میلاد خورشید
مورّخین و محدّثین بسیارى در کتاب هاى خود آورده اند:
حکیمه دخترامام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسکرى علیهماالسلام حکایت کند:
روزى منزل حضرتابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام بودم ، چون خورشید غروب کرد، از جاى برخاستمتا به منزل خودمان بروم .
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب رادر منزل ما باش ، در این شب نوزادى کریم و عزیز به دنیا مى آید، نوزادى که خداوندزمین را به وسیله او حیات مى بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود.
چون نگاهىبه مادرش نرجس کردم ، آثار حمل در او ندیدم ؛ وقتى موضوع را براى امام حسن عسکرىعلیه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزدیک طلوع فجر وعده الهى ، عملى خواهد شد وسپس افزود: داستان حمل و زایمان او همانند حضرت موسى علیه السلام مخفى و ناگهانىاست .آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار کردم ودر رختخواب دراز کشیدم ، نیمه شب براى نماز شب برخاستم ، نرجس نیز بلند شد و نمازشب خواند، حضرت مرا صدا کرد و فرمود: اى عمّه ! مشیّت الهى نزدیک است .
بعد ازآن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى کرد، سریع نزد او رفتم ، و ملاّفهاى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى کوتاه صدائى شنیدم ، همین کهملاّفه را کنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى که در حال سجده بود.
او را در بغلگرفتم ، بسیار تمیز و خوشبو بود، در همین بین امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اىعمّه ! فرزندم را بیاور.
هنگامى که نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اىعزیزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصیح گفت : ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له ، و أشهد أنّمحمّداً رسول اللّه ))، سپس نام یازده امام را یکى پس از دیگرى بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحیّت فرستاد.
چون صبح شد خدمت امامحسن عسگرى علیه السلام آمدم تا نوزاد را بار دیگر بنگرم ولى او را نیافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزیز کجاست ؟
فرمود: همان طور که حضرت موسى علیه السلام بهودیعه رفت ، نوزاد ما هم به ودیعه رفته است .
و چون روز هفتم شد و بر آن حضرتوارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بیاور، وقتى به اتاق درونى رفتم ، نوزاد رامشاهده کردم و او را در بغل گرفته و بوسیدم .
همین که او را نزد پدر بزرگوارشآوردم ، همانند روز اوّلى که به دنیا آمده بود، شهادتین را گفت ، پس از آن امامعسکرى علیه السلام زبان مبارک خود را در دهان نوزاد عزیز قرار داد و نوزاد، زبانپدر را همانند شیر و عسل مى مکید.
پس از آن ، امام علیه السلام فرمود: عزیزم ! سخن بگو.
نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتین ، یکایک ائمّه علیهم السلام رانام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد.
سپس این آیه شریفه قرآن را تلاوتنمود:
وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهْمُ فِى الاْرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوایَحْذَرُونَ.
وبعد از آن ، نام کتاب هائى را که بر حضرت شیث ، ابراهیم ، ادریس ، نوح ، هود، صالح، موسى و عیسى علیهم السلام نازل شده بود، بر زبان شیرین و مبارک خویش جارى نمود.1
*******
پاورقی:چهل داستان وحدیث ازامام زمان(عج)