آه دل
به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س)
به وقت مرگ پرکردم،زخون چشم ترخودرا
که تنهامی گذارم بین دشمن،رهبرخودرا
فتادم سخت دربستر،الهی برندارم سر
که سربنهاده بردیواردیدم،همسرخودرا
خدایااولین مظلوم عالم را،تویاری کن
که امشب می دهدازدست، تنهایاورخودرا
دلم خواهدکه برخیزم،زجاوبازویش گیرم
دل شب چون نهدبرقبرپنهانم،سرخودرا
اجل ای کاش درآن ماجرا،می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک،دخترخودرا
علی جان گریه کن، تاعقده هاازسینه بگشایی
مکن درسینه حبس،آه دل غم پرورخودرا
****
شعرازعلی انسانی
شهادت بانوی دوسراحضرت زهرا(س)رابه عموم شیعیان جهان تسلیت می گویم .
به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند
یکى از واعظان عالیقدر تهران بر فراز منبر مى فرمود: تاجرى از تجار تهران
نقل کرد : هر سال به مکه معظمه مى رفتم و در مدینه طیبه در منزل یک
خیاط سکونت مى گزیدم وروزها درب دکان او مى نشستم . یک روز گفتم :
اى میزبان من سالیان زیادى است که درمدینه بر شما وارد مى شوم و شما
هم در تهران بر من مهمان مى شوى ، سؤ الى دارم کهدوست دارم جواب آن
را به من بدهى .
گفت : بگو. گفتم : در این مدینه تمام قبوربزرگان دین هرکدام مشخص و معیّن
است ولى بفرمایید که قبر حضرت فاطمهزهرا(علیهاالسلام ) کجاست ؟ آن خیاط
تا این حرف را شنید دست بر روى پیشانى خودگذاشت و به فکر فرو رفت .
حاجى گفت : ترس تمام وجودم را گرفت فورا به منزلمراجعت و وسایل را برداشته
به سوى تهران حرکت کردم و خود را به عجله به تهرانرساندم .
پس از چند روزى که در حجره تجارتخانه بودم ناگهان دیدم آن حاجى خیاطوارد شد
و سلام کردو به من گفت : ترسیدى وازمدینه فرارکردى؟ گفتم: حقیقت مطلب
همین است که مى گویى . گفت : اى حاج احمد! بدان به واسطه مخفى بودن قبر
حضرت فاطمهزهرا (سلام اللّه علیها) من و جمع زیادى شیعه شدیم ، زیرا شما که
آن روز رفتید،مننزد قضات رفتم و چنین سؤ الى کردم . آنان به اختلاف سخن
راندند. آخر الامر نزدقاضىالقضات حجاز رفته و از او پرسیدم که : یک شیعه
چنین چیزى را از من پرسید. گفت : قبرفاطمه زهرامخفى است . گفتم : چرا؟
گفت : چون خودش وصیت نموده بود.
سؤ ال کردم به چهواسطه ؟ گفت : چون عده اى از بس او را اذیت و آزار دادند
به همسرش وصیت کرد مراشبانه دفن نما که دشمنان در تشییع جنازه و نماز
بر من حاضرنشوند.
خلاصه ،تحقیقات زیادى کردم و مظلومیت آن بى بى بر من ثابت شد. لذا به
واسطه مخفى بودن قبرششیعه شدیم .1
*******
پاورقی:1- زندگانى خاندانى پیغمبر(ص )، ص 155.
دفاع ازحق
فدک ، روستاى آباد و حاصلخیز خیبر، واقع در 140 کیلومترى مدینه بود که آب فراوان و نخلستان بسیار داشت و در دست یهود بود در سال هفتم هجرت ، مسلمانان به رهبرى پیامبر (ص ) پس از فتح خیبر، متوجه شدند، یهودیان بدون جنگ ، آنرا در اختیار پیامبر (ص (گذاشتند، از آن پس،‹فدک›ملک شخصى پیامبر (ص ) گردید، هنگامى که آیه 26 سوره اسراءنازل شد:
و آت ذالقربى حقه‹و حق نزدیکان را بپردازد›پیامبر (ص ) فدک را به فاطمه (س ) بخشید. 1
بعدازرحلت رسولخدا(ص) ابوبکر،فدک را تصرف کردوکارگزاران فاطمه(س) را از آنجا اخراج کرد. فاطمه (س ) براى دفاع از حق خود، چند بار با ابوبکر در مورد استرداد فدک ،گفتگوکرد،دریکى ازموارد ابوبکربه فاطمه (س) گفت : براى ادعاى خود که فدک ملک شخصىتوست شاهد بیاور.فاطمه (س) رفت وام ایمن را به عنوان شاهدآورد، ام ایمنبانوى مورد احترام و اعتبار بود، و پیامبر (ص) اورا به بهشت بشارت داده بودنزدابوبکرآمدوگفت :گواهى مى دهم ، هنگامى که آیه 26 سوره اسراء نازل شد، پیامبر (ص ) فدک رابه فاطمه (س) بخشید. سپس على (ع) آمدوعین این گواهى را داد، وبراىابوبکر ثابت شد و سند استرداد فدک را نوشت و به فاطمه (س ) داد.
وقتى که عمر ازماجرا با خبر شد، به ابوبکر اعتراض کرد و نزد فاطمه (س ) رفت و سند رد فدک را گرفتو پاره کرد، و گفت : فدک مال همه مسلمانان است ،وپیامبر (ص ) فرمود: ما آنچه راارث گذاشتیم مال عموم است و گواهى على (ع )شوهرفاطمه (س) چون به نفع خود استقبول نیست ،وتنها گواهى ام ایمن کافى نیست .فاطمه (س ) از برخورد خشن عمر سختناراحت شد در حالى که بسیارغمگین بود، از نزد ابوبکر و عمر دور گردید.2
اعتراض شدیدحضرت فاطمه (س)تاآخرعمر
گرچه به دفاعیات فاطمه (س ) ترتیب اثر ندادند، ولى فاطمه (س ) هرگز تسلیم باطل نشد، و تا آخر عمر، روى خوش به آنانکه در حقش ظلم کردند، نشان نداد،اکنون به داستان زیر توجه کنید :
در آن هنگام که فاطمه (س ) در بستر شهادت قرار گرفت روزى ابوبکر و عمر با على (ع ) ملاقات کرده و گفتند: از فاطمه (س ) خواهش کن تا به ما اجازه بدهد،به حضورش برسیم ، میدانى که بین ما و او، امور ناگوارى رخ داده است بلکه به حضورشبرسیم و معذرت بخواهیم و از گناه ما بگذرد، آنها تا در خانه آمدند،على (ع ) واردخانه شد و به فاطمه (س ) گفت : فلان و فلان به در خانه آمدند و مى خواهند به شماسلام کند، نظر شما چیست ؟
فاطمه (س ) فرمود: ‹‹خانه، خانه تو است و من همسر تو هستم ، آنچه را مى خواهى انجام بده..››
على (ع ) فرمود: روپوش خود را محکم ببند .
فاطمه(س ) روپوش را محکم بست و روى خود را به طرف دیوار گردانید آن هاتاکنار بستر زهرا(س ) آمدند و سلام کردند و گفتند:‹‹از ما راضى باشخدا از توراضى باشد››
فاطمه (س ) فرمود: براى چه به اینجا آمده اید؟گفتند: ما به شما جسارت کردیم ،امیدواریم ما را ببخشى و دلت نسبت به ما صاف گردد. فاطمه (س ) در همین جا آنها را به محاکمه کشید، و به آنهافرمود:
اگر شما در این کارتان صداقت دارید، سؤالىاز شما دارم ، پاسخش را بدهید، با توجه به اینکه مى دانم که شما به پاسخ این سؤالآگاه هستیداگر تصدیق کردید مى فهمم که شما در عذرخواهى خود صداقت دارید.
گفتند: بپرس !فرمود: شما را به خدا، آیا شنیده اید که پیامبر (ص ) فرمود: فاطمه (س ) پاره تن من است کسىکه او را برنجاند مرا رنجانده است ؟گفتند: آرى شنیده ایم .فاطمه (س ) در این حال دستهایش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت :
‹‹خدایا ! ››این دو نفر مرا آزردند، و من شکایتم درمورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا مى آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضى نمىشوم تا با پدرم رسول خدا (ص ) ملاقات نمایم ، تا به آنچه که به ما کردید، به او خبردهم ، واو درباره ما قضاوت کند. ابوبکر به گریه و ناله افتاد و مى گفت : واى بر من، و بى تابى سختى کرد، ولى عمر به او گفت : اى خلیفه رسول خدا!! از گفته یک زن ، این گونه بى تابى مى کنى!3.
آنها از طلب رضایت از فاطمه (س ) ناامید شدندو رفتند.
******
پاورقی:1- میزان الاعتدال ، ج 2، ص 288.کنزالعمال ،ج 2، ص 58
2- بیت الاحزان ، ص 172، 173
3- کتاب سلیم بن قیس (ره ) ص 254
نصیحت پیامبر (ص ) به زهرا (س ) و على (ع )
ازازدواج حضرت زهرا (س ) با حضرت على (ع ) چندان نگذشته بود پیامبر (ص ) به دیدار آن ها آمد به آن ها مبارکباد گفت و پس از ساعاتى على (ع ) براى کارى از خانه بیرون رفت . پیامبر (ص ) به فاطمه (س ) فرمود: ((حالت چطور است ؟شوهرت را چگونه یافتى ؟))
فاطمه (س ): پدر جان شوهرم را به بهترین شوهر یافتم ولى جمعى از زنان قریش نزد من آمدند و به من گفتند: ((رسول خدا (ص ) تو را همسر یک نفر مرد فقیر و تهیدست نموده است ))
پیامبر: دخترم !نه پدرت فقیر است ، و نه شوهرت ، خداوند گنجینه هاى طلا چو نقره تمام زمین را در اختیار من نهاده است ولى من از آنها چشم پوشیدم ، و پاداشى را که در پیشگاه خدا است برگزیدم . دخترم ! اگر آنچه را که پدرت مى داند، مى دانستى دنیا در نظرت ناچیز جلوه مى کرد، سوگند به خدا در نصیحت و آموزش تو کوتاهى نکردم .شوهر تو در تقدم به اسلام و در علم و حلم از همه مقدمتر و بهتر است ، دخترم وقتى که خداوند بر سراسر زمین نگاه کرد دو مرد را برگزید یکى از آن دو را پدر تو قرار داد و دیگرى را شوهر تو.
یا بنته نعم الزوج زوجک لا تعصى له امرا :
((دختر عزیزم ! شوهر تو، نیکو شوهرى است همواره در همه امور، از او اطاعت کن ))
سپس پیامبر (ص ) على (ع ) را به حضور طلبید و در شاءن و مقام فاطمه (س ) مطالبى گفت ، از جمله فرمود: فاطمه (س ) پاره تن من است هر که او را برنجاند مرا رنجانده و هر کس او را شاد کند مرا شاد کرده است .امام على (ع ) در شاءن زهرا (س ) مى گوید:
((سوگند به خدا هیچگونه فاطمه (س ) را خشمگین و مجبور به کارى نکردم تا آن زمان که خداوند روح او را به سوى خود قبض کرد، و او نیز هیچگاه مرا ناراحت نکرد و از من نافرمانى ننمود، هر زمان به او نگاه مى کردم همه اندوهها و حزنها و رنجهایم برطرف مى شد))1
*********
پاورقی:1- بیت الاحزان ، ص 62، و 63