بانگ رحیل
اگر اینان نبودند!...
خداوند رحیم به غافلین مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. کَیْفَ لا تَجْتَنِبُونَ الْحَرامَ؟!
2. وَلاَ اکْتِسَابَ الاْ ثامَ؟!
3. وَلا تَخافُونَ النّیرانَ؟!
4. وَلا تَتَّقُونَ غَضَبَ الرَّحْمانِ؟!
فَلَوْلا:
1. مَشایِخُ رُکَّعٌ،
2. وَأَطْفالٌ رُضَّعٌ،
3. وَبَهائِمُ رُتَّعٌ،
4. وَشَبابٌ خُشَّعٌ;
لَجَعَلْتُ:
1. السَّماءَ فَوْقَکُمْ حَدیداً،
2. وَالاَْرْضَ صُفْراً،
3. وَالتُّرابَ جِماراً،
4. وَلاأَنْزَلْتُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ قَطْرَةً،
5. وَلاأَنْبَتُّ لَکُمْ مِنَ الاَْرْضِ حَبَّةً،
6. وَصَبَبْتُ عَلَیْکُمْ الْعَذابَ صَبّاً!
اى فرزندان آدم!
1. چراست [و شمایان را چه شده] که از «حرام» نمى پرهیزید؟!
2. و از «گناهان» دست نمى شویید؟!
3. و از «آتش» نمى هراسید؟!
4. و از «خشم خداوند رحمان» پروا نمى گیرید؟!
پس، [بدانید که] اگر اینان [در میان شمایان] نبودند:
1. پیران رکوع کننده [و عبادت پیشه]،
2. و کودکان شیره خواره [بى گناه]،
3. و چهارپایان چرنده [بى زبان و بى گناه]،
4. و جوانان خاشع [و پارسا و پاکدامن];
[اگر اینان در میانتان نبودند و به پاس حرمت اینان نبود، با شمایان چنین مى کردم] :
1. آسمان را فرازتان آهنین مى ساختم!
2. و زمین را مسین مى گرداندم!
3. و خاک را ریگزار مى کردم.
4. و قطرهاى آب از آسمان برایتان فرو نمى باریدم.
5. و هیچ دانه اى از زمین برایتان نمى رویاندم.
6. و بر شمایان عذاب فرو مى ریختم!
گرچه نزول رحمت خداوند و جارى شدن فیض الـهى بر جهانیان و پدیده هاى هستى، مقتضاى لطف بارى تعالى است; امّا وجود برخى از آفریدگان و نیز پاره اى از اعمال و اوصاف آدمیان، در بارش رحمت الـهى و یا پیشگیرى از جوشش قهر خداوندى، تأثیرى شایان دارند.
گناهکاران و تباهى پیشگان ـ به خودىِ خود ـ استحقاق رحمت خداوند را ندارند، امّا عواملى دیگر باعث نزول فیض بر آنان مى شود.
از مهمترین باعثان جلب رحمت و لطف خداوند: یکى وجود بندگان صالح در میان آدمیان است و دیگرى استغفار و تضرّع به درگاه الـهى است و سوم، بودن ضعیفان بى تقصیر در میان مخلوقات است.
هنگامى که خداوند، پیامبر عزیزش را نگران امّت دید و نگریست که آن بزرگوار مهربان، اندیشناک سرنوشت ملّت خویش است و از فرودآمدن عذاب الـهى بر آنان خائف است، وى را دلدارى و اطمینان قلب داد که:
«وَما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فیهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ :
تا هنگامى که تو در میان آنانى و مادام که استغفار و توبه مى کنند، خداوند آنان را گرفتار عذاب نمى کند.»
اکنون نیز امام عصر ـ أَرْواحُنافِداهُ ـ باعث نزول رحمت و فیض و لطف خداوندند و همه هستى، طفیل وجود مبارک ایشان است. بودن مردمان پارسا و جوانان عفیف و پاک و تائبان و مستغفران راستین نیز در جوشش بیشتر چشمه هاى فیض ربوبى، تأثیرى به سزا دارد. ضعیفان و مستضعفان و مخلوقان بى تقصیر و بى تکلیف هم در تلاطم دریاى ترحّم الـهى، بى تأثیر نیستند.
شنیدم که در روز امید و بیم **بَدان را به نیکان ببخشد کریم
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
هشدار پروردگار!
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. تَسْأَ لُنی فَأَمْنَعُکَ، لِعِلْمی بِما یَنْفَعُکَ.
2. ثُمَّ تُلِـحُّ عَلَیَّ بِالْمَسْأَلَةِ، فَاُعْطیکَ ما سَأَلْتَ.
3. فَتَسْتَعینُ بِه عَلى مَعْصیَـتی.
4. فَأَهُمُّ بِهَتْکِ سِتْرِکَ فَتَدْعُونی، فَأَسْتُرُ عَلَیْکَ.
5. فَکَمْ مِنْ جَمیل أَصْنَعُ مَعَکَ، وَ کَمْ مِنْ قَبیح تَصْنَعُ مَعی؟!
6. یُوشِکُ أَنْ أَغْضَبَ عَلَیْکَ غَضْبَةً لاأَرْضى بَعْدَها أَبَداً!
اى فرزندآدم!
1. از من درخواست مى کنى [و خواسته هایى مى طلبى] امّا از تو دریغ مى دارم; زیرا من به آنچه برایت سودمند [و یا زیانبار] است آگاهم.
2. سپس بر خواسته ات اصرار مى ورزى، پس آن گاه آنچه را خواسته اى عطایت مى کنم.
3. سپس از آنچه عطایت کرده ام، در راه معصیت من بهره مى برى [و از آن نعمت، سوء استفاده مى کنى و آنرا در راه نافرمانى ام به کار مى گیرى].
4. پس آن گاه به پرده درى [و مجازات] و رسوایى ات همّت مى گمارم; امّا تو مرا مى خوانى [و به تضرع و پوزش، طلب بخشایش و عفو مى نمایى] و من بر تو پرده پوشى مى کنم و رسوایت نمى سازم.
5. چقدر با تو خوبى مى کنم و چقدر با من بدى مى کنى؟!
6. [از خشم و قهر من پروا گیر و به راه صلاح و صواب بازگرد، و گرنه] نزدیک است که چنان بر تو خشمناک شوم که پس از آن دیگر هرگز از تو راضى و خشنود نگردم!
بینش بسیارى از ما آدمیان، در باب دعا و نیایش، بینشى ناصواب و نادرست است; به این گونه که: مى پنداریم «دعا» یعنى خواستن نیازهاى شخصى و معیشتى از خداوند و بس. و نیز، هرچه ما از خدا خواسته ایم باید به همان گونه و بى کم و کاست عطایمان کند، و اگر نکرد، معلوم مى شود که به ما عنایتى ندارد و دعایمان مستجاب نگشته و سودى به حالمان ندارد!...
این نگرشِ خطا، زیانمند است و اى بسا که سبب ناامیدى و رمیدگى آدمى از درگاه خداوند گردد و یا حوادث و مسائلى دل آزار و مصیبت بار در زندگى انسان پدید آورد.
ما بندگان که از آینده مان بى خبریم و مصلحت و مفسدت خویش را به خوبى نمى دانیم، همان بهتر که زمام همه امور و شؤون حیاتمان را به خداوند بسپاریم و در دعاها و خواسته هامان نیز «مصلحت اجابت» را به خداى رحمان وانهیم. البته خدا خود به دعا دعوتمان فرموده و وعده اجابت نیز داده است و وعده او حق است و تخلّف ناپذیر; امّا ما چون به اسرار غیب آگاه نیستیم، وظیفه خویش را که همانا دعا کردن است باید انجام دهیم و اجابت را که همانا لطف خداوند است به او واگذاریم.
«چون نه اى آگاه از اسرار پنهان، غم مخور.»
و امّا مطلب فراتر و عالیتر آن است که: دعا و نیایش، فى نفسه و به خودىِ خود و با قطع نظر از اجابت یا عدم اجابت آن، مطلوب و بلکه واجب است. و نیز اینکه: در دعاهامان به خواسته ها و نیازهاى معیشتى اکتفا نکنیم; بلکه خویشتن و آرمانهایمان را فراتر ببریم و مطلوب هاى «فرامعیشتى» را بطلبیم و باز هم بیشتر اوج گیریم و محبوب و مطلوب نهایى، یعنى خودِ خداوند را بجوییم! او را که بیابیم همه چیز داریم: «چون که صد آید، نود هم پیش ماست!». به فرموده امام حسین(علیه السلام):
«ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَاالَّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ :
آن که تو را باخت، چه دارد؟! و آن که تو را یافت، چه ندارد؟!»
لذت انس با خداى مهربان و چشیدن حلاوت لقاى او و درک هم نشینى با محبوب و هم سخنى و راز و نیاز نجواگونه با وى، از تمامى نعمتهاى هستى، ارزنده تر است.
یارب! ز تو آنچه من گدا مى خواهم **افزون ز هزار پادشا مى خواهم
هرکس ز درِ تو حاجتى مى طلبد**من آمده ام از تو، تو را مى خواهم!
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل بهاى بهشت خداوند سبحان به انسان مى فرماید: یَابْنَ آدَمَ! 1. لایَدْخُلُ جَنَّتی إِلاّ مَنْ تَواضَعَ لِعَظَمَتی. 2. وَ قَطَعَ نَهارَهُ بِذِکْری. 3. وَ کَفَّ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ أَجْلی. 4. وَ یُواخِى الْغَریبَ. 5. وَیُواسِی الْفَقیرَ. 6. وَ یَرْحَمُ الْمُصابَ. 7. وَ یُکْرِمُ الْیَتیمَ وَ یَکُونُ لَهُ کَالاَْبِ الرَّحیمِ. 9. وَلِلاَْرامِلِ کَالزَّوْجِ الشَّفیقِ. 10. فَمَنْ کانَ هذِه صِفَتُهُ، یَکُونُ إِنْدَعانی لَبَّیْتُهُ. 11. وَ إِنْ سَأَلَنی أَعْطَیْتُهُ. اى فرزندآدم! 1. به بهشتم راه نمى یابد، مگر کسى که براى عظمتم فروتنى ورزد. 2. و روز [و روزگار]ش را به یادم بگذراند. 3. و خویشتن را به خاطر من از شهوات باز دارد. 4. و با مردمان غریب، برادرى کند. 5. و با مردمان فقیر، مواسات و ایثار نماید. 6. و به بینوایانِ مصیبت زده، رحمت آرَد. 7. و یتیم [و بى سرپرست] را اکرام و احترام نماید و براى او چونان پدرى مهربان باشد. 9. و براى بیوه زنان، همانند همسرى دلسوز و مِهروَرز باشد. 10. پس، هرکس که اوصاف [و رفتار]ش چنین باشد، اگر مرا بخواند به ندایش لبّیک و پاسخ مى گویم. 11. و اگر از من درخواست کند عطایش مى دهم. از الطاف حکیمانه خداوند سبحان به آدمیان، آن است که شوق وصول به سعادت را در نهاد آنان بر مى انگیزد و سپس راه وصول به حیات خجسته را به آنان مى نمایاند و آنگاه در طول مسیر، راهنمایی شان مى کند و در تنگناها و گذرگاه هاى خطیر، دستگیرى و یاریشان مى نماید... و سرانجام به سر منزل مقصود و جایگاه موعودشان مى رساند. اى خوش آن روز که پرواز کنم تا بَرِ دوست **به هواى سر کویش پر و بالى بزنم! کُرنشى صادقانه در پیشگاه معبود و پیوندى ماندگار با آن محبوب و اُنس همیشگى با یاد و نام او و بازداشتن خویشتن از خواهش هاى ناروا، براى جلب رضاى خداى سبحان، و سپس شفقت ورزیدن با خلق خدا، باریابى به بارگاه کبریایى پروردگار را ثمر مى دهد. و آن گاه است که لطف بى کران الـهى، آبشارگونه بر سر و جان انسان فرو مى بارد و آدمى به هدف نهایى و کمال مطلوب نائل مى آید. دست از طلب ندارم تا کام دل برآید**یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید ****** از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
یاد کردى دوسویه
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. اُذْکُرْنی تَذَلُّ، أَذْکُرْکَ تَفْضُّ.
2. اُذْکُرْنی بِمُجاهَدَة، أَذْکُرْکَ بِمُشاهَدَة.
3. اُذْکُرْنی فی فَوْقِ الاَْرْضِ، اَذْکُرْکَ تَحْتَ الاَْرْضِ.
4. اُذْکُرْنی فِی النِّعْمَةِ وَالصِّحَّةِ، أَذْکُرْکَ فِی الشِّدَّةِ وَالْوَحْدَةِ.
5. اُذْکُرْنی بِالطّاعَةِ، أَذْکُرْکَ بِالْمَغْفِرَةِ.
6. اُذْکُرْنی فِی الصِّحَّةِ وَالْغِناءِ، أَذْکُرْکَ فِی الْفَقْرِ وَالْعَناءِ.
7. اُذْکُرْنی بِالصِّدْقِ وَالصَّفاءِ، أَذْکُرْکَ بِالْمَلاَِ الاَْ عْلى.
8. اُذْکُرْنی بِالاِْ حْسانِ إِلَى الْفُقَراءِ، أَذْکُرْکَ بِالْجَنَّةِ الْمَأْوى.
9. اُذْکُرْنی بِالْعُبُودیَّةِ، أَذْکُرْکَ بِالرُّبُوبیَّةِ.
10. اُذْکُرْنی بِالتَّضَرُّعِ، أَذْکُرْکَ بِالتَّکَرُّمِ.
11. اُذْکُرْنی بِالتَّلَفُّظِ، أَذْکُرْکَ بِالتَّلَطُّفِ.
12. اُذْکُرْنی بِتَرْکِ الدُّنْیا، أَذْکُرْکَ بِنَعیمِ الْبَقاءِ.
13. اُذْکُرْنی فِى الشِّدَّةِ الْهالِکَةِ، أَذْکُرْکَ بِالنَّجاةِ الْکامِلَةِ.
اى فرزندآدم!
1. خاضعانه یادم کن، بزرگوارانه یادت مى کنم.
2. مجاهدانه یادم کن، آشکارا و با مشاهده یادت مى کنم
3. روى زمین یادم کن، زیر زمین [در قبر] یادت مى کنم.
4. با نعمت و سلامت یادم کن، در سختى و تنهایى یادت مى کنم.
5. با طاعت یادم کن، با مغفرت یادت مى کنم.
6. در سلامت و ثروت یادم کن، در فقر و تنگنا یادت مى کنم.
7. با صدق و صفا یادم کن، در ملکوت أَعْلى یادت مى کنم.
8. با احسان به بینوایان یادم کن، در آرامشگاه بهشت جاودان یادت مى کنم.
9. به بندگى یادم کن، به پروردگارى یادت مى کنم.
10. با تضرّع و خشوع یادم کن، با کرامت و تجلیل یادت مى کنم.
11. ثناگویانه یادم کن، مهربانانه یادت مى کنم.
12. با وانهادن دنیا یادم کن، با نعمتهاى جاودان یادت مى کنم.
13. در تنگناهاى هلاکت بار یادم کن، با حیات کامل و زندگى پایدار یادت مى کنم.
از ارجمندترین الطاف الهى به ما آدمیان، فراخواندنمان به سخن گفتن با خداوند است و اذن دادنمان به گفتگویى رویاروى با او و گشودن راز دل در محضرش و بیان خواسته هامان در پیشگاه کبریایى اش. و همچنین، نوید دادنمان به شنودن رازهامان و برآوردن خواست هامان و اجابت دعاهامان.
به فرموده امام عارفان و ذاکران، حضرت سجّاد(علیه السلام):
«إِلهى! ... مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا، جَرْیانُ ذِکْرِکَ عَلى أَلْسِنَتِنا وَإِذْنُکَ لَنا بِدُعائِکَ وَ تَنْزیهِکَ وَ تَسْبیحِکَ.
خداى من!... از عظیمترین نعمتها بر ما، جارى شدن ذکر تو است بر زبانهامان; و اذن و رخصتى است که به ما داده اى تا تو را بخوانیم و دعا کنیم و تنزیهت کنیم و تسبیحت گوییم.»
ورود در این گفت و شنود «دوسویه» و بى واسطه و سپاس این نعمت و صمیمى با خداوند، استوارترین پشتوانه آدمى در زندگى پرتلاطم این جهان است. گشودن پنجره آسمان به روى آدمیان به دست پر مهر خداى رحمان و دادن رخصت براى نگریستن به آفاق کرانْ ناپدید جهان ملکوتیان و شنیدن صداى لطیف بالهاى فرشتگان و نهادن جان در مسیر وزش نسیمهاى الطاف روح افزاى خداى سبحان و سرودن نغمه هاى عابدانه و عاشقانه به درگاه او و بازشنودن نجواهاى پروردگار مهربان، موهبتى است بى بدیل که حیات مردمان در این خاکدان طبیعت را تفسیر مى کند و بدان معنا مى بخشد.
سپاس این نعمت و موهبت، آن است که این «پنجره رحمت» را همچنان گشوده بداریم و آن رابطه مبارک را پیوسته، استوار داریم و به ناتوانى خویش از سپاسگزارى خداوند بر این نعمت، اعتراف کنیم و خاضعانه بگوییم: خداوندا! هرچه هست، از آنِ تو است و این توفیق عبادت و نیایش هم از الطاف تو است.
هم دعا از تو، اجابت هم ز تو **ایمنى از تو، مهابت هم زتو
و ملتمسانه از او بخواهیم که این باب را به رویمان گشوده بدارد و سعادت هم سخنى با خویش را هرگز از ما نستاند و این عیش مبارکِ همنشینى با خویش را هرگز از ما دریغ ندارد.
اى خدا این وصل را هجران مکن **سرخوشان عشق را نالان مکن
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
دعوت و اجابت
خداوند سبحان به مردمان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. اُذْکُرُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ.
2. اُدْعُونی بِلا غَفْلَة، أَسْتَجِبْ لَکُمَ بِلا مُهْلَة.
3. اُدْعُونی بِالْقُلُوبِ الْخالیَةِ، أَسْتَجِبْ لَکُمْ بِالدَّرَجاتِ الْعالیَةِ.
4. اُدْعُونی بِالاِْ خْلاصِ وَالتَّقْوى، أَسْتَجِبْ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ الْمَأْوى.
5. اُدْعُونی بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاءِ، أَجْعَلْ لَکُمْ مِنْ کُلِّ أَمْر فَرَجاًوَ مَخْرَجاً.
6. اُدْعُونی بِالاَْ سْماءِالْعُلْیا، أَسْتَجِبْ لَکُمْ بِبُلُوغِ الْمَطالِبِ الاَْ سناءِ.
7. اُدْعُونى فی دارِ الْخَرابِ وَالْفَناءِ، أَسْتَجِبْ لَکُمْ فی دارِ الثَّوابِ وَالْبَقاءِ.
اى فرزندان آدم!
1. مرا یاد کنید، تا پاسختان گویم.
2. مرابدون غفلت بخوانید تا دعایتان را بدون تأخیر و مهلت، اجابت کنم.
3. مرا با قلبهاى خالى [از شرک و آلودگى...]بخوانید، تا شمارا با درجات و مقامهاى عالى اجابت کنم.
4. مرا از سراخلاص و تقوا بخوانید، تا به بهشت جاودان پاسختان گویم.
5. مرا با بیم و امید بخوانید، تا در همه امور برایتان توفیق و گشایش قرارد هم.
6. مرا با نامهاى بلندْمرتبهام بخوانید، تا شمایان را با وصول به خواستههاى ارجمند پاسخ گویم.
7. مرا در این وادى خراب و فناپذیر بخوانید، تا شما را در سراى پاداش و جاویدِ آخرت پاسخ گویم.
از نیازهاى حتمى ما آدمیان، بلکه لازمترین و عالیترین نیازمان، «نیایش» است; مناجات با خداوند، پیوند با پروردگار، گشودن گره دل و افشاى رازهاى نهان و ابراز نیاز در برابر آن مولاى بنده نواز، افکندن خویشتن در دامان پر مهر آفریدگار مهربانتر از مادر، نجواى محرمانه با آن وجود رازدار و رازدان، تضرّع خاشعانه و طلب خاضعانه حوایج خویش از آن ذات اقدس... و آن گاه از لطف بى انتهاى او بهره مند شدن واز جذْبه هاى پرفیض و خلسه آور و سبکبار کننده لقاى محبوب، سرشار گشتن، و جامى از شهد حیات بخش وصال یار نوشیدن، و پر و بال جان را از آلودگی ها و غبارها تکاندن، و جانْ آسوده و سبکبال، بال در بال ملا ئک، از تنگناى خاکستان جهان مادّى، پر کشیدن و بى کرانه ها را درنوردیدن... و به سرمنزل مقصود رسیدن!
«مرغ روح، در حال نیایش، از تنگناى قفس تن رها گشته; پر و بالى در بى نهایت مى گشاید. اگر این پرواز، صحیح بوده باشد، دیگر براى روح، برگشتن و محبوس شدن در همین قفس خاکى، امکان پذیر نخواهد بود; زیرا پس از چنین پروازى، کالبد خاکى او همچون رصدگاهى است که به سوى بى نهایت نصب شده و دیده از نظاره به آن بى نهایت نخواهد پوشید.»
دعا و نیایش و مناجات، شکلهاى گوناگون دارد; هم از راز و نیاز عاشق و عابد، سخن مى رود و هم از ناز و عطاى معشوق و معبود.در نیایش،اُنس و محبّت و خوف و خشیت، درهم مى آمیزند; هم نیازهاى معیشتى و زندگانى این جهانى خواسته مى شود و هم مطلوب هاى آرمانى و آن جهانى; هم معرفت پروردگار تحصیل مى گردد و هم کرامت انسانى فراهم مى آید.
البته، در بخش خواسته ها، نباید توقّع داشت که هر چه ما از خداوند ی طلب مى کنیم، به همان صورت و بى کم و کاست و کام مطابق دلخواه ما، عطایمان فرماید; بلکه وظیفه ما دعا و تضرّع و نیایش است و امّا اختیار عطا و اندازه و چگونگى آن، به دست خداوند است.
او مصلحت ما را بهتر مى داند. شاید برخى از خواسته هاى ما، [به واقع ]به زیانمان باشد و یا اکنون زمان و زمینه برآورده شدنشان نرسیده و فراهم نشده باشد و... امّا آنچه حتمى است، این است که اگر دعا و نیایش ما از سر اخلاص و معرفت باشد، قطعاً نتیجه مى دهد; چه دعا براى نیازهاى مادّى و چه معنوى.
گفت آن اللّه تو، لبیک ماست **و آن نیاز و درد و سوزت، پیک ماست
حیله ها و چاره جویى هاى تو**جذب ما بود و گشاد این پاى تو
ترس و عشق تو، کمند لطف ماست **زیر هر یاربّ تو، لبیک هاست
و نیز پاره اى دعاهایمان که در این جهان به اجابت نمى رسد، خداوند حکیم آنها را براى آخرتمان ذخیره مى کند و در آن جهان به گونه اى بهتر، عطایمان مى فرماید. انشاءاللّه.
تو کار بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن **که خواجه خود روش بنده پرورى داند
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
ارادت و رحمت
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. تُریدُ وَ اُریدُ وَ لا یَکُونُ إِلاّ ما أُریدُ.
2. فَمَنْ قَصَدَنی، عَرَفَنی،
3. وَ مَن عَرَفَنی، أَرادَنی،
4. وَ مَنْ أَرادَنی، طَلَبَنی،
5. وَ مَنْ طَلَبَنی، وَجَدَنی،
6. وَ مَنْ وَجَدَنْی، خَدَمَنی،
7. وَ مَنْ خَدَمَنی، ذَکَرَنی،
8. وَ مَنْ ذَکَرَنی، ذَکَرْتُهُ بِرَحْمَتی.
اى فرزند آدم!
1. تو اراده مى کنى و من نیز اراده مى کنم، و [امّا] تحقّق نمى یابد، مگر آنچه من اراده مى کنم.
2. پس، کسى که مرا قصد کند [و مقصودش من باشم] مرا مى شناسد و به من معرفت مى یابد.
3. و کسى که مرا بشناسد، مرا اراده مى کند [و تنها خواسته او، من مى شوم].
4. و آن که مرا بخواهد، مرا مى طلبد [و در پى یافتنم بر مى آید].
5. و آن که مرا بطلبد، مى یابدم.
6. و آن که مرا بیابد، خدمتم مى کند.
7. و آن که مرا خدمت کند، یادم مى کند [ و ذکر و یادم با جانش درمى آمیزد].
8. و کسى که مرا یادکند، من ـ نیز ـ با رحمت خویش، او را یادمى کنم.
خداوند، دستیافتنى است. رابطه انسان و خداى رحمان، رابطه اى نزدیک و صمیمى است. خداوند، از رگ گردن انسان و حتى از خود او به او، نزدیکتر است.
کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را؟!**کى بوده اى نهفته که پیدا کنم تو را؟!
غیبت نکرده اى که شوم طالب حضور**پنهان نگشته اى که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى که من **با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
میان آدمیان و خداى سبحان، حائل و مانعى نیست «میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست.» بلى! گاهى آدمى، میان خود و خداوند، پرده مى افکند و فاصله مى اندازد و مسافت بین خویشتن و پروردگار را بعید مى گرداند و راه وصول به کوى محبوب را دور و دشوار مى سازد; «تو خود حجاب خودى حافظ، از میان برخیز!»
رذیلت هاى اخلاقى و هواهاى نفسانى و گناهان و تبه کاریها، غباربرانگیز و فتنه خیز; اینها راه روشن و هموارِ وصول به مقصود را تار و ناهموار مى سازند و رابطه صمیمى عابد و معبود را تیره مى گردانند.
ارادتى خالصانه، عزمى جزم، معرفتى آگاهانه، کوششى مجدّانه، خدمتى صادقانه، پرستش و ذکر و یادى عابدانه و عبادتى عارفانه، آدمى را به مقصد مى رساند و رحمت و رأفت پروردگار رحیم و رئوف را بر جان انسان فرو مى بارد.
به فرموده امام عارفان و عابدان، حضرت سجّاد(علیه السلام):
«وَأَنَّ الرّاحِلَ إِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ :
رهپوى به سوى تو، راهش نزدیک است».
و آن گاه است که اُنس و جذْبه و صفا و لذّتى دست مى دهد که انسان، آن را با تمامى جهان مبادله نمى کند:
آرى!
طفیل هستى عشقند آدمى و پرى **ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
سنجشى بخردانه
خداى رحمان به مردمان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. أَطیعُونی بِقَدْرِ حَوائِجِکُمْ إِلَیَّ.
2. وَاعْصُونی بِقَدْرِ صَبْرِکُمْ عَلَى النّارِ.
3. وَ تَزَوَّدُوا مِنَ الدُّنْیا بِقَدْرِ مَسْکَنِکُمْ فیها.
4. وَ تَزَوَّدُوا لِلاْ خِرَةِ بِقَدْرِ مَسْکَنِکُمْ فیها.
5. وَ لا تَنْظُرُوا إِلى آجالِکُمُ الْمُتَأَخِّرَةِ وَأَرْزاقِکُمُ الْحاضِرَةِ وَذُنُوبِکُمُ الْمَسْتُورَةِ.
6. وَکُلُّ شىْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهی.
7. وَلَوْ خِفْتُمْ مِنَ النّارِ کَما خِفْتُمْ مِنَ الْفَقْرِ، لاََ غْنَیْتُکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَحْتَسِبُونَ.
8. وَلَوْ رَغِبْتُمْ فِی الْجَنَّةِ کَما رَغِبْتُم فِی الدُّنْیا، لاََ سْعَدْتُکُمْ فِی الدّارَیْنِ.
9. وَلا تُمیتُوا قُلُوبَکُمْ بِحُبِّ الدُّنْیا، فَزَوالُها قَرِیبٌ.
اى فرزندان آدم!
1. به قدر نیازهاتان به من، مرا اطاعت کنید.
2. و به اندازه صبر و تحمّلتان بر آتش دوزخ، مرا معصیت کنید.
3. و به اندازه ماندنتان در این جهان، از دنیا توشه برگیرید [و ذخیره کنید].
4. و به اندازه بودنتان در جهان دیگر، براى آخرت توشه بیندوزید.
5. و به مهلت هاى داده شده تان و روزی هاى آماده تان و گناهان پوشیده تان منگرید [و دستخوش غرور و غفلت نشوید، زیرا ناگهان اجل فرامى رسد و فرصت جبران را از کفتان مى رباید].
6. و همه چیز و همه کس، هلاک شونده و فناپذیر است، مگر وجه و وجود من.
7. و اگر آن گونه که از «فقر» مى ترسید، از «آتشِ» [دوزخ و کیفر من نیز] مى هراسیدید، شمایان را از راه هایى [و به گونه هایى ]که نمى پنداشتید بى نیاز مى کردم.
8. و اگر به همان سان که به دنیا رغبت مى ورزید، به بهشت ـ نیز ـ میل و شوق مى داشتید، در دو جهان، سعادت مندتان مى کردم.
9. و دل هاتان را با دوستى دنیا و[دنیازدگى] نمیرانید; زیرا فناى دنیا، نزدیک است!
یافتن معیارهاى مطمئن براى ارزیابى پدیده هاى هستى، شرط خردمندى است. در ارزیابى پدیده ها و اهمیت دادن به آنها، باید معیار و سنجشى خردمندانه داشت و بهاى هرچیز را به اندازه ارزشمندى اش پرداخت; نه کمتر و نه بیشتر.
آدمى امّا، گاهى براى پاره اى از اشیا، بهایى بسیار بیش از ارزش حقیقى شان مى پردازد و سخت زیان مى بیند، و از سویى، در اِزاى اشیاى پربها، منزلتى قائل نمى شود و براى تحصیل آنها تلاشى در خور و شایسته به عمل نمى آورد.
زندگى ناپایدار این جهان و حیات جاودانه جهان دیگر و نیز کیفر و پاداش خداوند، از مقولاتى هستند که ارزیابى و تفکّر و تأمّلى جدّى را مى طلبند; باید نگریست که کدام عمل، طاعت است و سعادت مى آفریند و کدامین کردار، معصیت است و شقاوت مى افزاید.
نگرشى فکورانه و عالمانه به مسیر حیات آدمیان و اندیشیدن در باب سرنوشت انسان در جهان بى انتهاى آخرت، رُعبى عظیم در دلهاى بیدار مى افکند و تعجّبى بهت آور بر جان عاقبت اندیشان مى نشاند، و آن گاه این رعب و تعجّب فزونى مى یابد که فراوان مردمانى را مى نگریم که تمامى همّت و فرصت و توان خویش را تنها مصروف این جهان مى کنند و گویا از حیات جاودانه آخرت، پاک بى خبرند! و نیز برخى را مى بینیم که چنان از طاعت خداوند گریزانند و به معصیت او شادمان، که گویى هیچ نیازى به یپروردگارشان ندارند و از کیفر و عقاب وى کام در امانند!
«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را»!
«عاقبتْ بینان» بُوَند اهل رشاد**در نگر، وَاللّهُ اَعْلَم بِالسَّداد
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
دین تو، هستى تو
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. دینُکَ، لَحْمُکَ وَ دَمُکَ; فَإِنْ صَلُحَ دینُکَ، صَلُحَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ وَإِنْ فَسَدَدینُکَ، فَسَدَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ.
2. فَلا تَکُنْ کَالْمِصْباحِ: یُضیىءُ لِلنّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ بِالنّار.
3. وَأَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا عَنْ قَلْبِکَ، فَإِنّی لا أَجْمَعُ حُبّی وَ حُبَّ الدُّنْیا فی قَلْب واحد أَبَداً، کَما لا یَجْتَمِعُ الْماءُ وَالنّارُ فی إِناء واحِد.
4. وَارْفَقْ بِنَفْسِکَ فی جَمْعِ الرِّزْقِ، فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ.
5. وَالْحَریصَ مَحْرُومٌ.
6. وَالْبَخیلَ مَذْمُومٌ.
7. وَالنِّعْمَةَ لاتَدُومُ.
8. وَالأَْجَلَ مَعْلُومٌ.
9. وَخَیْرُ الْحِکْمَةِ خَشْیَةُ اللّهِ تَعالى.
10. وَخَیْرُ الْغِنَى الْقَناعَةُ.
11. وَخَیْرُ الزّادِ التَّقْوى.
12. وَشَرُّ صَلا حِکُمُ الْکِذْبُ.
13. وَشَرُّ نَصیحَتِکُمُ النَّمیمَةُ.
14. وَما رَبُّکَ بِظَلاّم لِلْعَبیدِ.
اى فرزندآدم!
1. دین تو، [همانند] گوشت و خون تو [و همه هستى تو] است; پس اگر دینت صلاح یابد [و دیندارى ات استوار و سلامت گردد] گوشت و خونت [و روح و حیاتت] نیز صلاح مى یابند، و اگر دینت فـاسد شـود، گوشت و خونت [و تمامى هستى ات] فاسد مى گردند.
2. پس، مانند چراغ مباش که بر مردمان نور مى افکند و خود را به آتش مى سوزاند [چونان کسى که در اصلاح دیگران مى کوشد، امّا در اندیشه اصلاح خویشتن نیست!].
3. و محبت دنیا را از قلبت بیرون افکن; زیرا من محبّت خودم و محبّت دنیا را هرگز در یک قلب، فراهم نمى آورم; همان گونه که آب و آتش در یک ظرف جمع نمى شوند.
4. و در جمع آورى روزى [و مال دنیا] با خویشتن مدارا کن [و خود را به رنج و مشقّت نیفکن] زیرا رزقِ [مردمان، میانشان] تقسیم شده است [و هرکس به روزى اش مى رسد].
5. و انسان حریص و آزمند، محروم است.
6. و بخیل، ملامت شده و ناپسند است.
7. و نعمتِ [این جهان،] ناپایدار است.
8. و اجل [و مدت عمر هر کس نزد خداوند] معلوم و معیّن است.
9. و بهترین حکمت، خشیت خداوند متعال است.
10. و نیکوترین ثروت و بى نیازى، قناعت است.
11. و پسندیده ترین [و کارسازترین] توشه، تقواست.
12. و بدترین مصلحت اندیشی هاتان، دروغ گفتن است.
13. و بدترین نصیحت گفتن هاتان، سخن چینى است.
14. و پروردگارت، ستمگر به بندگان نیست [بلکه برابر کردار آنان، پاداش و یا کیفرشان می دهد].
آفرینش آدمى، بر اساس «فطرت الهى» است. از این روى، در بینش توحیدى، «انسان» موجودى «خدا محور» و «دیانت مدار» است و سعادت او تنها در این محور و مدار، قابل تفسیر وتأمین است. زندگى فردى و اجتماعى و همه شؤون حیات طیّبه آدمیان، در پرتو ایمان عقلى وقلبى به خداوند و بر پایه دیانت، معنا مى یابند; همچنان که باختن این «بُنمایه» گرانسنگ ودورى گزیدن از این «محورِ» استوار، هلاکت و تباهى را در پى دارد.
در این شب سیاهم، گم گشته راه مقصود**از گوشه اى برون آى، اى کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود**زنهار از این بیابان، وین راه بى نهایت
اى آفتاب خوبان! مى جوشد اندرونم **یک ساعتم بگنجان، در سایه عنایت
* * *
خم ابروى کجت، قبله محراب من است **تاب گیسوى تو خود، راز تب و تاب من است[...]
حاشَ لِلَّهْ که جز این ره، رهِ دیگر پویم **عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
بشارت ها و هشدارها
خداى سبحان به آدمیان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌمُبینٌ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً.
2. فَاعْمَلُوا لِلْیَوُمِ الَّذی تُحْشَرُونَ فیهِ إِلَى اللّهِ تَعالـى فَوْجاًفَوْجاً.
3. وَ تَقِفُونَ بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ صَفّاً صَفّاً.
4. وَ تَقْرَؤُونَ الْکِتابَ حَرْفاً حَرْفاً.
5. وَ تُسْأَ لُونَ عَمّا تَعْمَلُونَ سِرّاً وَ جَهْراً.
6. ثُمَ یُساقُ الْمُتَّقُونَ إِلَى الْجِنانِ وَفْداً وَفْداً.
7. وَ المُجْرِمُونَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً وِرْداً.
8. کَفا کُمْ مِنَ اللّهِ وَعْداً وَ وَعیداً.
9. فَأَنَا اللّهُ فَاعْرِفُونی.
10. وَ أَنَا الْمُنْعِمُ فَاشْکُرُونی.
11. وَ أَنَا الغَفّارُ فَاسْتَغْفِرُونی.
12. وَ أَنَا الْمَقْصُودُ فَاقْصُدُونی.
13. وَ أَنَا العالِمُ بِالسَّرائِرِ فَاحْذَرُونی.
اى فرزندان آدم!
1. آگاه باشید که شیطان، دشمنِ آشکار [و پنهان] شماست; پس، با او دشمنى ورزید.
2. و عمل و کوشش کنید براى روزى که در آن، گروه گروه به سوى خداوند برانگیخته مى شوید.
3. و در پیشگاه خداوند، صف در صف مى ایستید.
4. و کتاب [و نامه اعمالتان] را حرف به حرف مى خوانید.
5. و درباره آنچه عملکرده اید، از نهان و آشکار، بازپرسى می شوید.
6. سپس، پارسایان و متقیان [با فرحناکى و سرافرازى] گروه گروه روانه بهشت مى شوند.
7. و مجرمان و تبهکاران [با ذلّت و سرافکندگى] کشان کشان به سوى جهنّم رانده مى گردند.
8. و وعده و بشارتها و وعید و هشدارهاى خداوند [براى هشیارى و اصلاح شمایان] کافى است.
9. و منم «اللّه» [و پروردگار شمایان] پس، مرا بشناسید.
10. و من نعمت دهنده ام; پس، شکرگزارم باشید.
11. و من بخشایشگرم; پس، از من طلب عفو و بخشایش کنید.
12. و من مقصود [و هدف نهایى] هستم; پس، مرا هدف نهایى خویش قرار دهید.
13. و من آگاه و داناى به پنهان ها و نهان هایم; پس، از من بپرهیزید و پارسایى ورزید.
از عناصر بسیار مؤثّر در اعتدال روح و اصلاح اخلاق آدمیان، دو عنصر «خوف» و «رجاء» است; بیم و امید، خشیت و رحمت.
در تعالیم آسمانى و معارف ادیان الـهى، این دو عنصر اساسى، در کنار یکدیگر و پهلو به پهلوى همند. خوف و خشیت از قهر و غضب و کیفر خداوند، انسان را از دست یازیدن به گناهان بازمى دارد و از فروغلتیدن مردمان در باتلاق تباهی ها و آلودگی ها پیشگیرى مى کند ونیز، امید به رحمت و مهر پروردگار، شوق به اعمال نیکو و روى آوردن به پاکی ها و نیکی ها را در آدمى برمى انگیزد و قلب را سرشار از عشق و محبّت مى کند و مانع چیرگى یأس و سرخوردگى بر جانها مى گردد.
یارب! ز گناه زشت خود منفعلم **وز قول بد و فعل بد خود خجلم
فیضى به دلم ز عالَم قدس رسان **تا محو شود خیال باطل ز دلم
از ابزارهاى کارآمد پیامبران و اولیاى الهى براى اصلاح مردم و جوامع بشرى، یکى «بشارت» به رحمت و نعمتها و پاداشهاى خداوند است، و دیگرى «هشدار» درباره کیفر و عذاب و عقاب او.
بیم و امید، به سان دو شاهبال نیرومندند براى پرواز آدمیان به سوى قلّه کمال و وصول به رضوان خداوند متعال.
اگر جادّه اى بایدت مستقیم **ره پارسایان امید است و بیم
طبیعت شود مرد را بخردى **به امید نیکى و بیم بدى
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
از اینان مباش!
خداوند رحمان به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
لا تَکُنْ مِمَّنْ:
1. یَطْلُبُ التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْ مَلِ.
2. وَیَرْجُوا الا ْخِرَةَ بَغَیْرِ عَمَل.
3. یَقُولُ قَوْلَ الزّاهِدینَ وَ یَعْمَلُ عَمَلَ الْمُنافِقینَ.
4. إِنْ أُعْطىَ لا یَقْنَعُ.
5. وَإِنْ مُنِعَ لا یَصْبِرُ.
6. یَأْمُرُ بِالْخَیْرِ وَلا یَفْعَلُهُ.
7. وَیَنْهى عَنِ الشَّرِّ وَلا یُنْهَى عَنْهُ.
8. یُحِبُّ الصّالِحینَ وَلَیْسَ مِنْهُمْ.
9. ویُبْغِضُ الْمُنافِقینَ وَ هُوَ مِنْهُمْ.
اى فرزندآدم!
از کسانى مباش که :
1. با درازى آرزو، خواهان توبه اند.
2. و بدون عمل، امید به آخرت دارند.
3. زاهدانه سخن مى گویند و منافقانه عمل مى کنند.
4. اگر[از دارایی هاى دنیا هرچه] به آنان داده شود، قانع نمى شوند.
5. و اگر به آنان داده نشود [و درتنگنا قرارگیرند] صبر،پیشه نمى کنند.
6. به نیکى فرمان مى دهند و[ امّا] خود به آن عمل نمى کنند.
7. و از بدى نهى مى کنند، و خود از آن دورى نمى جویند.
8. و صالحان را دوست مى دارند و[امّا] خود، از آنان نیستند.
9. و منافقان را دشمن مى دارند، و حال آن که خود، از آنانند!
از نکوهیده ترین اوصاف آدمیان، «قولِ بى عمل»است. گفتار بى کردار، بیانگر نوعى «نفاق» در اعماق جان است. این شیوه مزوّرانه، آثارى مخرّب در روان آدمى برجاى مى نهد، زیرا رفتارى این گونه، پیش و بیش از آن که «دیگرفریبى» باشد، «خودْفریبى» است و خودفریبى، نفاق با خویشتن است.
روان انسان، لطیف و حسّاس است و زمینه تأثیرپذیرى آن، بسیار مساعد است. وقتى ضمیر آدمى مى فهمد که صاحب ضمیر، دارد بر سر خود کلاه مى گذارد، احساس شرمندگى و حقارت مى کند و دچار افسردگى و پژمردگى مى شود.
در روایات اسلامى آمده است:
«مَنْ کانَ ظاهِرُهُ أَرْجَح مِنْ باطِنِه فَهُوَ مُنافِقٌ:
کسى که ظاهرش پسندیده تر از باطنش باشد، منافق است»!
پارسایانی که روى در مخلوق و پشت بر قبله مى کنند نماز!
البته این بدان معنا نیست که آدمیان، پلیدی هاى پنهانشان را آشکار سازند، بلکه به این مفهوم است که درون خویشتن را تطهیر کنند و همانسان که ظاهر خود را زیبا و پسندیده جلوه مى دهند، جان خویش را نیز با اوصاف ستوده بیارایند.
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى