قدرت نمائى حق در خلقت انسان
و اما انسان: پس این خود ظاهر است که: اول او قطره آبى بود گندیده که در تماماجزاى بدن مستغرق بود و خداوند حکیم از حکمتبالغه محبتى میان مرد و زن قرارداد، و به کمند شهوت ایشان را به جانب مجامعت کشید تا به حرکت «وقاعیه» (1) نطفه ازمواضع مستغرقه، مستخرج شود.و آلت رجولیت را قوه دفع، و رحم زن را قوه جذبعطا کرد تا نطفه مرد را به جانب خود جذب نمود و با منى زن ممزوج شده و در رحمقرار گرفت.
و گاه باشد که: مزاج زن را قوتى تام، قریب به قوت ذکوریتبوده، مزاج جگرش راحرارتى کامل باشد، و منى که از کلیه راست جدا شود حرارت آن اشد از آنچه از کلیهچپ منفصل مىشود بوده باشد، به نوعى که آثار نطفه مرد از آن به ظهور رسد، و قائم مقام نطفه مرد شود و منفصل از کلیه چپ به جاى نطفه زن شود.و رحم در جذب وامساک، قوى باشد.در این صورت هم ممکن است که هر گاه از خارج هم قوتى به زنرسد، از نطفه او به تنهائى فرزند متکون گردد.همچنان که مریم بتول - علیها السلام - کهبعد از آنکه روح القدس خود را در نزد او به صورت بشرى متمثل کرد، و امدادروحانى از او به جمیع قوایش رسید، حضرت مسیح - علیه السلام - به وجود آمد.
و بالجمله، بعد از استقرار نطفه مرد در رحم زن و ملصق شدن (2) آن به رحم، مانندخمیر که بر تنور زده شود، شروع به خلق جنین شود.پس خداى تعالى خون حیض را ازدفع شدن منع فرموده، و نطفه بىشعور را قوه داد، تا خون را از اعماق عروق به جانبخود کشیده، تا نقطههاى دمویه (3) در آن ظاهر گشته و علقه (4) گردید.و بعد از آن، سرخىآن بیشتر و ظاهرتر گشت، تا شبیه به خون بسته شد، و باد گرمى در آن به هیجان آمدهمضغه (5) شد.
پس، خالق بىچون، به قدرت کامله خود نشان جوارح و اعضاء در آن پیدا، و هیئتشکل و صورت در آن هویدا گردانید.و با وجود تشابه اجزاى آن، آن را به امورمختلفه، از رگ و پى و استخوان و گوشت و پیه و پوست منقسم کرد، و در آن اعضاىمختلف الشکل را ظاهر کرد، سر را مستدیر گردانید، و چشم و گوش و دهان و بینى وسایر منفذها را شکافت، و دست و پا را کشید و از براى هر یک پنج انگشتخلق فرمودهر انگشتى را سر انگشتى و ناخنى مقرر فرمود.و در باطن آن دماغ و دل و جگر وسپرز و شش و معده و رحم و مثانه و رودهها و غیر اینها، از اعضاء که هر یکى را هیئتىخاص و شکلى مخصوص است ایجاد نمود، و هر کدام را شغلى معین و عملى مشخصداد، و در جمیع این احوال در ظلمت رحم در کیسهاى محبوس، و به خون حیض فرورفته، و کفهاى دستبر دو طرف روى، و مرفقها بر تهیگاه نهاده، و دو زانوى خود را برسینه جمع کرده و زنخدان (6) را بر سر زانو گذاشته، و نافش به ناف مادر متصل و از آنغذا مىمکد.و پسر را روى به جانب پشت مادر، و دختر را روى به جانب روى مادر،نه او را از این نقشهاى بدیع که بر او وارد مىشود خبر، و نه پدر و مادر را اطلاعى، نهدر اندرون نقاشى پیدا، و نه در بیرون مصورى هویدا، و زبان حال جنین در این حال باخداوند متعال به این مقال گویاست:
بالاتر از آنى که بگویم چون کن××× خواهى جگرم بسوز و خواهى خون کن
من صورتم و زخود ندارم خبرى××× نقاش توئى عیب مرا بیرون کن
××××××
پاورقی:1-. مؤنث وقاع: همبستر شدن
2. چسبیدن.
3. خونى.
4. خون بسته شده.
5. پاره از گوشت.
6. چانه
7-کتاب معراج السعاده-ملااحمدنراقی