داستان جوانمردى على ابن ابیطالب شیر خدا در جنگ احد
قریش در جنگ احد براى پایدارى مردان خود که از جنگ فرار نکنند عده ائى زن همراه آورده بودند از آن جمله همسر طلحه ابى ابى طلحه بنام سلافه دختر سعد که با چند فرزند خویش بنام مسافع و جلاس و کلاب و برادران طلحه بنام ابو سعید بى ابى طلحه و عثمان بى ابى طلحه و حرث بن ابى طلحه بودند.
پرچمدارى قشون قریش را فرزندان عبدالدار تقبل کرده بودند که از میان آنان این منصب به فرزندان طلحه رسیده بود و ابوسفیان براى اینکه بنى طلحه را تحریک نماید آنان را جمع کرده گفت اى فرزندان عبدالدار شما در جنگ بدر سبب شکست قریش بودید چون هزیمت کردید و نتوانستید پرچم قریش را افراشته نگهدارید لذا سبب سرنگونى پرچم شده و باعث شکست ننگین گردیدید.
اکنون قادر به حفظ و نگهدارى آن نیستید و کسان دیگر را عهده دار این وظیفه مى نمایم .
بنى عبدالدار از این موضوع به سر غیرت آمده و گفتند خواهى دید که چگونه از آن حراست میکنم ؟ ابوسفیان هم منظورش همین بود.
پرچمداران قشون اسلام دو نفر بودند یک مصعب ابن عمیر پرچمدار اول بود که در شروع جنگ بدست ابن قمئه لیثى بشهادت رسید و مصعب شباهتى با رسول خدا داشت و ابن قمئه در بین قشون قریش فریاد زد رسول خدا کشتم و شایعه پراکنى کرد.
رسول الله پس از شهادت مصعب پرچمدارى را به کسى موکول نمود که شیر خدا و على بن ابیطالب باشد و قهرمان و جوانمرد و دلاور جنگ و نگهدارنده بیرق اسلام تا آخر بود که پس از دریافت پرچم از دست رسول الله (ص ) دید طلحه ابن ابى طلحه که او را پهلوان شماره 1 قریش مى گفتند و پرچمدار قریش هم بود با کلماتى توهین آمیز و تمسخر آور مبارز مى طلبد و مى خواهد روحیه قشون اسلام را تضعیف نماید على ولى الله بارجزهاى دلیرانه و جوانمردانه بشرح زیر روبروى طلحه حاضر شد. یا طلحه ان کنتم کما تقول - لکم خیول و لنا نصوص - فاثبت لننظر اینا المقتول - و اینا اولى بما نقول - فقد اتاک الاسد الصول بصارم لیس به فلول - ینصره القاهر و الرسول -اى طلحه اگر چنانست که تو میگوئى شما داراى اسبانى هستند ما نیز صاحبدلان تیر و کمانهائیم ببینیم در آخر چه کسى کشته میشود و چه کسى برتر میگردد؟ بسوى تو یک شیر قهار با تمام شجاعت بدون هراس و هزیمت مى اید که او را رسول خدا و شجاعتش یارى مى نمایند. و میفرمود منم ابوالقصم على بن ابیطالب . بهمدیگر حمله ور شدند و طلحه پى در پى ضرباتى را رد کرده با شمشیر ذوالفقار خود چنان ضربه ائى به طلحه زد که هر دو پایش قطع گردید و با پرچم قریش بزمین افتاد و با ضربه دیگرسرش را دو نیم کرد باز هم صداى تکبیر طنین انگیز گردید.
سپس برادر دیگرش بنام عثمان ابن ابى طلحه پرچمدار شد آنهم با یک حمله برق اساى على (ع )بخاک افتاد. سپس حرث بن ابى طلحه حاضر شد مثل دیگر برادرانش راه دوزخ را پیش گرفته و فرزندان ابى طلحه خاتمه یافتند و نوبت به فرزند خود طلحه رسید بنام مسافع و جلاس و کلاب که وارث نگهدارى پرچم قریش بودند یکى پس از دیگرى از دم تیغ اسلام گذشتند و به هلاکت رسیدند. پس از فرزندان عبدالدار که کسى نماند پرچم قشون را بر پا نگهدارد دو نفر دیگر بنام ابو عزیز بن عثمان و عبدالله ابن ابى جمیله پرچمدار شدند و هر دو از دم تیغ اسدالله گذشتند که آن روز صداى تحسین و تکبیر فضاى زمین و آسمان را پر کرده بود که حمزه ابن عبدالمطلب عموى پیغمبر (ص ) که از نامدارترین دلاوران عهد خود بود در دو شادوش على (ع ) اجساد کفر و قشون قریش را بزمین مى انداخت در این حال پرچم قریش را شخصى بنام صواب که غلام وحشتناک و مهیب حبشى بوده و هیکلى درشت و قوى داشت گرفت و به مبارزه على (ع ) حاضر شد که مسلمین و بخصوص رسول الله به اضطراب افتادند که رسول خدا دست بدعا برداشت از خداوند سلامتى على و پیروزى او را خواستار شد اسدالله در حمله اول چنان ضربتى به صواب وارد ساخت که از کمر دو نیم گردید و باز صداى تکبیر و تحسین فضا را مملو نمود اما پرچم قریش بعد از صواب بدون صاحب بزمین افتاد.
لا فتى الا على لا سیف الا ذوالفقار