دلیل دوّم معاد:
حکمت خدا
تاکنون عدل خدا را به عنوان اوّلین دلیل معاد بیان کردیم و اکنون دلیل دیگرى را مطرح مى کنیم و آن اینکه اگر قیامتى نباشد اصل آفرینش انسان و جهان لغو و بیهوده و خلاف حکمت الهى است .
فرض کنید: شخصى انواع غذاهاى لذیذ، آن هم به تعداد حساب شده اى را با توجّه خاصّى و بر اساس مهر و لطفى که نسبت به مهمانان عزیزیش دارد تهیه نماید و انواع خوردنى ها و نوشیدنى ها را در فضاى مناسب و زیر سقفى زیبا با مسئولینى براى پذیرایى آماده کند و افراد بسیارى را به عنوان تدبیر و نظارت و حفاظت بر این مهمانان قرار دهد، لیکن بعد از همه این تشریفات ، مهمانانى وحشى همچون گرگ ها، گربه ها و موش ها وارد این فضا شوند و بر سر این سفره به جان هم افتند و هم خودشان و هم سفره را بهم بریزند و آنگاه صاحب خانه سفره را جمع نماید، راستى این مهمانى چه تحلیلى مى تواند داشته باشد؟
آرى ، اگر معاد نباشد کار خدا به مراتب از این نوع پذیرایى و سفره چینى بیهوده تر است ، زیرا خداوند نیز سفره اى به اندازه جهان هستى پیش روى انسان گسترده است ، سفره اى نو وابتکارى که اختراع کننده آن خوداوست ؛ بَدِیعُ السّمواتِ و الاَرض (1)
سفره اى بس نیکو و زیبا؛ اءلّذى اءحسَنَ کلّ شَى خَلقه (2)
سفره اى حساب شده و با اندازه گیرى دقیق ؛ و کلّ شَى عنده بِمقدار(3)
سفره اى بر اساس لطف و رحمت خداوند؛ کَتَبَ على نَفسِه الرّحمَة (4) او لطف و رحمت را بر خود حتمى نموده است .
سفره اى پر از انواع نعمت ها؛ خَلَقَ لَکم ما فِى الاَرضِ جَمعیا(5) آن هم نعمت هاى دل پسند و لذیذ؛ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطّیّبات (6)
سفره اى زیر سقف و ستارگانى زیبا؛ اِنّا زَیّنَا السّماءَ الدّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب (7)
سفره اى با کارگردانان بسیار که مسئول تقسیم و تدبیر هستند؛ فَالمقَسّماتِ اَمرا(8)، فَالمُدبّراتِ اَمرا(9)
سفره اى همراه با پزشکى دلسوز. حضرت على علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پزشکى بود که چنان علاقه و سوزى نسبت به مردم داشت که خودش مى گشت و مریضان را پیدا مى کرد و آنها را مداوا مى فرمود.(10)
آیا مى توان قبول کرد که خداى حکیم چنین سفره اى با آن همه ویژگى ها براى نسل بشر گسترانیده باشد، ولى مردم بدون مراعات برنامه هاى آن ، گروهى ظالم و در رفاه و آزاد و گروه دیگرى در بند و فقیر و مظلوم باشند و پس از چند روزى همه مرده و بساط سفره بر چیده شود و همه چیز خاتمه پیدا نماید؟ آیا این کار از چنان حکیمى انتظار مى رود؟!
خدایا! تو از هرگونه کار بیهود و عیبى پاک و منزّه هستى ، هرگز این آفرینش را پوچ و باطل نیافریدى . رَبّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلا سُبحانَک (11)
آیا در قرآن که حدود صد مرتبه خدا را به حکیم توصیف فرموده است و نشانه هاى حکمت او را در همه جا مشاهده مى کنیم مانند: مژه هاى چشم ، گودى کف پا، مِهر مادر، قدرت مکیدن طفل ، تناسب آب شور با چشم و آب شیرین با دهان ، تنفّس اکسیژن در انسان و تنفّس کربن در گیاهان ، تناسب امواج با گوش و نور با چشم و خوردنى ها با دستگاه گوارش ، حرکت آرام زمین و تاءمین تمام نیازمندى هاى انسان و نعمت هاى فراوانى که به گفته قرآن اگر بخواهیم به شماره در آوریم قدرت آن را نداریم ، جهانى پر از اسرار که حتّى دانشمندان مادّى براى فهمیدن یک سرّ آن تمام عمر خود را صرف مى نماید و شاید هم تا پایان عمر نفهمند، آیا این جهان با آن همه دقّت ، استحکام ، لطافت ، نظم و نظارت ، براى چند روز زندگى و سپس پوچ شدن است ؟!
آیا مى توان باور کرد که خداوند حکیم این جهان را پس از چندى بدون جهت و بدون تبدیل آن به عالم باعظمت آخرت ، با زلزله ، قارعه و انفجار همه را خراب نماید؟
اگر معادى نباشد کار خدا این است که از خاک گندم و از گندم نطفه و از نطفه طفل و سپس جوان نیرومند وپس از چندى به صورت انسان سالخورده و سپس مرده و پوسیده و آنگاه خاک شود. راستى اگر بناست بعد از این همه تغییر و تحوّل ما خاک شویم و معادى هم نباشد، مگر از اوّل ما خاک نبودیم آیا این خلقت و برنامه ، بازى و عَبَث نیست ؟
آیا این آسمان ، زمین ، دریا، خورشید، گیاهان و حیوانات ، براى انسان و انسان براى مردن و پوچ شدن کار صحیحى است ؟
آیا اگر معاد نباشد معناى زندگى ، جز میلیون ها لیتر آب را بول کردن و خروارها تن غذا را کود کردن چیز دیگرى است ؟ حالا یا پاى شمع و روى الاغ و یا سوار ماشین و زیر برق ، در اصل زندگى فرقى ندارد.
راستى اگر بعد از آن همه کار و شعار و فریادِ خوراک ، پوشاک و مسکن براى زندگى ، بعد هیچ و پوچ شدن باشد که اعتقاد مارکسیست است ، آیا بهتر نیست انسان ها قبل از آنکه آن همه زحمت بکشند، دست به خودکشى بزنند؟ تعمیر ماشینى که به سوى نابودى و سقوط در درّه است ، چه سود؟
هنگامى که بناست ما با مردن هیچ شویم ، چرا این همه زحمت بکشیم ؟
راستى جوانى که چند روز دیگر مى میرد، آیا اگر به فکر حنا بستن و آرایش و اتو کردن لباس خود باشد مسخره نیست ؟
اگر با مردن هیچ مى شویم ، چرا غریزه علاقه به بقا در نهاد ما نهفته است ؟
آرى ، در جهان بینى و بینش مادّى ، آینده جهان بن بست ، تاریک و کور، سرنوشت کارها تباهى و پایان عمر انسان پوچى است و با این دید است که گاهى مى پرسد: چرا آفریده شدم و چرا هستم ؟ بر فرض که هستم ، چرا گرگ نباشم و کامیابى نکنم ؟ گرچه به قیمت هلاک انسان ها باشد.
اکنون که من وهمه انسان ها به سوى نیستى مى رویم ، بگذار تا نیستىِ دیگران در راه لذّت من تمام بشود!
حالا که همه فدا مى شوند، بگذار فداى لذّت من شوند!
این تفکّر خطرناک مادّیگرى جهان را به وضعى رسانده که در حالى که در بعضى کشورها قحطى غوغا مى کند، کشورهاى پیشرفته دنیا به خاطر نگهدارى نرخ اجناس خود، گندم و محصولات غذایى و تولیدات اضافى خود را به دریا ریخته یا زیر خاک دفن کرده یا مى سوزانند و به دیگران نیز نشان مى دهند.
فکر مى کنم حرف کافى باشد به سراغ وحى برویم که چگونه لزوم معاد را از راه حکمت الهى بیان کرده است ، قرآن در این زمینه مى فرماید:
اءفَحَسِبتُم اءنّما خَلَقناکم عَبَثا و اَنّکُم الَینا لاتُرجَعون (12) آیا گمان مى کنید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى گردید؟
اءیَحسَبُ الانسانُ اءن یُترَک سُدى (13) آیا انسان گمان مى کند که رها و بدون تکلیف است ؟ و عاقبت مى میرد و دیگر هیچ ؟!
در قرآن آیات فراوانى است که مى فرماید: ما در آفرینش نه اهل بازى و لعب هستیم و نه بى هدف و باطل کارى مى کنیم و نه هدف هاى سطحى و ساده و سرگرمى در کار است ، بلکه آفرینش طبق حق و براى رشد و آزمایش انسان ها بر مبناى قوانین و سنّت ها پایه ریزى شده و هدف از آفرینش ، شناخت ، عبادت و انتخاب راه خدا از میان صدها راه غیرالهى است و دیر یا زود راه شما به سوى خدا پایان مى یابد؛ اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیه راجِعون (14)
و این دنیا مزرعه اى است که در قیامت حاصل آن درو مى شود و عمل هر انسانى از مرد و زن پاداش داده مى شود؛ وَلِتُجزى کلّ نَفسٍ بِما کَسَبَت (615) و انسان در گرو عمل خویش است ؛ کلّ نَفسٍ بما کسبت رهینة (16)
لقمان به فرزندش مى فرماید: یا بُنىَّ اِنّها اِن تَکُ مِثقالَ حَبَّة مِن خَردَلٍ فتَکُن فى صَخرة اءو فى السّموات اءو فى الاَرض یَاءتِ بهَا اللّه (17) حتّى اگر به اندازه دانه خردلى کارى انجام دهى ، خواه این کار در محکم ترین مناطق و در درون سنگ هاى سفت باشد و یا در دورترین مناطق و آسمان ها باشد و یا در عمیق ترین جاها و در درون زمین و خاک ها باشد، بالاخره خداوند آن عمل را در روز قیامت مى آورد و هیچ کارى از دیدگاه خداوند مخفى نمى ماند.
راستى این بینش چه نقش تربیتى عجیبى مى تواند در انسان داشته باشد.
با یک آیه فقیه شد
شخصى وارد مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شد وگفت : یا رسول اللّه ! به من قرآن بیاموز! حضرت او را به یکى از یارانش سپرد، او دست این تازه وارد را گرفت و به کنارى برد و براى تعلیم او سوره زلزال را تلاوت کرد، همین که رسید به آیه فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ خَیراً یَرَه و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ شَرّاً یَرَه (18) هر که به مقدار ذرّه اى خیر یا شرّى انجام دهد آن را خواهد دید. آن عرب کمى فکر کرد و به معلّم خود گفت : آیا این جمله وحى است ؟ معلّم گفت : بله ، گفت : من درس خودم را از همین آیه گرفتم ، اکنون که ریز و درشت کارهاى مخفى و آشکار ما در این جهان حساب دارد، تکلیف من روشن شد، همین جمله براى خط زندگى من کافى است و با معلّم خود خداحافظى کرد.
معلّم خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت : این شاگرد امروز ما کم حوصله بود و حتّى نگذاشت من بیش از یک سوره کوچک براى او بخوانم و گفت : اگر در خانه کس است یک حرف بس است ، من درسم را گرفتم . پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: رَجَع فَقیها او در حالى برگشت که به مقام فقاهت و شناخت عمیقى که باید برسد رسیده بود.
جاى تاءسّف است که عربى بیابانگرد با یک جمله راه خود را شناخت ، هم فهمید و هم عوض شد و هم لقب فقیه را از رسول اللّه دریافت کرد، ولى افرادى مثل بنده سالها با آیات و روایات و دلائل عقلى و نقلى با چند بیان و گاهى با چند زبان با بهترین روشها و شیوه ها حرفها مى زنیم ، اما...
×××××××
پاورقی:1- سوره انعام ، آیه 101.
2-سوره سجده ، آیه 7.
3-سوره رعد، آیه 8.
4-سوره انعام ، آیه 12.
5-سوره بقره ، آیه 29.
6-سوره اسراء، آیه 70.
7-سوره صافّات ، آیه 6.
8-سوره ذاریات ، آیه 4.
9-سوره نازعات ، آیه 5.
10-نهج البلاغه ، خطبه 108.
11-سوره آل عمران ، آیه 191.
12-سوره مؤ منون ، آیه 115.
13-سوره قیامت ، آیه 36.
14-سوره بقره ، آیه 156.
15-سوره جاثیه ، آیه 22.
16-سوره مدّثر، آیه 38.
17-سوره لقمان ، آیه 16.
18-سوره زلزال ، آیه 8.
معاد: استاد قرائتى