ناله ستون مسجد
آورده اند که ؛ اول که منبر نساخته بودند در مسجد رسول صلى الله علیه و آله و سلم ستونى بود که آن را ستون حنانه خوانند. حضرت رسالت پناه ، پشت بر آن ستون باز نهادى و یاران را وعظ گفتى . یاران گفتند: یا رسول اللّه ! اجازت ده تا منبرى بسازیم - تا بدان منبر وعظ گویى و ما در جمال مبارک تو مى نگریم . خواجه صلى الله علیه و آله و سلم اجازت فرمود. چون منبر بساختند، خواجه صلى الله علیه و آله و سلم از در مسجد درآمد و روى به منبر نهاد. چون پاى بر پایه اول نهاد گفت : آمین ، بر دویم نهاد گفت : آمین ، بر سیم نهاد گفت : آمین ، چون بنشست ، ستون در نالیدن آمد - که اهل مسجد از ناله او به گریه در آمدند. خواجه صلى الله علیه و آله و سلم از منبر فرود آمد و ستون را در بغل گرفت تا ساکن شد و گفت : بدان خداى که مرا به رسالت به خلقان فرستاده است ، که اگر وى را در بر نگرفتمى تا به قیامت در فراق من ناله کردى . گفتند: یا رسول الله ! سه بار آمین گفتى و ما دعا نشنیدیم . گفت : دعا جبرئیل کرد.
چون پاى بر پایه اول نهادم گفت : هر که نام تو بشنود و بر تو صلوات ندهد، خداى وى را دور گرداند! از رحمت خود. گفتم : آمین .
چون پاى بر پایه دوم نهادم گفت : ماه رمضان را هر که دریابد و در او رضاى حق حاصل نکند، حق تعالى او را دور گرداناداز رحمت خود. گفتم : آمین . چون پاى بر پایه سیم نهادم ، گفت : هر که پدر و مادر را در نیابد و رضاى ایشان حاصل نکند، حق تعالى او را دور گرداناد از رحمت خود. گفتم : آمین .
*******
داستان عارفان: کاظم مقدم