کرامات الرضویه (ع ) -2
اداى قرض
خانمى علویه (سیده ) که از اهل زهد و تقوى بود و مواظبت باوقات نمازهاى خود و سایر عبادات داشت و بواسطه تنگدستى و پریشانى دوازده تومان قرض دار شده بود و چون تمکن از اداى قرض خود نداشت در شب جمعه پنجم ربیع الثانى 1331 توسل بامام هشتم حضرت ابى الحسن الرضا (ع ) جسته و الحاح بسیار کرده که مرا از قرض آسوده فرما. پس خوابش ربوده .
در خواب باو گفته شد که شب جمعه دیگر بیا تا قرضت را ادا کنیم . لذا در این شب جمعه بحرم مطهر تشرف پیدا کرده و انتظار مرحمتى آن حضرت را داشت .
تا قریب به ساعت هشت از شب ، بعد از خواندن دعاى شریف کمیل چون حرم مطهر بالنسبه خلوت شده بود، آمد در پیش روى مبارک حضرت نشست در انتظار که آیا امام (ع ) چگونه قرض او را مى دهد.
چون خبرى نشد عرض کرد مگر شما نفرمودید شب جمعه دیگر قرض تو را مى دهم و امشب شب موعد است و وعده شما خلف ندارد.
ناگهان از بالاى سر او قندیلهاى طلا که بهم اتصال داشت بهم خورده و یکى از آنها از بالاى سر آن زن فرود آمده و منحرف شده و برابر زانوى آن زن به زمین رسید و عجب این است که چون گوى بلند شده و در دامن علویه قرار گرفت .
حاضرین از این امر تعجب نموده و بر سر آن علویه هجوم آوردند به نحوى که نزدیک بود صدمه اى باو برسد، پس خبر به تولیت وقت که مرتضى قلى خان طباطبائى بود دادند، آن علویه را طلبید و وجهى بوى داد و قندیل را گرفت لکن آن علویه محترمه با ورع بیشتر از دوازده تومان برنداشت و گفت من این مبلغ را به جهت قرض خود خواسته ام و بیش از این احتیاج ندارم .
ما بدین درگه بامید گدائى آمدیم
بنده آسا رو بدرگاه خدائى آمدیم
خسته دل بر بسته پا بشکسته دست آشفته حال
سوى این در با همه بیدست وپائى آمدیم
هر که سر بر خاک ایندر شود حاجت رواست
ما بامیدى پى حاجت روائى آمدیم
پادشاهان جبهه مى سایند بر این خاک راه
ماگدایان نیز بهر جَبهه سائى آمدیم
خاک درگاه همایون تو چون فرّ همااست
از پى تحصیل این فرّ همائى آمدیم
وعده دادى بى نوایانرا گَهِ درماندگى
درگه درماندگى و بى نوائى آمدیم
از ازل بودیم بر الطاف تو امیدوار
تا ابد با قول لا تَقْطَعْ رَجائى آمدیم
*******
کرامات الرضویه (ع ) - على میرخلف زاده