بازآ
بازآکه دل هنوز به یاد تودلبراست
جان ازدریچة نظرم چشم بردراست
بازآدگرکه سایة دیوار انتظار
سوزنده ترزتابش خورشیدمحشراست
بازآکه بازمردم چشمم زدردهجر
درموج خیزاشک چوکشتی شناوراست
بازآکه ازفراق توای غایب ازنظر
دامن زخون دیده چودریای گوهراست
ای صبح مهربخش دل ،ازمشرق امید
بنمای رُخ که طالعم ازشب سیه تراست
×××××
مشفق کا شانی