تعجب فرشتگان
شبى رسول صلى الله علیه و آله و سلم چون از نماز خفتن (1) فارغ شد، یکى از صف برخاست و گفت : یا رسول الله ! غریبم و درویش .
خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : کیست که این درویش را طعامى دهد؟
شاه مردان برخاست و دست درویش گرفت و به خانه برد و فاطمه علیهما السلام را گفت : در کار این درویش نظرى کن . فاطمه علیهما السلام گفت : اى على ! در خانه اندک طعامى است که یک کس را کفایت نبود؛ و تو روزه دارى و افطار نکرده اى و حسن و حسین گرسنه اند، اما ایثار کنیم . طعام بیاورد و به شاه مردان داد. شاه مردان در پیش درویش بنهاد و با خود گفت : نیکو نبود که با مهمان طعام نخورم و اگر بخورم وى را کفایت نبود، دست به چراغ دراز کرد - که اصلاح کنم - و چراغ را فرونشاند و فاطمه علیهما السلام را گفت : چراغ در گیر و در گرفتن چراغ درنگ کن تا که مهمان از طعام فارغ شود؛ و دست به طعام مى برد و دهن مى جنباند و چنان مى نمود که طعام مى خورد و نمى خورد - تا که مهمان از طعام فارغ شد. فاطمه علیهما السلام چراغ را درگرفت . امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه کرد آن طعام همچنان باقى بود. گفت : اى درویش ! چرا طعام نخوردى ؟ گفت : سیر خوردم - اما حق تعالى بر این طعام برکت کرده است . دیگر روز مرتضى علیه السلام به حضرت مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم شد. خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : اى على ! دوش فرشتگان آسمان از آن تعجب کردند که تو کردى و حق تعالى در حق تو این آیت فرستاد که : و یؤ ثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة .( 2)
******
پاورقی:1- نماز عشا.
2- ( و دیگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند که خودشان بسیار نیازمند باشند). سوره حشر، آیه 9.
داستان عارفان: کاظم مقدم