درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
مراقبات ماه مبارک رمضان(مبحث چهارم)
آداب قرائت قرآن و دعا
ماه رمضان بهار دعا و قرآن است ؛ بهمین جهت بطور اختصار به شرایط واجب دعا اشاره مى کنیم ؛ زیرا بیان تفصیلى آن جاى دیگرى دارد؛ و همچنین شرایط قرائت قرآن ؛ که در اینجا براى رعایت ادب و حق تقدم قرآن ، ابتدا شرایط قرائت آن را بیان مى کنیم .
تدبر در قرآن
خداى متعال مى فرماید: ((افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؛ چرا در قرآن اندیشه نمى کنند؛ یا بر دلهایشان قفلهایى است .)) کسى که در قرآن تدبر و اندیشه مى کند باید به اندازه تدبرش معنى کلام و بزرگى آن و عظمت گوینده را فهمیده ، و در هنگام قرائت با حضور قلب بوده و در آن اندیشه نماید؛ منظور از کلام را بفهمد و موانع فهم را از بین ببرد؛ تا آنگاه اندیشه و درک او بیشتر شده و به عوالم زیبا و مقامات بالایى برسد. رعایت بعضى از امور مذکور لازم بوده و رعایت بعضى از آنها واجب نیست ، گر چه خیلى مفید و سودمند است .
فهم معناى قرآن
منظور از فهمیدن معناى کلام خدا این است که اجمالا بداند که کنه قرآن از انوار خدا بوده و در عالمها مظاهرى دارد که این مظاهر نیز تاءثیراتى دارد. در عوالم آخرت صورتى مانند صورت پیامبران ، فرشتگان و بندگان صالح خدا داشته ، در این شکل سخن گفته ، در پیشگاه خداوند شفاعت کرده و شفاعت او قبول مى شود و شافعى است پذیرفته شده و راستگویى است که تصدیق شده است . در حقیقت جلوه اى از جلوه هاى خداى بزرگ است . مطالبى که درباره قرآن گفتیم همگى برگرفته از روایات اهل بیت (علیهم السلام ) بود؛ کسانى که متولى قرآن بوده و از آن جدا نمى شوند. هر چیزى در قرآن بیان شده ، و دانش آنچه بوده و خواهد بود، در آن است ؛ و نورى است که خداوند بوسیله آن کسانى را که پیرو خوشنودیش باشند به راههاى سلامتى راهنمایى نموده ، و با اذن خود آنان را از تاریکیها خارج و به راه راست هدایت مى کند؛ حتى حقیقت آن در بعضى عوالم با حقیقت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و جانشینان پاک او یکى است . چنانچه این فرمایش امیرالمؤ منین (علیه السلام ): ((انا القرآن الناطق ؛ من قرآن ناطق هستم .)) از این مطلب پرده بر مى دارد.
تمام کلام این که قرآن حقیقتى دارد. و حقیقت او بگونه اى است که این علوم به کنه شناخت آن نمى رسد. و او چنان است که خداى متعال فرموده است : ((جز دست پاکان به آن نمى رسد.)) درک حقیقت قرآن ملازم با شناخت عظمت آن و شناخت عظمت آن ملازم با درک عظمت گوینده آن است ؛ بنابراین کسى که آن را بدینگونه شناخت ، باید هنگام تلاوت آن حضور قلب داشته و هنگام قرائت ، سعى کند در آن تدبر کرده و سعى کند منظور سخن ، اشارات و نکات قرآن را بفهمد. و بدین ترتیب به علم مبداء و معاد - که همان علم به خدا، فرشتگان ، کتابهاى او و روز قیامت و شناخت حقیقت اشیا مى باشد - که در قرآن هست دست یابد. از امیرالمؤ منین (علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند: اسرارى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) با من در میان مى گذاشت از مردم نمى پوشاندم و فقط در جایى آن را کتمان مى کردم که کسى که توان فهم کتاب خدا را داشته باشد نمى یافتم .
نمونه اى از تدبر و فهم در قرآن
اکنون بد نیست نمونه اى از تدبر و فهمیدن قرآن بیان کنیم تا براى کسانى که مى خواهند به این امر بپردازند، مفید باشد: وقتى انسان در سوره واقعه مى خواند ((افراءیتم الماء الذى تشربون ؛ آیا آبى را که مى آشامید، دیدند؟)) مى تواند فکر خود را محدود به مزه آب نکند و درباره مطالب مختلفى پیرامون آن بیندیشد. از جمله درباره بوجود آمدن تمام اشیا از آن بیندیشد. مثلا فکر کند که آب چگونه در اشکال گوناگون دانه ، گیاه ، حیوان و انسان یافت مى شود. آنگاه درباره اجزاى انسان فکر کند، اجزاى ظاهرى مانند گوشت و استخوان و... چشم و گوش و... نیروها و اخلاق عالى و اخلاق رذیله و آثار آن در دنیا و آخرت ، تا نوبت به تفکر درباره مراتب عقلهاى خود رسیده و در مورد عقل مستفاد فکر کند و ببیند که گویا عالم کوچکى است و حتى آن را عالم بزرگى ببیند. آنگاه در تفکر خود به مبداء آب بازگشته و همانگونه که در قرآن است ، بفهمد آب از آثار رحمت خداوند بوده و نیز بفهمد که رحمت از صفات خداوند است . و بدین ترتیب آب را نعمتى از نعمتهاى خداوند بداند.
این نوع از تدبر از چیزهایى است که علم مکاشفه با آن آغاز مى شود و اگر کسى که تدبر مى کند، فکر خود را غرق در این مطلب کند شاید چیزى ببیند که این فرمایش امام صادق (علیه السلام ): ((چیزى ندیدم ، مگر این که قبل و همراه و بعد از او خداوند را دیدم .)) را تصدیق نماید.
و اگر خواننده قرآن در این موارد نیز تدبر نماید قران را بهتر خواهد فهمید:
(الف ) اندیشیدن درباره حالات پیامبران که با توجه به نزدیکى آنان به خداوند و داشتن مقام بالایى نزد او چرا این همه گرفتار بلاها و مصیبت ها بودند؛ مصیبتهایى مانند فقر، بیمارى و اذیت مردم از قبیل دروغگو خواندن ، تهمت ، دشنام ، کتک زدن و کشتن . و فکر کند که خدا چگونه آنان را با بلاها و محنتها تربیت نمود تا جایى که سرور پیامبران (صلى الله علیه و آله و سلم ) با این که حبیب خدا بود، فرمود: ((هیچ پیامبرى مانند من اذیت نشد.)) و درباره هر کدام از این مطالب بیندیش تا موارد زیر را از آن بفهمى .
(1)بزرگى خداوند متعال را از آن بفهمى ، از این جهت که امثال این بزرگان تحت سیطره قدرت و حکمت او بودند. و او هر چه بخواهد انجام مى دهد و کسى نمى تواند از کارهاى او سؤ ال کند.
(2)متوقع نباشى که باید در مقابل طاعاتى که دارى خداوند نیز امور را طبق اراده تو در آورد.
(3)هنگامى که تو را در دنیا مبتلا به فقر و خوارى یا سایر بلاها مى کند، از فضل او ماءیوس نشوى .
(4)هیچ مؤ منى را بخاطر بلاهایى که به او رسیده شماتت نکن .
(5)هیچ مؤ منى را بخاطر ذلت و فقرى که در دنیا دارد، تحقیر نکن ؛ شاید خداوند او را بجهت بزرگواریش مبتلا کرده است .
(6)پستى دنیا را نزد خدا ببین . خود نیز آن را بزرگ ندانسته و کوچک شمار. و بخاطر از دست دادن آن غصه نخور.
(7)رو آوردن دنیا را علامت دور شدن از خدا و پشت کردن آن را علامت صالح بودن خود بدان ؛ همانگونه که به حضرت موسى (علیه السلام ) وحى شد: ((اگر فقر آمد، بگو: آفرین بر نشان صالحین و هنگامى که غنا آمد، بگو: گناهى است که مجازات آن زود آمد.))
(ب )یکى دیگر از چیزهایى که براى فهم قرآن مفید است ، اندیشیدن درباره مجازات و حدود و تعزیراتى است که براى گناهان وضع شده است ؛ مثلا بریدن دست بخاطر دزدیدن ربع دینار که یکى از احکام الهى است ، ترس بزرگى براى عاقل بوجود مى آورد از این جهت که او هر روز گناهان قلبى و بدنى زیادى مرتکب مى شود. و اگر مجازات ربع دینار چنین باشد مجازات او با این بار سنگین چه خواهد بود!
(ج )اندیشیدن درباره اعمال و مجازات امتهایى است که نابود شده اند؛ نیز از این جمله است . حضرت عیسى (على نبینا و آله و علیه السلام ) از عمل کسانى که گرفتار نزول عذاب شده بودند سؤ ال کردند، و خود جواب دادند ((آنان دنیا را باندازه بچه اى که مادرش را دوست مى دارد، دوست داشتند. و با ترس اندکى از اهل گناه فرمانبردارى مى کردند. داراى آرزوهاى طولانى بوده و لهو و لعب آنان را غافل کرده بود. از یکى از آنان سؤ ال کرد چگونه هلاک شده و عذاب مى شوید؟ گفت : شب با سلامتى خوابیدیم ولى صبح در ((هاویه )) بودیم . پرسید: هاویه چیست ؟ گفت : کوهى آتشین است که تا روز قیامت بر ما افروخته مى شود. پرسید: چه گفتید و چه جوابى شنیدید؟ گفت : گفتیم : ما را به دنیا برگردان تا در آن زهد پیشه کنیم ، جواب شنیدیم : دروغ مى گویید، فرمود: عجیب است که دیگران با من سخن نمى گویند، گفت : روح الله ! فرشتگانى خشن و نیرومند بر دهان آنها دهنه اى آتشین زده اند، من در میان آنان بوده ولى از آنان نبودم ، وقتى عذاب نازل شد، من را نیز در بر گرفت ، و اکنون با تار موئى به کناره جهنم آویزانم ، نمى دانم در آن مى افتم یا از آن نجات مى یابم .
و درباره گناه ((اصحاب سبت )) و عذابشان که در ابتدا تبدیل به میمون و خوک شده و سپس هلاک گردیدند، فکر کن . آنگاه به اعمال خود بیندیش ، آیا مطمئنى که عمل تو مانند اعمال آنها نباشد؟ امثال این تفکرات نمى گذاشت که صالحین و اولیا با اطمینان بخوابند و مى گفتند: کسى که از شبیخون مى ترسد چگونه مى خوابد! و صورت خود را هر روز چندین بار بررسى مى کردند که ببینند آیا از ستم گناهان سیاه شده یا به حال خود باقى است ؟
×××××××××
ازکتاب المراقبات آیت حق میرزاجوادآقاملکی تبریزی