در پگاه سرخ دهم محرم
در تمام عرش و فرش کروبیان و ملائک همهشان نظارهگر یک کاروانند کارزاری که فلسفه زیستن و راز جاودانه شدن را در بر دارد.
حسین پیشوای شهادت در محراب عبادت، یاران را مهیای شور و شوق میکند؛ آنان در پی صلاه صبح، سلاح سرخ به دست گرفتهاند.
کاروانیان، به صف ایستادهاند و امام به رزمشان میآراید.
32 قهرمان سواره و 40 شجاع جان بر کف پیاده. زهیر فرمانده شمالی میدان، و حبیب فرمانده جنوبی میدان، و پرچمدار تاریخ در آن روز عباس است، و بگونهای صفآرائی نموده که خیام حرم در پشت سر این رزمآوران قرار گیرد.
در اطراف به فرمان امام، خندقها کنده و در آن آتش افروختند تا دشمن بسوزد اگر قصد تجاوز از پشت نماید.
آنگاه در آستانه شهادت اینگونه با خداوند سخن میگوید:
پروردگارا!! ایزدا! تو در تمامی بلاها و گرفتاریها مایه امید و اطمینان منی. تو در تمامی مصائب و سختیها و شدائد روزگار، پشتیبان و مددکارم بودهای.
خداندا! چه هم و غمها که در آن قلبها به ضعف کشیده میشوند و چارهها و راهها بسته و به بنبست میرسند و دوست در آن خوار و دشمن در آن ناتوان میگردد، که بتو روی آوردم و بتو شکایت دل نمودم؛ تنها تو را مایه امید و پشتوانه کار خویش قرار دادم و تو نیز تمامی مصائب وارده را برطرف کردی.
خدایا! تو ولی نعمت منی و صاحب همه نیکوئیها و پایان همه آرزوهائی...
آری، امام، موعظهشان نمود و بر جنایتی که در آغازش قرار گرفتهاند آگاهشان کرد تا قبل از اینکه درگیر شوند و خون بر پهنه زمین جاری شود، بخود آیند. اما هیچکدام از حرامیان گوئی سخنی به این عظمت نشنیدهاند. چند نفری هم با دهنکجی و قساوت قلب قدری بیهودهگوئی کرده و به حساب، جواب امام دادند.
آری، بدینوسیله امام اتمام حجت نمود و ذمه خویش را از هر متکبر جبار جلادی بری نمود، تا در یومالحساب، کار پایان یافته و حساب، تصفیه شده باشد.1
×××××
پاورقی:1-کتاب اسوه های عاشورا،ص154