ماءموریت در خواب
سیدابراهیم دمشقى که نسبش به سید مرتضى علم الهدى مى رسد و تنها سه دختر داشت و سن او متجاوز از نود سال ، و شخصى محترم و معتمد بود، در سال 1280 ه ق واقعه اى عجیب برایش رخ داد.
شبى حضرت رقیه سلام الله علیها در عالم رؤ یا به دختر بزرگ سید مى فرماید: به پدرت بگو به والى بگوید: آب میان قبر و لحد من افتاده ، و بدن من در اذیت است . بگو بیاید و قبر مرا تعمیر کند.
دخترخواب خویش را براى پدرش باز گفت ، ولى او ترتیب اثر نداد.
شب دوم دختر وسطى همان خواب را دید. به پدر گفت و او توجهى ننمود.
شب سوم دختر کوچک سید همان خواب را دید و براى پدر نقل کرد. ولى این بار نیز سید اعتنائى نکرد.
شب چهارم خود سید ابراهیم در خواب مى بیند حضرت رقیه باعتاب به او فرمود: چرا والى را خبر نکردى ؟
فردا صبح سید نزد والى شام رفت و جریان خوابها و دستور حضرت رقیه را براى والى نقل کرد(1).
والى دستور داد علماء اجتماع کنند. پس از مذاکره تصمیم به نبش قبر گرفته شد. همه غسل کردند و لباس تمیز پوشیدند. قرار شد هر کس قفل درب حرم را بگشاید، او قبر را نبش کند و جسد حضرت را بیرون آورد تا قبر تعمیر و مهیا شود.
اتفاقا قفل به دست سید ابراهیم باز شد.حرم را خلوت ، و نبش قبر کردند . سنگ لحد را برداشته و بدن نازنین رقیه صحیح و سالم آشکار شد. دیدند آب زیادى لحد واطراف آنرا فرا گرفته است . سید بدن را از داخل قبر بیرون آورد و روى زانوى خود نهاد، و چون باران اشک ریخت . سرانجام پس از سه روز قبر را به طور کامل و اساسى تعمیر کردند و سید بلافاصله بدن را دفن نمود.
هنگام خروج از قبر از خداوند تقاضا کرد پسرى به او عطا نماید. دعاى او مستجاب شد و خدا به وى پسرى داد که نامش را سید مصطفى گذاشت .
******
پاورقی:1 - منتخب التواریخ / ص 340.
2- کشکول جبهه