دستورالعملى از حاج میرزا جواد ملکى تبریزى درباره چگونگى تذلل و وزارى (1)
بارى یکى از بهترین شیوه ها براى آن که مى خواهد خوف و خشیتش ، اشک و گریه اش و سوز و ناله اش هر چه بیشتر باشد، این است که دستهاى خویش را بر گردن ببندد و خاک بر سر افشانده ، در خاک بغلطد، چهره بر خاک گذارد، سر بر دیوار نهد، گاه بایستد و گاه راه برود، گاه خاموش شود و گاه به درد بنالد، خویش را در صحنه محشر بینگارد و آن گونه که گناهکاران را عتاب و پرخاش مى کنند، بر خویش عتاب و پرخاش کند، سپس به راست بگرد و در این حال اصحاب الیمین را به خاطر آورد و به آنان بیندیشد، به شان و شکوهشان ، به شکل و شمایلشان ، به لباس و بویشان و... آن گاه به چپ بنگرد و اصحاب المشال را به خاطر آؤ رد و خویش را در میان آنان پندارد، به احوال سخت و دردانگیز، به چهره هاى سیاهشان ، به چشمان برآمده شان ، به دست و پاى بسته شان ، به پوششهاى آتشینشان بیندیشد، به فرشتگانى بنگرد که آماده ایستاده اند تا فرمان خداى را بر در افکندن او و آنان به دوزخ اجرا کنند، آن گاه از این بیندیشد و بهراسد که مبادا خداى فرمان دهد خذوه فغلوه ، ثم الجحیم صلوه ، ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه (::بگیریدش ، در دوزخ بیفکنیدش ، و در زنجیر هفتاد ذراعى بکشیدش )، سپس فریاد بر آورد،
یا ارحم الراحمین ، یا غیاث المستغیثین ) اى بخشنده ترین بخشندگان ! اى پناه بى پناهان ! این رحمتک الواسعه ، این عطایاک الفاضله ، این فضلک العظیم ، این منک الجسیم ، این کرمک یا کریم
رحمت گسترده تو کو؟ بخششهاى بیکرانه تو کو؟ مهر و مهربانى تو کو؟ سپس بگرید و بردبارى و مهربانى گسترده او را به یاد آورد، بخشش و بخشایش بى کرانه او و عفو و گذشت بى بهانه او را به خاطر آورد، و اگر شیطان بخواهد او را نومید کند و به او بگوید: تو با این همه گناه و ناروایى که دارى ، نمى توانى به رحمت و بخشایش خدا برسى ، که رحمت او ویژه پارسایان است و تو از آنان نیستى ، سخن او را نپذیرد، به وسوسه او دل ندهد، از او روى گرداند و به خدا رو کند و بر نیاز و نماز و امید و رجاى خویش بیفزاید و امیدوارانه بگوید: از کرم و بزرگوارى تو دور است که از نیازمندانى چون من که روى نیاز به درگاه تو نهاده اند و دست توسل به دامان خاصان تو آویخته اند، رحمت نیاورى ، و بر چشم گریان و دل ترسان و بدن لرزانم نبخشایى .
سپس بر امیدوارى خویش بیفزاید و آرزوهاى خویش را بدو عرضه کند و هر مقام عالى و پایگاهى بلندى را چون معرفت ، محبت ، وصال ، ایمان ، تقوا و... که به ذهنش مى رسد و آرزو دارد، از او بخواهدو این عبارت را بسیار بر زبان آورد: اى کسى که هر چه مى خواهد، مى کند و جز او هیچ کس را که آنچه خواهد بکند! اى کسى که بخششهاى بزرگ و دهشاى سترگ بر او گران نمى آید! اى کسى که نه بخشیدن چیزى از او مى کاهد و نه نبخشیدن چیزى بر او مى افزاید!
سپس با پافشارى و اصرار بیشتر بر همین معانى تاکید ورزد و بگوید: خداى من ! اگر من در خور آنچه از تو خواسته ام ، نیستم اما بخشش تو در خور آنها و صد چندان آنها هست ، خداى من ! شناختى که خود از خود به من دادهاى ، مرا وا مى دارد تا از تو خواسته هاى کلان آرزو کنم ، زیرا آنچه تو بر بندگان خود مى بخشى و بدانان ارزانى مى دارى ، نه از روى استحقاق و در خور خود آنان است ، که اگر استحقاقى نیز باشد، آن را نیز تو خود بدانان مى بخشى ، پس خیر و بخشش جز از سوى تو، نمى تواندباشد، حال که چنین است ، خدایا! آن استحقاق و شایستگى که به بندگان صالحت بخشیده اى به من نیز ببخش تا من نیز این شایستگى را به دست آورم که دعایم را بپذیرى و خواهشم را بر آورى .
خدایا! تو آنى که از آنچه مى کنى ، پرسیده نمى شوى ، و هیچ کس را نمى رسد که بر آنچه مى کنى ، انگشت اعتراض نهد، یا در قدرت و سلطنت با تو معارضه کند، تو آن تواناى بخشنده اى که نه تواناییت را حد و مرزى است و نه بخششت را کران و کناره اى ، پس خدایا! با قدرتت شایستگى ام بخشش و با بخششت کامروایم گردان ! اى بخشنده ترین همه بخشندگان !
خدایا! تو اگر بخواهى کیفر کنى ، مى توانى به جاى من ، یکى از آنان را که خدایى تو را باور ندارند و با دوستان تو کینه مى ورزند، بیابى و کیفر کنى ، اما من جز تو، که را بیابم تا بر من ببخشاید؟ آیا کرم خویش را از من دریغ مى کنى ؟ با اینکه تو به عذاب و کیفر هیچ نیازى نداریت اما من به بخشش و بخشایش تو سخت نیازمندم .
خداى من ! دشمن تو و دشمن من (ابلیس ) مى خواست مرا از دعا و نیایش با تو محروم سازد و از کرم و بخشش تو نومیدم نماید، اما من به لطف تو از او روى گرداندم و آنچه را از من مى خواست ، زیرا پا نهادم ، پس مرا که به خاطر او از تو نومید نشدم و از درگاه تو روى نتافتم ، بر او یارى ده !
خدایا! من با همه شناخت اندکى که از بخشش و بخشایش تو و بى نیازى و توانمندى تو دارم ، نمى پندارم که تو عفو و کرمت را از هیچ یک از بندگان خویش ، حتى کافران دریغ دارى ، مگر از دشمنان دوستانت ، آنان که بر اولیاى تو ستم روا داشتند و آنان را آزار دادند، اما درباره عذاب دیگران ، اگر تعبد و تسلیم در برابر کتاب تو و سخنان پیامبر تو نبود، آن را باور نمى کردم ، اینک که نیز در کتاب خویش کافران را به عذاب و کیفر بیم داده اى ، از دید عقل من - همین عقل که آن را نیز تو به من بخشیده اى - ناگزیر نیستى تا آنان را کیفر دهى و وعید خویش را درباره آنان به کار بندى ، و اگر وعید خویش را به کار مبندى و آنان را کیفر ندهى نیز کوچکترین خللى در صفات قدسى و کمال خدایى تو راه نخواهد یافت ، خدایا! من که درباره کافران چنین مى پندارم ، چگونه مى توانم درباره مؤ منان ، آن که به تو گرویدند، اطاعت تو را دوست دارند، به بخشایش تو امید بسته اند، وصال تو را آرزو دارند - هر چند گناهکار و نافرمان نیز باشند - امیدوارم نباشم ؟
خداى من ! مولاى من ! گناه از بنده است و بخشایش از مولا بویژه مولایى بزرگوار و بخشاینده چون تو. خداى من ! این است آنچه من درباره بخشایندگى و بنده نوازى تو در دیگر ماهها و دیگر روزها و دیگر شبها مى پندارم و امید دارم . این است گمان نیکوى ما به و این که رسول بزرگوارت (ص ) بدانان که درباره تو گمان نیکو دارند، چه مژده ها داده است !(2)
××××××
پاورقی:1- سلوک عارفان ، ترجمه المراقبات فى اعمال السنه ) حاج میرزا جواد ملکى تبریزى ، ص 244 - 147.
2- در محضر عارفان - مؤ لف : واصف بادکوبه اى