داستان دوستان
نجات نسل دو پرنده و تسلیم نخل خشکیده
جابر بن یزید جُعفى حکایت کند:
در یکى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مکّه معظّمه شدم .
در بین راه ، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى کجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم ، ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت عصمت و طهارت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من ! مشکل و ناراحتى آن ها چیست ، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست که مى آید و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اکنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم که آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک سحر و اذان صبح به بیابانى رسیدیم ؛ و من پیاده شدم و افسار شتر حضرت را گرفتم ؛ و چون حضرت فرود آمد، در گوشه اى خم شد و مقدارى از شن ها را کنار زد و در حال کنار زدن شن ها، چنین دعائى را بر لب هاى خود زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سیراب و تطهیر و پاک گردان .
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام علیه السلام آن سنگ را کنار زد و چشمه اى زلال و گوارا آشکار گردید، و از آن آب آشامیدم و نیز براى نماز وضو گرفتیم .
و بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن که صبحگاهان به روستائى رسیدیم ، که نخلستانى کنار آن روستا بود، در آن جا فرود آمدیم ؛ و حضرت کنار نخل خرمائى - که از مدّتها قبل خشک شده بود - آمد و خطاب به آن کرد و اظهار داشت : اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است ، ما را بهره مند ساز.
جابر افزود: ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم کرد؛ و ما به راحتى از ثمره آن مى چیدیم و مى خوردیم .
در همین اثنا، یک مرد عرب بیابان نشین که در آن حوالى بود، وقتى این معجزه را مشاهده کرد، به حضرت خطاب کرد و گفت : سحر و جادو کردید؟!
امام علیه السلام در پاسخ ، به آن عرب خطاب نمود و به آرامى اظهار داشت :
اى مرد! به ما نسبت ناروا مده ، چون که ما از اهل بیت رسالت هستیم ؛ و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم ، بلکه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود کلماتى را به ما آموخته است که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم ، به وسیله آن کلمات ، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا میکنیم ، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد.1
×××××××
1- بحارالا نوار: ج ، ص 248 و 38، به نقل از خرائج مرحوم راوندى .
مدح و ثناى امام باقر(ع)
آن سرورى که خلقت عالم براى اوست
عالم تمام سایه نشین لواى اوست
نوشیروان به درگه او کمترین غلام
هنگام جود، حاتم طائى گداى اوست
گویند که خلق ، نور مجسّم نمى شود
این جسم بین که نور ز سر تا به پاى اوست
در روزگار جسم مجرّد کسى ندید
جز این بدن جسم مجرّد قباى اوست
مردم کنند وصف قیامت به راستى
گویا قیامت آن قد طوبى نماى اوست
خلق خدا تمام به جز سیزده نفر
چشم امیدشان همه به سوى عطاى اوست
پیغمبران مرسل از آدم و خلیل
باب الا مانشان در دولت سراى اوست
مقصود گر ز خلق خلایق عبادتست
شرط قبول و عین عبادت ولاى اوست
بود اَر دم مسیح شفا بهر هر مریض
عیسى یکى طبیب ز دارالشّفاى اوست
پنجم امام حضرت باقر که از أ زل
علم و کمال و شوکت و عزّت رداى اوست.1
******
پاورقی:1- اشعار از شاعر محترم : آقاى ذاکر.
آئینه تمام نماى پیامبر خدا
مرحوم شیخ صدوق و برخى دیگر از بزرگان آورده اند :
روزى جابر بن عبداللّه انصارى وارد منزل امام سجّاد، زین العابدین علیه السلام شد، در بین صحبت با آن حضرت ، نوجوانى نورانى وارد مجلس گردید.
همین که چشم جابر بر آن نوجوان زیبا اندام افتاد، لرزه بدنش را فرا گرفت ؛ و از جاى خود بر خاست و مرتّب تمام قامت آن عزز نورانى را تماشا مى کرد.
و چون با دقّت او را نگریست ، اظهار داشت : اى نوجوان ! جلو بیا، هنگامى که مقدارى که جلو آمد، جابر گفت : اکنون برگرد و برو.
پس از آن گفت : قسم به خداى کعبه ، که این نوجوان از نظر شکل و شمایل از هر جهت ، شبیه ترین افراد به رسول خدا صلى الله علیه و آله مى باشد.
بعد از آن ، جابر چند قدمى به سوى نوجوان آمد؛ و چون نزدیک شد، سؤ ال کرد: نامت چیست ؟
حضرت فرمود: محمّد.
گفت : نام پدرت چیست ؟
فرمود: من پسر علىّ بن الحسین هستم .
گفت : اى عزیزم ! جانم فدایت باد، توئى شکافنده علوم ؟
فرمود: بلى ، آنچه را که جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله تو را بر آن ماءمور کرده است ، ابلاغ کن .
لذا جابر بن عبداللّه انصارى گفت : رسول خدا مرا بشارت داد، که من باقى خواهم ماند تا زمانى که تو را ملاقات نمایم ؛ و آن گاه فرمود: سلام او را به شما برسانم .
بنابر این سلام رسول اللّه بر تو باد.
آن گاه حضرت باقرالعلوم علیه السلام خطاب به جابر نمود و اظهار داشت : و اى جابر! سلام بر رسول خدا باد تا هنگامى که زمین و آسمان پایدار و پا بر جا باشند؛ و نیز سلام بر تو باد، که ابلاغ سلام جدّم را نمودى .
بعد از آن جابر مرتّب در جلسات امام محمّد باقر علیه السلام حضور مى یافت و از دریاى علوم و فنون آن حضرت بهره مند مى گردید.
روزى امام محمّد باقر علیه السلام مساءله اى را از جابر سؤ ال نمود؟
جابر در پاسخ گفت : همانا رسول خدا مرا خبر داد که شما اهل بیت هدایت گر هستید و در تمام دوران ها از همه انسان ها بردبارتر و عالم تر خواهید بود.
و نیز فرمود: به اهل بیت من چیزى نیاموزید، زیرا که نیازى به آموختن ندارند و ایشان در همه مسائل و علوم از همه برترند.
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: بلى ، جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله صحیح فرمود: من در کودکى حکمت را مى دانستم و در کودکى فضل خداوند شامل من و دیگر اهل بیت رسالت علیهم السلام گردیده است و مى گردد.1
همچنین آورده اند:
ابان بن تغلب گفت : از حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: روزى در مکتب خانه نشسته بودم که جابر بن عبد اللّه انصارى وارد شد و به من گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا دستور داده است تا سلام آن حضرت را به تو ابلاغ دارم.2.
*******
پاورقی:1- کمال الدین مرحوم صدوق : ص 253، ح 3، بحارالا نوار: ج 46، ص 223، ح 1، به نقل از اءمالى شیخ صدوق .
2- بحار الا نوار: ج 46، ص 224، ح 3.
3- چهل داستان وحدیث ازامام باقر(ع)
بشارت بر نور هدایت و نشر علوم
مرحوم شیخ صدوق ، کلینى ، مجلسى و دیگر علماء رحمة اللّه علیهم آورده اند :
روزى سُلَیْم بن قیس هلالى به محضر مبارک مولاى متّقیان امام علىّ علیه السلام آمد؛ و
از آن حضرت چند سؤ ال کرد؛ و امام علیه السلام پاسخ او را بیان فرمود.
و سپس حضرت اظهار داشت : روزى در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم ،
که ضمن بیان مطالبى پیرامون اوصیاء و خلفاء بعد از من ، افزود:
اوّلین آنها فرزندم ، حسن و سپس حسین (سلام اللّه علیهما) خواهند بود و بعد از او فرزندش
علىّ بن الحسین علیهماالسلام و پس از او نیز پسرش ، به نام محمّد بن علىّ (باقر العلوم علیه
السلام ) مى باشد.
و آن گاه خطاب به حسین علیه السلام نمود و فرمود: به همین زودى در حیات تو فرزندى به
نام محمّد بن علىّ - سلام اللّه علیهما - متولّد مى شود، پس سلام مرا به او برسان .
و سپس تمام دوازده خلیفه خود را تا آخر معرّفى نمود.1
همچنین آورده اند:
چون حضرت باقرالعلوم علیه السلام به دنیا آمد، امام سجّاد صلوات اللّه علیه فرمود: فرزندم
،باقرالعلوم را بیاورید.
در این هنگام یکى دیگر از فرزندانش اظهار داشت : چرا این نوزاد را به عنوان باقرمطرح
نمودى ؟
امام سجّاد علیه السلام سر به سجده نهاد و پس از آن که سر از سجده برداشت ، فرمود:
این نوزاد امام و راهنما و نور هدایت امّت است ؛او گنجینه بردبارى و علوم مختلف است؛
او شکافنده همه علوم و فنون خواهد بود، او شبیه ترین مردم به رسول خدا صلى الله علیه و
آله مى باشد.2
و نیز آورده اند:
چون روزهاى آخر عمر حضرت رسول اللّه صلى الله علیه و آله به پایان رسید جبرئیل امین
علیه السلام صحیفه اى راازطرف خداوند تقدیم آن حضرت نمود،که هرقسمتى ازآن مربوط
به یکى ازائمّه اطهارعلیهم السلام بودکه شرح وظائف هر یک به طور فشرده بیان شده بود؛
وهریک ازایشان وظیفه داشت که درپایان عمرخویش آن را به امام بعداز خود تحویل دهد.
پس هنگامى که امام سجّاد،زین العابدین علیه السلام درآخرین لحظات عمرپربرکتش بود، آن
صحیفه را تحویل فرزندش امام محمّد باقر علیه السلام داد.
وقتى امام باقر سلام اللّه علیه آن صحیفه را گشود، این شرح وظائف را ملاحظه نمود:
کتاب خداوند - قرآن -را تفسیر نما، امّت را کمک وراهنمائى کن و حقایق را بیان وروشن
ساز و از هیچ قدرتى بیم و هراس نداشته باش مگر از خداوند متعال ...3
********
پاورقی:1- تلخیص از غیبة نعمانى : ص 75، ح 10، کافى : ج 1، ص 64، ح 1، احتجاج طبرسى : ج 1، ص 264، بحار: ج 36، ص 273، ح 96، حلیة الا برار: ج 3، ص 253، ح 1.
2-کفایة الا ثر: ص 237، بحار الا نوار: ج 36، ص 388، ح 3.
3- اصول کافى : ج 1، ص 279، ح 1، اءمالى طوسى : ج 2، ص 56، بحارالا نوار: ج 36، ص 192، ح 1، و ج 48، ص 27، ح 46.
&یاباقرالعلوم &
والا بودمقام تو ،یا باقرالعلوم *** جانم فدای نام تو ،یاباقرالعلوم
ازانقلاب علمیت اسلام زنده شد *** نازم برآن قیام تو ،یاباقرالعلوم
شیرین بودکلام تو،امّازجورخصم *** گردیده تلخ کام تو،یاباقرالعلوم
سوزانده است جان هشام پلیدرا *** آن آتشین پیام تو ،یاباقرالعلوم
گیردولیعصربه گاه ظهورخویش *** ازدشمن انتقام تو ، یاباقرالعلوم
همچون حسین سرورآزادگان بود***آزادگی مرام تو ، یاباقرالعلوم