بانگ رحیل
ارادت و رحمت
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. تُریدُ وَ اُریدُ وَ لا یَکُونُ إِلاّ ما أُریدُ.
2. فَمَنْ قَصَدَنی، عَرَفَنی،
3. وَ مَن عَرَفَنی، أَرادَنی،
4. وَ مَنْ أَرادَنی، طَلَبَنی،
5. وَ مَنْ طَلَبَنی، وَجَدَنی،
6. وَ مَنْ وَجَدَنْی، خَدَمَنی،
7. وَ مَنْ خَدَمَنی، ذَکَرَنی،
8. وَ مَنْ ذَکَرَنی، ذَکَرْتُهُ بِرَحْمَتی.
اى فرزند آدم!
1. تو اراده مى کنى و من نیز اراده مى کنم، و [امّا] تحقّق نمى یابد، مگر آنچه من اراده مى کنم.
2. پس، کسى که مرا قصد کند [و مقصودش من باشم] مرا مى شناسد و به من معرفت مى یابد.
3. و کسى که مرا بشناسد، مرا اراده مى کند [و تنها خواسته او، من مى شوم].
4. و آن که مرا بخواهد، مرا مى طلبد [و در پى یافتنم بر مى آید].
5. و آن که مرا بطلبد، مى یابدم.
6. و آن که مرا بیابد، خدمتم مى کند.
7. و آن که مرا خدمت کند، یادم مى کند [ و ذکر و یادم با جانش درمى آمیزد].
8. و کسى که مرا یادکند، من ـ نیز ـ با رحمت خویش، او را یادمى کنم.
خداوند، دستیافتنى است. رابطه انسان و خداى رحمان، رابطه اى نزدیک و صمیمى است. خداوند، از رگ گردن انسان و حتى از خود او به او، نزدیکتر است.
کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را؟!**کى بوده اى نهفته که پیدا کنم تو را؟!
غیبت نکرده اى که شوم طالب حضور**پنهان نگشته اى که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى که من **با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
میان آدمیان و خداى سبحان، حائل و مانعى نیست «میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست.» بلى! گاهى آدمى، میان خود و خداوند، پرده مى افکند و فاصله مى اندازد و مسافت بین خویشتن و پروردگار را بعید مى گرداند و راه وصول به کوى محبوب را دور و دشوار مى سازد; «تو خود حجاب خودى حافظ، از میان برخیز!»
رذیلت هاى اخلاقى و هواهاى نفسانى و گناهان و تبه کاریها، غباربرانگیز و فتنه خیز; اینها راه روشن و هموارِ وصول به مقصود را تار و ناهموار مى سازند و رابطه صمیمى عابد و معبود را تیره مى گردانند.
ارادتى خالصانه، عزمى جزم، معرفتى آگاهانه، کوششى مجدّانه، خدمتى صادقانه، پرستش و ذکر و یادى عابدانه و عبادتى عارفانه، آدمى را به مقصد مى رساند و رحمت و رأفت پروردگار رحیم و رئوف را بر جان انسان فرو مى بارد.
به فرموده امام عارفان و عابدان، حضرت سجّاد(علیه السلام):
«وَأَنَّ الرّاحِلَ إِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ :
رهپوى به سوى تو، راهش نزدیک است».
و آن گاه است که اُنس و جذْبه و صفا و لذّتى دست مى دهد که انسان، آن را با تمامى جهان مبادله نمى کند:
آرى!
طفیل هستى عشقند آدمى و پرى **ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى