حسد بانوان
(ابن ابى لیلى ) قاضى زمان (منصور دوانیقى ) بود. منصور گفت : بسیار قضایاى شنیدنى و عجیب نزد قضات مى آورند، مایلم یکى از آنها را برایم نقل کنى .
ابن ابى لیلى گفت : روزى پیرزنى افتاده نزدم آمد و با تضرع تقاضا مى کرد از حقش دفاع کنم و ستمکار را کیفر نمایم .
پرسیدم از چه کسى شکایت دارى ؟ گفت : دختر برادرم ، دستور دادم او را احضار کردند؛ وقتى آمد، زنى بسیار زیبا و خوش اندام بود، علت شکایت را پرسیدم و او اصل قضیه را به این ترتیب تعریف کرد:
من دختر برادر این پیرزن و او عمه من است . پدرم در کودکى مرد، و همین عمه مرا بزرگ کرد و در تربیت من کوتاهى نکرد تا اینکه بزرگ شدم . با رضایت خودم مرا به ازدواج مرد زرگرى در آورد.
زندگى بسیار راحت و عالى داشتم ، تا اینکه عمه ام بر زندگى من حسد ورزید و دختر خود مى آراست و جلوى چشم شوهرم جلوه مى داد تا او را فریفت و دختر را خواستگارى کرد.
همین عمه ام شرط کرد در صورتى دخترش را مى دهد که اختیار من از نظر نگهدارى و طلاق به دست او باشد، شوهرم هم قبول کرد.
مدتى گذشت عمه ام مرا طلاق داد و از شوهرم جدا شدم . در این ایام شوهر عمه ام در مسافرت بود، از مسافرت بازگشت و نزد من آمد و مرا دلدارى مى داد. من هم آنقدر خود را آراستم و ناز و کرشمه کردم تا دلش را در اختیار گرفتم ، تقاضاى ازدواج با من را کرد.
گفتم : راضیم به این شرط که اختیار طلاق عمه ام در دست من باشد، قبول کرد. بعد از عقد، عمه ام را طلاق دادم و به تنهائى بر زندگى او مسلط شدم مدتى با این شوهر (عمه ام ) بسر بردم تا از دنیا رحلت کرد.
روزى شوهر اولم پیش من آمد و اظهار تجدید ازدواج را کرد. گفتم : من هم راضیم اگر اختیار طلاق دختر عمه ام را به من واگذارى ، او قبول کرد. دو مرتبه با شوهر اولم ازدواج کردم و چون اختیار داشتم دختر عمه ام را طلاق دادم اکنون شما قضاوت کنید که من هیچ گناهى ندارم غیر از اینکه حسادت بى جاى همین عمه خود را تلافى کرده ام .(1)
×××××××
پاورقی:1-پند تاریخ 2/156 - اعلام الناس اتلیدى ص 44.