سیمای حضرت علی (علیه السلام)در جریان مباهله
پس از آنکه بعد از فتح مکّه و پیروزیهای دیگر به دنبال آن اسلام (به طور سریع و وسیع) گسترش یافت و پایه های آن پی ریزی و استوار گشت و دارای شکوه و قدرت چشمگیر شد، از اطراف و اکناف ، گروهها و هیأتهایی به مدینه آمده و به حضور رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شرفیاب می شدند، بعضی رسما قبول اسلام می کردند و بعضی امان می خواستند (تا در امنیت حکومت اسلامی آسوده خاطر باشند) یکی از این هیأتها که از نجران (مرکز مسیحیان و روحانیّون مسیحی واقع در یکی از نواحی یمن) به مدینه آمد، هیأت مسیحیان بود.
کشیش بزرگ مسیحیان به نام «ابوحارثه» همراه سی نفر از مسیحیان این هیأت را تشکیل می داد، افراد برجسته ای همچون «عاقب» ، «سیّد» و «عَبْدُالْمَسِیح» نیز این هیأت را همراهی کردند اینان در حالی که لباس ابریشمی و صلیب پوشیده بودند، هنگام نماز عصر وارد مدینه شدند پس از آنکه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نماز عصر را با جماعت خواند، هیأت مزبور که در پیشاپیش آنان اُسْقف اعظم مسیحیان (ابوحارثه) قرار داشت ، به حضور رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رسیدند و بحث و مذاکره شروع شد، به این ترتیب :
اسقف :ای محمد!نظرشمادرباره حضرت مسیح عیسی بن مریم (علیه السلام) چیست ؟
پیامبر:«مسیح بنده خداست و خداوند او را از میان بندگانش برگزیده و انتخاب نموده است».
اسقف : ای محمد! آیا برای مسیح (علیه السلام) پدری که موجب تولّد او شده باشد سراغ داری ؟
پیامبر:«آمیزش و جریان زناشویی در کار نبوده ، تا او دارای پدر باشد».
اسقف : پس چگونه مسیح (علیه السلام) را مخلوق می دانی با اینکه هیچ بنده مخلوقی دیده نشده جز اینکه بر اساس زناشویی بوده و پدر داشته است ، در پاسخ این سؤ ال این آیات به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل شد:
«اِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاتَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ، فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ماجاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَاَبْنائَکُمْ وَنِسائَنا وَنِسائَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ». [1] .
«مثل عیسی نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش ، او هم فورا موجود شد، اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو، بنابراین ، از تردید کنندگان مباش . هرگاه بعد از علم و آگاهی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنان بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم ، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می کنیم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم ، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، آنگاه مباهِله می کنیم و لعنت خود را بر دروغگویان قرار می دهیم».
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این آیات را برای هیأت مسیحیان خواند [پس از گفت و شنود، هیأت مسیحیان به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گفتند سخنان شما ما را قانع نکرد ما حاضریم با شما مباهله کنیم ].
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آنان را دعوت به مباهله کرد و فرمود:«خداوند به من خبر داده که بعد از مباهله ، بر آن کسی که طرفدار باطل است ، عذاب می رسد و به این وسیله حقّ از باطل تشخیص داده می شود».
اسقف در این باره با «عبدالمسیح و عاقب» به مشورت پرداخت و تصمیمشان بر این شد که تا صبح فردا پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به آنان مهلت دهد.
اسقف در جلسه سرّی خود به هیأت همراه گفت :«فردا نگاه کنید ببینید اگر محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با فرزندان و خاندان خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید و اگر با یاران و اصحابش آمد، با او مباهله کنید و نترسید که ادّعایش بر چیزی (محکم) استوار نیست».
فردای آن روز فرا رسید، دیدند محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از خانه بیرون آمد در حالی که دست امیرمؤ منان علی (علیه السلام) را گرفته و حسن و حسین (علیهماالسلام) در جلو و فاطمه سلام اللّه علیها در پشت سر برای مباهله می آیند.
هیأت مسیحی که در پیشاپیش آنان اسقف بود، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را با عدّه ای دیدند، اسقف پرسید:«همراهان او کیستند؟».
شخصی به اوگفت : این (اشاره به علی (علیه السلام» پسر عمو و داماد محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و پدر دو پسرش ، علی (علیه السلام) است که محبوبترین انسانها در نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می باشد. و این دو کودک ، دو پسر دخترش است که پدرشان علی (علیه السلام) است و محبوبترین افراد نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستند و آن زن دخترش فاطمه سلامُ اللّه علیها است که عزیزترین و نزدیکترین انسانها در پیشگاه رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می باشد.
اسقف به عاقب و سیّد و عبدالمسیح نگاه کرد و گفت :«به محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بنگرید که با مخصوصترین و نزدیکترین خاندان خود برای مباهله آمده است و با کمال اطمینان به اینکه حق با اوست آمده اگر او ترس از برهان خود و عذاب داشت سوگند به خدا آنان را با خود نمی آورد، از مباهله با او بپرهیزید، سوگند به خدا! اگر به خاطر رابطه با قیصر (شاه روم) نبود، من قبول اسلام می کردم ، ولی با او مصالحه کنید و با صلحنامه ، مطلب را خاتمه دهید و سپس به وطن خود بازگردید و درباره خود بیندیشید».
آنان گفتند:«ما مطیع فرمان تو هستیم».
اسقف به حضور پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد و عرض کرد:«ما حاضر به مباهله نیستیم ، با ما صلح کن به هر شرطی که خودت انتخاب می کنی».
رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با آنان مصالحه کرد که : آنان هر سال دو هزار جامه نو (هر حلّه معادل چهل درهم تمام عیار) به حکومت اسلامی بپردازند که ارزش هر جامه نو (حُلّه) چهل درهم تمام عیار می باشد و در مورد کم و زیاد شدن قیمت پارچه ، معیار همان چهل درهم باشد و آن حضرت صلحنامه را برای آنان نوشت و آنان آن را گرفتند و به وطن خود (نجران) بازگشتند. [2] .
×××××××
پاورقی:1-آل عمران-آیه59-61
2- گذری برزندگی امام اول حضرت علی(ع)-علامه حلی