شیطان درقرآن(مبحث دوم)
اسامی شیطان(2)
6- حارث ؛ در حدیث طولانى از امیر المومنین علیه السلام نقل شده که : از آن حضرت سؤال شد: اسم ابلیس در میان ملائکه آسمان چه بوده ؟ آن حضرت فرمود: حارث . و نیز در حدیث صافى از امام رضا علیه السلام نقل شده : نام او حارث بوده ولى ابلیس نامیده شد، زیرا از رحمت خدا ماءیوس گردید.7-صاغر؛ یکى از صفات شیطان است . به معناى پست و ذلیل ، ذلیل بودن به واسطه رفتن عزت و حکومت و استقلال ، از بین رفتن حیثیت و مقام و حقیر و زبون بودن و.....
بعد از آن که شیطان انسان را سجده نکرد و در مقابل خدا تکبر نمود، خداوند خطاب به او کرد و فرمود:
فاخرج انک من الصاغرین .
(از بهشت خارج شو؛ زیرا تو از افراد ذلیل و زبون و درمانده و پستی.)
به خاطر سجده نکردن از مقام عزت و بلندى به زیر افتادى و سرنگون شدى ، نه این که سود نبردى ، بلکه ضرر و زیان هم کردى .
8-9- مذئوم و مدموره ؛..یعنى ذلیلا نه و با خوارى رانده شده ؛ راندن به قهر و غلبه ؛ طرد کردن از رحمت ، معیوب شده ، ننگ عار و تمام این ها درباره شیطان صادق است ، چون او را با خفت و خوارى و با قهر و غلبه از بهشت بیرون کردند.
10- مذموم ؛ سرزنش شده ؛ زیرا خداوند بعد از آن که شیطان سجده نکرد او را سرزنش کرده و خطاب نمود: چرا سجده نکردى ؟ آیا کافر شدى یا از بلند مرتبه گان بودى ؟
11- عتقاد نادرست و فاسد سرچشمه گرفته و جهل و نادانى که ناشى از غفلت باشد؛ از مقصد بازماندن و به مقصد نرسیدن .
چون شیطان در آغاز خودش گمراه شد و بعدا حضرت آدم علیه السلام و اولاد او را گمراه نمود، و آن اعتقاد فاسد و نادرست خود را ظاهر کرد، از مقصد خودش باز ماند و از رحمت خدا ناامید شد.
12- عفریت ؛ یعنى قوى ، پرزور، زیرک ، گردش کش ، و خبیث ؛ اگر جن خبیث باشد همان را شیطان مى گویند و یا اگر با داشتن خباثت و شرارت نیروى زیادى هم داشته باشد عفریت نامیده مى شود. همان طور که در داستان حضرت سلیمان علیه السلام آمده ، وقتى که حضرت فرمود: چه کسى تخت بلقیس را براى من مى آورد؟
عفریتى از جن گفت : من مى آورم ،.... معلوم مى شود که به اسم اعظم واقف بوده است ؛ زیرا مى خواست در یک مدت کمى تخت را که صدها کیلومتر از آن جا دور بود بیاورد.
13-14- مارد و مرید؛ که معنى هر دو تقریبا یکى است و به معنى شیطان سرکش و متمرد؛ ظالم و عصیان گر، بى شخصیت اعم از انسان و جن و شیطان ؛ عارى از خیر و نیکى و برکت و فایده و (شیطان مارد و شیطانا مریدا) در قرآن به همین معنى آمده است .
16- ابومره 17- ابوخلاف ، 18- ابولبین ، 19- ابیض ؛ که او مردم را به خشم مى آورد.
20- وهار؛ به خواب مؤمنان مى آید و آنان را اذیت مى کند
21- ابولبینى ؛ یکى از دختران ابلیس (لبینى ) است و لقبى براى ابلیس است .
22و23- نائل ، و ابوالجان است .
******************
برگرفته از کتاب شیطان در کمین گاه
(ادامه دارد)
شیطان درقرآن(مبحث دوم)
اسامی شیطان(1)
براى شیطان اسامى و صفات متعددى ذکر شده و آنها از این قرارند:
1- ابلیس ؛ این کلمه اى است مفرد و داراى دو جمع (ابالیس و بالسه ) از ماده بلى و ابلاس گرفته شده . معناى آن ناامیدى ، ماءیوس شدن از رحمت خدا؛ تحیر و سرگردانى ، حزنى که از شدت یاس پیدا مى شود؛ اندوه گین و سر در گریبان کردن ، آمده است.
ابلیس ، کلمه عربى و اسم خاص است و معروف شده براى همان کسى که آدم را فریب داد و باعث بیرون شدن او و همسرش از بهشت گردید. و الان با تمام قدرت ، خود و لشگریانش در کمین انسان هاى بى ایمان و سست عنصر، بلکه در کمین همه انسان ها بوده مگر بندگان مخلص ، که از آنان ماءیوس است .
ابلیس ، موجودى است حقیقى و زنده ، با شعور، مکلف ، نامرئى و فریب کار؛ همان که از امر خدا سرپیچى نمود و هم اکنون هم مردم را اغوا مى کند و بر انجام گناه و خلاف تشویق مى نماید.
چهره ابلیس ، چهره تکبر و عصیان ، نخوت و تمرد، خودخواهى و خود محورى و مظهر غرور و خود برتر بینى است .
لفظ ابلیس ، به صورت مفرد، یازده بار در قرآن آمده که جز دو مورد بقیه مربوط به خلقت آدم علیه السلام است .
از جمله :همانا شما آدمیان را بیافریدیم و سپس شکل دادیم و پس از آن به فرشتگان امر کردیم تا بر آدم سجده کنند، همه سجده کردند، جز ابلیس ، که از سجده کنندگان نبود.
فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند، همه سجده کردند، جز ابلیس ، که سرپیچى و تکبر نمود و از کافران گردید.
چون فرمان سجده بر آدم رسید، همگى اطاعت کردند جز ابلیس ، که از سجده بر آدم امتناع ورزید.
خداوند فرمود:اى ابلیس ! چه شد تو را که با دیگران بر آدم سجده نکردى .
ابلیس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقیقت ، در نظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندکى از اهل ایمان ، همه او را تصدیق کردند و پیرو او شدند
کافران و معبودان آنها همگى به رو، در آتش جهنم در آیند و با تمام سپاه و لشگریان ابلیس به دوزخ وارد گردند زیرا آنان پیروان او هستند.
و نیز در نهج البلاغه یازده مرتبه کلمه ابلیس آمده است ..
2- وسواس ؛ به معناى چیز وسوسه گر، وسوسه کننده ، کلامى که در باطن انسان مى گذرد از درون خود انسان بجوشد یا شیطان و یا از کس دیگرى - که از بیرون عامل آن شود وسواس گویند. وسواس در اصل صداى آهسته است که از به هم خوردن زینت آلات بر مى خیزد و به هر صداى آهسته اى هم گفته مى شود. معناى دیگر آن افکار بد و نامطلوب و مضرى است که به ذهن انسان خطور مى کند. یا با صداى آهسته به سوى چیزى دعوت کردن و مخفیانه در قلى کسى نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. کلمه و ماده وسواس در قرآن پنج بار استعمال شده :
(من شر الوسواس الخناس ، الذى یوسوس فى صدور الناس (
)فوسوس لهما الشیطان(
)فوسوس الیه الشیطان (
)و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما یوسوس به نفسه(
3- خناس ؛ به معناى کنار رفتن ، عقب گردکردن و پنهان شدن است ؛ چون هنگامى که انسان به یاد خدا بیفتد و نام او را ببرد، شیطان عقب گرد مى کند. پنهان و مخفى مى شود. این واژه نیز به چند اعتبار معناى خاصى پیدا مى کند؛ مثلا رجوع کردن و برگشتن به این اعتبار که انسان وقتى از خدا غافل شد و او را فراموش کرد، شیطان براى وسوسه و اغوا نمودن بر مى گردد. پنهان کارى ، از این رو که انسان وجود وسوسه را کمتر حس مى کند، و همه جا هست ، با ظاهرى مى آید و خود را در لعابى از حق ، در پوسته اى از راست در لباس عبادت و گمراهى در پوشش هدایت ، جلوه گر مى شود.
4- رجیم ؛ به معناى سنگسار کردن ، سنگ زدن ؛ سنگ زده شده ؛ از روى گمان سخن گفتن ؛ رانده شده از خیرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان ؛ زده شده با سنگ هاى شهابى است و وقتى مى خواهد به آسمان عروج کند ملائکه او را با سنگ هاى شهابى مى زنند و بر مى گردانند.
حضرت عبدالعظیم فرمود: از امام هادى علیه السلام شنیدم که مى فرمود: (رجیم ) یعنى رانده شده از مواضع خیر، هیچ مؤمنى را به یاد نمى آورد مگر آن که بر او لعن نماید. در علم خدا گذشته است : هنگامى که حضرت مهدى (عج ) قیام کند مؤمنى نیست مگر آن که شیطان را سنگ مى زند.
از امام صادق علیه السلام مى پرسند: چرا شیطان (رجیم ) نامیده شده ؟ حضرت فرمود: براى آن که او رجم و سنگسار مى شود. عرض کردند: آیا به سبب رجم و سنگسار، او از بین مى رود و یا اعضا و جوارحش شکسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خیر، بلکه از بین نمى رود؛ زیرا در علم خدا گذشته که شیطان در زمان قیام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.
5- عزازیل ؛ این کلمه لغت )عبرى ) است و به معنى عزیز شده ؛ کسى که در میان ملائکه عزیز و با احترام بوده ، کسى که عزت و توانایى ظاهرى داشته باشد. شیطان را از این دو عزازیل گفته اند که در میان ملائکه عزیز و با احترام و در عبادت خدا کوشا و سخت مقاوم بوده و نیز عزازیل ، نام بزى است که کفاره گناهان را بر او مى گذارند و در وادى بایر و بى آب و علف رها مى کنند تا کفاره گناهان قوم را به جایى نامعلوم ببرد.
(ادامه دارد)