درس وفاداری
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصه جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارم و گاهی سقا
گه بپاس حرمت گشت زنان، چون شیرم
بوته عشق تو کرده است مرا چون زرناب
دیگر این آتش غمها ندهد تغییرم
گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است
از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم
غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز
لیک فرمان مطاع تو شود پا گیرم
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهر بیان شد، ز لب شمشیرم
سایه پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبلهی عشاق دوتا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم
زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا، چشم براه تیرم
ای قد و قامت تو معنی قد قامت من
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم ز عمودی بسجود
بیرکوع است نماز من و این تکبیرم
×××××××
شعر:ازحسان