قطره اى از دریا
آورده اند که چون حق تعالى موسى علیه السلام را فرمود که از خضر علم آموز، در آن وقت که از پیش خضر بازگشت ، هارون گفت : که از عجایبها چه دیدى ؟
گفت : با خضر در کنار دریا نشسته بودیم ، مرغى از هوا در آمد و منقارى آب برگرفت و به سوى مشرق انداخت و یک منقار بر گرفت و به سوى مغرب انداخت و یکى به سوى آسمان انداخت و یکى به سوى زمین و بپرید. ما از آن متعجب گشتیم و متحیر فرو ماندیم . فرشته اى آمد، فرمود: چرا متحیر فرو مانده اید؟
گفتم : از کار این مرغ . گفت : معنى آن است که بدان خداى که مشرق و مغرب گردانید و مغرب را مغرب و آسمان را برداشت و زمین را بگسترانید که بعد از شما پیغمبرى برون آید نام وى محمد و وى را وصى اى بود نام وى على ، علم شما به نسبت با علم وى چون قطره اى بود از دریا.
*******
داستان عارفان: کاظم مقدم