بانگ رحیل
ناهمگونى درون و برون
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. کَمْ تَقُولُ: «اللّهُ! اللّهُ!» وَ فی قَلْبِکَ غَیْرُ اللّهِ؟!
2. وَ لِسانُکَ یَذْکُرُ اللّهَ وَ تَخافُ غَیْرَ اللّهِ وَ تَرْجُو غَیْرَ اللّهِ; وَ لَوْ عَرَفْتَ اللّهَ، لَما أَهَمَّکَ غَیْرُ اللّهِ.
3. وَ تُذْنِبُ وَ لا تَسْتَغْفِرُ.
4. فَإِنَّ الاْ ِسْتِغْفارَ مَعَ الاِْصْرارِ، تَوْبَةُ الْکاذِبینَ.
5. وَ مارَبُّکَ بِظَلاّم لِلْعَبیدِ.
اى فرزندآدم
1. چقدر «اللّه! اللّه!» مى گویى، در حالى که در قلبت غیر اللّه است؟!
2. و زبانت اللّه مى گوید، و تو از غیر خدا مى ترسى و به غیر خداوند امید مى بندى; و اگر اللّه را مى شناختى، از غیر خدا واهمه نمى داشتى و به غیر او اهتمام نمى ورزیدى.
3. و گناه مى کنى و استغفار [و توبه راستین] نمى نمایى.
4. پس، راستى که استغفار و توبهاى که همراه با پافشارى بر گناهان و ادامه معاصى باشد، «توبه دروغگویان» است.
5. و [بدان که] پروردگارت،ستم کننده بر بندگان نیست [بلکه با مؤمنان و صالحان، به لطف و عنایت عمل مى کند و توبه گران راستین را مى بخشاید و پاداش مى دهد; و امّا نامؤمنان و ناصالحان را کیفر مى دهد و توبه کنندگان دروغین را نمى بخشاید].
از شگفتیهاى احوال آدمیان این است که بیشترین نیرنگ را با کسى مى بازند که هیچ نیرنگى در او کارساز نیست! خداوند از خود ما به احوال و افکار و کردارمان آگاهتر است و پیش از آن که انگیزهاى در اندیشه مان صورت پذیرد و هدفى در فکرمان ترسیم گردد، او بدان آگاه است. آفریدگار علیم،از خفایاى درونمان و امواج اندیشه هامان و مکنونات دلهامان، داناتر از خودمان است; پس، ما را چه مى شود که با او از درِ مکر در مى آییم؟! آیا خُدعه ورزى با خداوند و «خدا فریبى»، عین «خودفریبى» نیست؟!
گوئیا باور نمى دارند روز داورى **کین همه قلب و دغل در کار داور مى کنند!
هرگاه فرصتى بیابیم ـ اگر بیابیم ـ و در ژرفناى وجود خویش به کاوش بپردازیم ـ اگر بپردازیم ـ به وضوح وبا تعجّب و تأسّف در مى یابیم که بسیارى ازگفتار و کردارمان ـ که به ظاهر، خدایى رنگند ـ به واقع، نیرنگ آلودند و یا ریا اندود!
آیا اگر «بُهلول»ى یافت شود و ناممان را از سَرْ دَرِ مسجدى ـ که به ظاهر براى خدا بنا کردهایم ـ حذف کند و نام دیگرى بر آن نهد، برنمى آشوبیم؟!
آن که چو پسته دیدمش همه مغز**پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایانِ روى در مخلوق **پشت بر قبله مى کنند نماز!
و اگر ناممان را از کتاب و مقاله اى که نوشته ایم، پاک کنند، برمى تابیم؟! و اگر براى عمل خیرى که انجام داده ایم، ستایشمان نکنند، مردم را ناسپاس و قدرناشناس نمى خوانیم؟! و یا از کسى که به او خدمتى کرده ایم، توقّع تعظیم و تقدیر نداریم؟! و آیا در باب احقاق حق و ابطال باطل، قلبمان از خوف غیر خدا نمى لرزد و به غیر خدا امید نداریم؟! و آیا در مراعات حقوق و حدود الهى، تنها مرزبان حرمت مرزهاى الهى هستیم و مصلحت اندیشیه اى فضیلت سوز، ما را به چشم پوشى از حق و بى حرمتى به حریم خداوندى وا نمى دارند و هرگاه حقّى را ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ ضایع کردیم و یا به کسى ستمى روا داشتیم، زبان به اعتراف مى گشاییم و به جبران مى پردازیم؟! ... و سرانجام، آیا آن گاه که طاعتى از طاعات خداوند را ترک کردیم و یا معصیتى از معاصى وى را مرتکب شدیم، به توبهاى جدّى ـ فراتر از استغفار زبانى، که البته آن هم لازم است و جبرانى از سر صدق و اخلاص، اقدام مى کنیم؟!...
«راجِعُوا إِلى أَنْفُسِکُمْ فَخاطِبُوها :
به جانهایتان بازگردید و آنها را به مخاطبه و محاکمه بخوانید»!
بس کن این یاوه سرایى، بس کن **تا به کىْ خویش ستایى؟ بس کن
مخلصان لب به سخن وا نکنند**بر کَن این ثَوبِْ ریایى، بس کن
تو خطا کارى و حق آگاه است **حیله گر! زهد نمایى بس کن
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى