحال مى شود و بدى یى را که در او هست ، مى گویند و به خشم مى آید.
×××××
یکى از بزرگان گفته است : از نشانه هایى که پروردگار ازبنده اى روى بر تافته است ، آنست که او را به کارهایى مشغول سازد که نه دنیاش را مفید افتد و نه دینش را.
×××××
عارفى گفت : آن که حرام ، یا (شبهه ناک ) خورد، از درگاه حق رانده است . مگر نمى بینى که از ورود به خانه او ممنوع است و آن که وضو ندارد، از دست زدن به کتاب حق منع شده است . با آن که جنایت و بى وضویى ، دو اثر مباح اند. پس ، آن که به حرام ، و نجاست شهوات آلوده شده است ، چگونه خواهد بود؟ که بناچار از ساخت قرب حق مطرودست و از ساحت کبریایى او محروم و حق ورود به حرم او را ندارد.
×××××××
کشکول شیخ بهایی