انتظار دیدار
تا کی برای دیدن رویت دعا کنم
تا کی ز سوز سینه تو را من صدا کنم
ای جنت و نعیم ز روی تو با صفا
باز آی تا ز وصل تو جان با صفا کنم
گر منتی نهی و قدم بر سرم نهی
بر دیده خاک پای تو را توتیا کنم
هستی غریب عصر و زمان صاحب الزمان
اذنم بده که دیده به تو آشنا کنم
بهر ظهور نور جمال تو ای عزیز
تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم
گر چه بلا قرین ولا گشته از ازل
کو صبر تا تحمل درد و بلا کنم
در هر سحرگهان به امید وصال تو
از خواب ناز چشم رمد دیده وا کنم
یک نظره گر نصیب شود دیدند مرا
جانا به رونمای تو جان را فدا کنم
چون هاشمی سحر به تمنای وصل تو
گیرم ز خواب دیده و بهرت دعا کنم