کرامات الرضویه (ع )-7
شفاى دست
حاج غلامحسین جابوزى دخترى به نام کوکب که دست راستش شل شده بود داشت که در آخر روز نهم ماه شوال سنه 1343 شفا یافت که والده دختر نقل نمود.
شبى در خانه وقعه هولناکى روى داد و این دختر از هول و اندوه آن وقعه دست راستش بدرد آمد تا سه چهار روز بدرد گرفتار بود. آنگاه دستش از حس و حرکت افتاد لذا از جهت علاج از قریه خود به ترشیز (کاشمر فعلى ) آمده و نزد طبیب رفته به معالجه مشغول شدیم و اثرى حاصل نشد.
پس بسوى مشهد مقدس حرکت کردیم و مشرف به حریم رضوى شدیم ظاهرا براى معالجه و باطنا به جهت استشفاء از دربار حضرت رضا (ع ) پس چند روز نزد طبیبان ایرانى رفته فایده اى ندیدیم . آنگاه به دکتر آلمانى رجوع کرده و او براى معاینه دختر را برهنه کرد و من چون دختر خود را نزد آن اجنبى کافر برهنه دیدم بر من سخت و گران آمد آرزوى مرگ کردم که کاش مرده بودم و ناموس خود را پیش اجنبى کافر برهنه نمى دیدم .
دکتر امر کرد چشمهاى دختر را بستند و باو گفت به هر عضوى که دست مى گذارم بگو آنگاه دست به هر عضو که مى گذاشت دختر مى گفت فلان عضو است تا وقتى که دست بدست راست او نهاد و دختر هیچ نگفت . پس سوزنى مکرر بآندست فرو کرد و دختر ابدا اظهار تاءلم نکرد. چون معلوم شد که احساس درد نمى کند لباس او را پوشیده و چشم هاى او را باز کرد و گفت این دست علاج ندارد و سه مرتبه گفت دست مرده است و روح ندارد. ببرید او را نزد امام خودتان مگر پیغمبر یا امام علاج کند.
از این سخن یقین نمودم که چاره اى نیست بجز پناه بردن به طبیب حقیقى حضرت على ابن موسى الرضا (ع ).
فکر بهبود خود بدل زدر دیگر کن
درد عاشق نشود به زمداواى طبیب
لذا او را به حمام فرستاده تا پاکیزه شود و غسل نماید. بالجمله قریب بغروب بود که تشرف بحرم حقیقى و کعبه واقعى حاصل شد و دختر در پیش روى مبارک نزد ضریح نشست و عرض کرد یا امام رضا یا شفا یا مرگ ، من نیز این سخنش را بساحت قدس امام (ع ) پسندیده و همین معنى را خواهش کردم و هر دو گریه بسیار نمودیم آنگاه یادم آمد که نماز ظهر و عصر را نخوانده ایم .
به دختر گفتم برخیز که نماز نخوانده ایم دختر برخواست به مسجد زنانه ایکه در حرم شریف است رفت براى نماز من نیز در جلوى مسجد مشغول نماز شدم نماز من تمام نشده بود. دیدم دختر بسرعت تمام از مسجد زنان بیرون آمد و از نزد من گذشت .
من از نماز فارغ شدم بجستجوى او برآمدم که اگر رو به منزل رفته است او را ببینم زیرا که راه منزل را نمى داند و سرگردان مى شود. پس متوجه شدم دیدم نزد ضریح مطهر نشسته و اظهار حاجت مى کند که یا شفاء یا مرگ .
گفتم کوکب برخیز به منزل رفته تجدید وضو نموده برگردیم . گفت تو مى خواهى برو لکن من برنمى خیزم تا مرگ یا شفاى خود را بگیرم از انقلاب حال او منقلب شده گریه کردم و از حرم بیرون آمده به منزل خود که در سراى معروف به گندم آباد بود رفتم دیدم همسفران چاى مهیا کرده اند نزد ایشان نشسته مشغول صرف چاى بودم ناگاه دیدم دختر با عجله آمد.
تعجب کرده گفتم تو که گفتى تا مرگ یا شفاى خود را نگیرم برنمى خیزم حال باین زودى و عجله آمده اى ؟
گفت اى پدر حضرت مرا شفا داد!! گفتم از کجا مى گوئى گفت نگاه کن ببین دست شل شده خود را بلند کرد و فرود آورد بطوریکه هیچ اثرى از فلج در آن نبود. آنگاه گفت من همى خدمت آنحضرت عرض مى کردم یا مرگ یا شفا یکمرتبه حالتى مانند خواب بمن رویداد سرم را روى زانو گذاردم . سید بزرگوارى را میان ضریح دیدم که صورت او در نهایت نورانیت بود پس دیدم دست شل شده مرا میان ضریح کشید و از طرف شانه تا سر انگشتانم دست مالید و فرمود:
دست تو عیبى ندارد ناگاه انگشت پایم بدرد آمد چشم باز کردم دیدم یک نفر از خدمت گذاران حرم براى روشن نمودن چراغ هاى بالاى ضریح کرسى گذارده و اتفاقا یکپایه آن روى انگشت پاى من قرار گرفته پس برخواستم و فهمیدم به نظر مرحمت امام هشتم شفا یافته ام لذا بزودى خود را بخانه رسانیدم که تو را بشارت دهم .
هذا حرَمَالاَْقْدَسِ مِنْ رِفْعَتِهِ
جِبْریلُ مُواظِبٌ عَلى خِدْمَتِهِ
یَدْعُوا اَبَدا لِمَنْ اَتى رَوْضَتِهِ
اَنْ یُدْخِلُهُ الاِْلهُ فى رَحْمَتِه
*******
کرامات الرضویه (ع ) - على میرخلف زاده