ندای ابوالفضل سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل ماه کجا، جلوهی لقای ابوالفضل میرهد از رنج و غم به دنیی و عقبا در دل هر کسی بود ولای ابوالفضل ای دل عاشق طلب کن از سر اخلاص جرعهای از چشمهی صفای ابوالفضل هستی خود در ره عقیده فدا کرد ای همه هستی من فدای ابوالفضل در دل غمدیدهام ولای حسین است در سر شوریدهام هوای ابوالفضل میرسد اینک بگوش دل هله بشنو نغمهی آزادی از ندای ابوالفضل روز وفای بعهد در صف هیجا گفت زمین و زمان ثنای ابوالفضل خصم به وحشت شد از رشادت عباس دوست به حیرت شد از وفای ابوالفضل دست اگر شد جدا ز پیکر پاکش هست بپا تا ابد لوای ابوالفضل چشم امیدش بود بحشر، که «قاضی» عفو نماید مرا خدای ابوالفضل