دفاع ازحق
فدک ، روستاى آباد و حاصلخیز خیبر، واقع در 140 کیلومترى مدینه بود که
آب فراوان و نخلستان بسیار داشت و در دست یهود بود در سال هفتم هجرت ،
مسلمانان به رهبرى پیامبر (ص ) پس از فتح خیبر، متوجه شدند، یهودیان بدون
جنگ ، آنرا در اختیار پیامبر (ص ) گذاشتند، از آن پس ،‹فدک› ملک شخصى
پیامبر (ص ) گردید، هنگامى که آیه 26 سوره اسراء نازل شد:
و آت ذالقربى حقه ‹و حق نزدیکان را بپردازد›
پیامبر (ص ) فدک را به فاطمه (س ) بخشید. 1
بعدازرحلت رسول خدا(ص) ابوبکر،فدک را تصرف کردوکارگزاران فاطمه(س)
را از آنجا اخراج کرد. فاطمه (س ) براى دفاع از حق خود، چند بار با ابوبکر در
مورد استرداد فدک ،گفتگو کرد،دریکى ازموارد ابوبکربه فاطمه (س) گفت :
براى ادعاى خود که فدک ملک شخصى توست شاهد بیاور.
فاطمه (س) رفت وام ایمن را به عنوان شاهدآورد، ام ایمن بانوى مورد احترام
و اعتبار بود، و پیامبر (ص) اورا به بهشت بشارت داده بودنزد ابوبکرآمدوگفت :
گواهى مى دهم ، هنگامى که آیه 26 سوره اسراء نازل شد، پیامبر (ص ) فدک را
به فاطمه (س) بخشید. سپس على (ع) آمدوعین این گواهى را داد، وبراى ابوبکر
ثابت شد و سند استرداد فدک را نوشت و به فاطمه (س ) داد.
وقتى که عمر از ماجرا با خبر شد، به ابوبکر اعتراض کرد و نزد فاطمه (س ) رفت
و سند رد فدک را گرفت و پاره کرد، و گفت : فدک مال همه مسلمانان است ،و
پیامبر (ص ) فرمود: ما آنچه را ارث گذاشتیم مال عموم است و گواهى على (ع )
شوهرفاطمه (س) چون به نفع خود است قبول نیست ،وتنها گواهى ام ایمن کافى
نیست .فاطمه (س ) از برخورد خشن عمر سخت ناراحت شد در حالى که بسیار
غمگین بود، از نزد ابوبکر و عمر دور گردید.2
اعتراض شدیدحضرت فاطمه (س)تاآخرعمر
گرچه به دفاعیات فاطمه (س ) ترتیب اثر ندادند، ولى فاطمه (س ) هرگز تسلیم
باطل نشد، و تا آخر عمر، روى خوش به آنانکه در حقش ظلم کردند، نشان نداد،
اکنون به داستان زیر توجه کنید:
در آن هنگام که فاطمه (س ) در بستر شهادت قرار گرفت روزى ابوبکر و عمر با
على (ع ) ملاقات کرده و گفتند: از فاطمه (س ) خواهش کن تا به ما اجازه بدهد،
به حضورش برسیم ، میدانى که بین ما و او، امور ناگوارى رخ داده است بلکه به
حضورش برسیم و معذرت بخواهیم و از گناه ما بگذرد، آنها تا در خانه آمدند،
على (ع ) وارد خانه شد و به فاطمه (س ) گفت : فلان و فلان به در خانه آمدند
و مى خواهند به شما سلام کند، نظر شما چیست ؟
فاطمه (س ) فرمود: ‹‹خانه ، خانه تو است و من همسر تو هستم ، آنچه را
مى خواهى انجام بده..››
على (ع ) فرمود: روپوش خود را محکم ببند .
فاطمه (س ) روپوش را محکم بست و روى خود را به طرف دیوار گردانید آن ها
تاکنار بستر زهرا(س ) آمدند و سلام کردند و گفتند: ‹‹از ما راضى باش خدا از
توراضى باشد››
فاطمه (س ) فرمود: براى چه به اینجا آمده اید؟گفتند: ما به شما جسارت کردیم ،
امیدواریم ما را ببخشى و دلت نسبت به ما صاف گردد. فاطمه (س ) در همینجا
آنها را به محاکمه کشید، و به آنها فرمود:
اگر شما در این کارتان صداقت دارید، سؤالى از شما دارم ، پاسخش را بدهید، با
توجه به اینکه مى دانم که شما به پاسخ این سؤال آگاه هستید
اگر تصدیق کردید مى فهمم که شما در عذرخواهى خود صداقت دارید.
گفتند: بپرس !
فرمود: شما را به خدا، آیا شنیده اید که پیامبر (ص ) فرمود: فاطمه (س ) پاره
تن من است کسى که او را برنجاند مرا رنجانده است ؟
گفتند: آرى شنیده ایم .
فاطمه (س ) در این حال دستهایش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت :
‹‹خدایا ! ››این دو نفر مرا آزردند، و من شکایتم در مورد آنها را به درگاه تو و
رسول خدا مى آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضى نمى شوم تا با پدرم
رسول خدا (ص ) ملاقات نمایم ، تا به آنچه که به ما کردید، به او خبر دهم ، و
او درباره ما قضاوت کند. ابوبکر به گریه و ناله افتاد و مى گفت : واى بر من ،
و بى تابى سختى کرد، ولى عمر به او گفت : اى خلیفه رسول خدا!! از گفته یک زن ،
این گونه بى تابى مى کنى !3.
آنها از طلب رضایت از فاطمه (س ) ناامید شدند و رفتند.
******
پاورقی:1- میزان الاعتدال ، ج 2، ص 288.کنزالعمال ،ج 2، ص 58
2- بیت الاحزان ، ص 172، 173
3- کتاب سلیم بن قیس (ره ) ص 254