از صلوات برمحمد(ص) و آل محمد(ص)&
? بسیاری صلوات
تاجری در بلخ مُرد ، که دو پسر داشت و از جمله میراث او سه تار موی ، از موهای مبارک آقا رسول الله(ص)بود ، وقتی آن دو پسر خواستند ارث و میراثشان را تقسیم کنند ، هرکدام یک تار موی حضرت را برداشت و یک موی دیگر ماند ، بردار بزرگتر گفت بیا آن مو را نصف کنیم و هریک نیمی را برداریم ، بردار کوچکتر گفت : قطع کردن موی مبارک آن حضرت دور از ادب است. برادر بزرگ گفت: اگر راضی به نصف نیستی پس مال تو باشد در عوضش مقداری از مالت را به من بده.
بردار کوچکتر گفت : من هردو تا موی مبارک را برمیدارم و تمام ارثم را به تو وا می گذارم ، چون یک تار موی آن حضرت به دنیا می ارزد . بردار بزرگ راضی شد ، موها را به بردار کوچکتر داد و تمام ارث را جمع کرد و ثروتی بهم زد . بردار کوچکتر هم موها را در یک پارچه پاکیزه ای قرار دادو به گردنش آویزان نمود و هردفعه آن را بیرون می آورد ومی بوسید و بر رسول خدا (ص) صلوات می فرستاد.
روزگار گذشت و صفحه روزگار به بردار بزرگتر برگشت و اموالش همه از بین رفت ولی بردار کوچکتر ، گل مرادش از شاخسار اقبال شگفت و براقران و امثال برتری به هم رسانید و از بزرگان شد.
وقتی از دنیا رفت ، یکی از اولیاءِ بلخ رسول خدا(ص) را درخواب دید که به او فرمود : به مردم بگو هر که حاجتی دارد به سر قبر فلانی برود ،دعا کند، تا حاجتش برآورده شود.
آن شخص گفت : یا رسول الله به چه عملی به این مقام رسیده ؟
حضرت فرمود : چون در بزرگداشت و تعظیم موی من مبالغه می کرد و بیش ازحد برمن صلوات می فرستاد.
اللهم صل علی محمّد و آل محمّد
ماه خجل مانده از جمال محمّد (ص) |
سروبگل ماند از نهال محمد(ص) |
قامت گردون خمیده گشته از آن رو |
تا نگرد ابروی هلال محمد(ص) |