&درسهایی از نهج البلاغه4 &
?قال علی (ع) : الدنیا دارممر لادارمقر،والناس فیها رجلان : رجل باع فیها نفسه فاوبقها ،ورجل اتباع نفسه فاعتقها
ترجمه : دنیا خانه عبوراست نه خانه ی توقف . مردم دراین دنیا دو دسته اند:
یک دسته خودرا فروخته «به خداوندمتعال» ومانندغلامان فراری زندگی می کنندودسته ای دیگرخودرا خریده اندوآزاد ساخته اند«تحت بندگی خداوند متعال نبوده وخودرا آزاد می پندارند»
توضیح : خداوند متعال درقران کریم تجارت مومنین را باخدااینطور بیان می فرماید: خداازمومنین جان واموال آنان را خریدودربرابر آن به ایشان بهشت داد. اینها درراه خداجنگ می کنند ، می کشندوکشته می شوند. این وعده ایست که تخلف ندارد،درتوارت ، انجیل وقران بیان شده است .« کیست وفادارتر از خدا؟ بشارت بادشما را به معامله ای که انجام داده اید ، زیرا پیروزی بزرگی است »(1)
باتوجه به این آیه کسی که خودرا به خدابفروشدهمانندآوارگان زندگی می کند ودرهرحال فقط متوجه خداست اماکسی که خودرا بخدا نفروخته ، درگناه معصیت ونافرمانی آزاداست ، زیراخودرا خریده وتحت فرمان کسی نمی بیند.
آری بندگی خدا ونوکری اومقامی ارجمنداست که به همه کس داده نمی شود،درقران کریم مقام (عبد)بودن فقط به « ذکریا» « پیامبراسلام »«نوح» « عیسی » « داود » و« ایوب » داده شده است واینان بودند که همانندغلامان فراری با مشکلات مختلفی دربرنامه زندگی خویش دست بگریبان بودند، نه تنهاخودرا به خدافروخته بودند، بلکه دین خودرا هم فقط برای خدادرنظر داشتند.
یک روز عمربن عبدالعزیز ازاطرافیانش پرسیداحمق ترین مردم کیست ؟ گفتند:کسی که آخرت را به دنیای خودبفروشد.
عمربن عبدالعزیز گفت : آیا نمی خواهید احمق ترازاورا معرفی کنم ؟
گفتند معرفی کنید. عمربن عبدالعزیزگفت: کسی که آخرت خودرا برای نفع دیگری بفروشد.
درکتاب روضات الجنات نوشته است : روزی آقا امام موسی کاظم (ع) دربغداد ازکنارمنزل بشرعبور می کردصدای ساز وآواز داخل خانه بگوش حضرت رسیددراین موقع کنیزبشر برای ریختن خاکروبه ازمنزل خارج شد. امام فرمود: ای کنیز صاحب این خانه بنده است یا آزاد ؟!
کنیزگفت: حر و آزاد است .حضرت فرمود: راست میگویی اگربنده می بوداز مولای خود می ترسید.
کنیزواردمنزل شد.بشربرسرسفره شراب نشسته بود ،علت تاخیراو را پرسید؟ گفت شخصی ازکنارخانه شماعبورمی کردازمن سئوال کردصاحب این خانه عبدوبنده است یا حرو آزاد. گفتم : آقا حر وآزاد است .
فرمود: اگربنده بودازآقای خودمی ترسید.
این سخن چنان درقلب بشر تاثیرکردکه سرازپا نشناخت، باپای برهنه ازمنزل خارج شده خودرا به امام کاظم(ع) رساندواز کرده خودپشیمان شدوبه دست حضرت توبه کردوازگذشته های خودپوزش خواسته وباچشم گریان بازگشت .
ازان روز به بعداعمال زشت خودرا ترک کردوازجمله زهاد وعرفاء قرارگرفت وگویندچون باپای برهنه از پی حضرت موسی بن جعفر(ع) دویدوبااین حال توبه کرد اورا بشرحافی (پابرهنه) لقب دادند.
یارب مرا به رحمت بی منتها ببخش ** ازخودعطابیاور وازمن خطاببخش
می خواندمصطفی بوجود علی تـورا ** یارب مـرا بمرتبه مرتضی ببخش
*******
1- سوره توبه آیه 111