از جای خیز!
زینب چو دید پیکر آن شه بروی خاک
از دل کشید ناله به صد آه سوزناک
کای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن
از وارث سریر امامت! ز جای خیز
بر کشتگان بیکفن خود نماز کن
طفلان خود به ورطهی بحر بلا نگر
دستی به دستیگری ایشان، دراز کن
سیرم ز زندگانی دنیا، یکی مرا
لب بر گلو رسان و زجان بینیاز کن
برخیز! صبح، شام شد ای میر کاروان
ما را سوار بر شتر بی جهاز کن
یا دست ما بگیر و ازین دشت پرهراس
بار دگر روانه بسوی حجاز کن
×××××××
شعراز:نیرتبریزی