« داستانی از صلوات بر محمد و آل محمد (ص)»
« دهان خوشبو»
? یکی از مشایخ و بزرگان نقل کرده بود، یک شب در اصفهان در زاویه مسجد مدرسه اصفهان که جای فقرا بود ماندم، و در همانجا خوابیدم نصفه های شب از خواب بیدار شدم، بوی بسیار خوشی به مشامم رسید که تا به حال از آن بوی خشوتر، بوی بر مشامم نخورده بود، برخاستم دنبال آن بوی خوش رفتم، که ببینم این بوی خوش از کجا و از چه کسی هست.
به هر طرف که رفتم چیزی پیدا نکردم، داخل زاویه شدم، دیدم از زاویه است، مشاده کردم که فقیری در کنج زاویه زمزمه ای دارد، وقتی گوش دادم، شنیدم که میگوید (( الهم صل علی محمد و علی محمد )) و آن رایحه جان افزاء و بوی خوش از دهن او بیرون می آید.
پرتو گیتی فروغ نور محمد(ص) چشم جهان روشن از ظهور محمد(ص)
حلق عظیمتش چنانکه بهره بگیرد دشمن و هم دوست از حضور محمد (ص)