لطیفه
زنى با هفت شوهر
مردى با زنى ازدواج کرد که پنج شوهر قبلى او همگى مرده بودند.
پس از چندى شوهر ششم نیز بیمار، و مشرف به موت شد.
زن با اشک و آه گفت : عزیزم مرا پس از خود به که مى سپارى ؟
شوهر با خونسردى جواب داد: به هفتمى !
لطیفه
روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود:
بس که درجان فکار و چشم بیدارم توئى××× هر که پیدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پیدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى .
×××××
عربى نماز خود را بسیار طول داد، مردم او را مدح و تعریف کردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .
×××××
ابوبکر ازواعظى که روى منبر بود مسئله اى را پرسید، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد کهمنبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نیست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالارفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم باید تا به آسمان بالا مى رفتم.
×××××
روباهى در هنگام سحر به کنار درختى رفت ، دید بالاى درخت خروسى اذان مى گوید، روباه به او رو کرده ، گفت : آیا پایین نمى آیى تا با هم نماز جماعت بخوانیم ؟ خروس گفت : امام جماعت در زیر درخت خوابیده است ، او را بیدار کن تا با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه نظر کرد سگ را دید پا به فرار گذاشت خروس به او گفت : آیا نمى آیى با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه گفت : مى روم تجدید وضو کنم و بزودى بر مى گردم .
×××××
عربى بیابانى کیسه اى پر از پول را دزدید، سپس داخل مسجد شد که نماز جماعت بخواند و اسم او موسى بود، امام جماعت این آیه را در نماز خواند: و ما تلک بیمینک یا موسى یعنى اى موسى در دستت چیست ؟ موسى که اقتداء کرده بود نمازش را شکست را جلوى او انداخته و گفت : به خدا
قسم که تو ساحر و جادوگرى .
×××××
رضا شاه و الفاظ عربى در زبان فارسى
نقل شده است که رضا شاه دستور داد الفاظ عربى باید از فارسى محو شود و روزنامه ها و نامه هاى ادارى فقط با الفاظ فارسى نوشته شود، روزنامه ها مى خواستند در عنوان و تیترشان بنویسند اعلى حضرت از مازندران حرکت کرد به طرف تهران ، دیدند حرکت لفظ عربى است با خط درشت نوشتند گنده آقا از مازندران جنبید به تهران .
و نیز گویند
جمعى از رؤ ساى ادارات و بعضى از وزراء در جلسه دیر آمد شاه به او گفت : چرا دیر آمدى ؟ (او مى خواست به شاه بگوید قربانت گردم در جلسه وزراء شرکت کرده بودم ) دید که قربانت عربى است لفظ جلسه عربى است و شرکت هم عربى است ، در جواب گفت : برخیت گردم در نشیمنگاه بار برداران انبارى مى کردم ..
×××××
عالمى مسئله اى سئوال شد، او درجواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اینجا جاى جهال نیست عالم در جواب گفت : اینجاجاى آن کسى است که مقدارى مى داند و مقدارى نمى داند، ولى آنکه همه چیز مى داند،مکان ندارد.(1)
××××××
پاورقی:1- کشکول ممتاز- شیخ مرتضى احمدیان
لطیفه
محدثى با یک مسیحى در کشتى نشسته بودند، آن مسیحى از شیشه اى که همراهش بود شربتى ریخته و خورد، سپس شربتى را ریخته و به آن محدث داد، محدث هم از آن شیشه شربت تناول کرد، آن شخص مسیحى به او گفت : این که به تو دادم خوردى خمر و شراب بود محدث به او گفت : از کجا فهمیدى خمر است ؟ مسیحى گفت : چون غلام من آن را از یک یهودى خرید، محدث با عجله و شتاب بقیه آن را هم خورد، و به آن مسیحى گفت : من از تو احمق تر ندیدم ، چون ما اصحاب حدیث در روایاتى مثل حدیث سفیان بن عیینة و سعیدبن جبیر تاءمل مى کنیم ، حالا بیاییم قول یک مسیحى را از یهودى را تصدیق کنیم ؟ به خدا قسم آن را نخوردم جز براى ضعف اسناد و سندهاى روایت .
×××××
گویند: عربى در بیابان گربه اى را شکار کرد و نفهمید چیست ؟ کسى او را دید و گفت : این سنور چیست ؟ و دیگرى او را ملاقات کرد و گفت : این هر چیست ؟ و سومى او را دیده و گفت : این قط چیست که به دستت گرفته اى ؟ و چهارمى او را دید و گفت : این ضیون چیست ؟ و پنجمى با او برخورد کرد و گفت : این خیدع چیست ؟ و ششمى او را دیده و گفت : این خیطل چیست ؟ هفتمى او را دید و گفت : این دمه چیست ؟
عرب بیابانى گفت : آن را مى برم و مى فروشم شاید خدا به وسیله آن مال کثیرى به من بدهد آن را به بازار آورد، کسى به او گفت : چند مى فروشى ؟ گفت به صد درهم ، به او گفتند آن بیش از نیم درهم ارزش ندارد، گربه را انداخت و گفت : خدا لعنتش کند چقدر اسمهاى زیادى دارد ولى پولش کم است .
×××××
یک یهودى مسلمانى را دید که در روز ماه رمضان در حال نهار خوردن (غذاى بریان ) است با او نشسته مشغول خوردن شد، مسلمان گفت ذبیحه ما (یعنى گوسفندى را که مسلمین میکشند) براى تو حلال نیست یهودى گفت : من در میان یهودیان مانند تؤ ام در میان مسلمین که در روز ماه رمضان دارى غذا میخورى.(1)
×××××
پاورقی:1- گنجینه جواهر یا کشکول ممتاز-حاج شیخ مرتضى احمدیان
لطیفه
در خزائن است که شخصى بعد از دعائى سر به سجده نهاده و میگفت : شکراالله شکراالله تا صد دفعه آنرا تکرار کرد پس گفت : اقلش اقلش و آن را نیز تا ده مرتبه تکرار کرد از او سئوال شد که این چه معنى دارد؟ گفت : نمى دانم ولى در دعا وارد شده ، و کتاب دعائى را گشود و آن دعا را نشان داد در آن نوشته شده بود که فلان دعا را بخواند و بعد از آن صد مرتبه شکراالله شکراالله بگوید و اقلش ده مرتبه است یعنى کمتر از ده مرتبه نگوید.
نظیرش این حکایت است
که شخصى مرده اى را دفن کرده و پس از آن گفت کمى پهن تازه بیاورید و مقدارى پهن بر روى مرده ریخت ، فردى به او گفت این چه معنى دارد؟ گفت : نمى دانم ولى در رساله است رساله را آورد دیدند نوشته است که مستحب است قبر را کمى پهن تر کنند یعنى وسیعتر نمایند.
و نیز نظیرش این است
در احادیث وارد شده که موسى علیه السلام عرض کرد: (( الهى اقریب انت فاناجیک ام بعید فانادیک ، )) طلبه اى آن را چنین مى خواند فانا ، جیک . جیک یعنى حیوان کوچکى که در حمامها است و صداى باریکى دارد و دیک به معنى خروس است و توضیح مى داد که معنى حدیث مس شود خدایا اگر تو نزدیکى پس من جیک هستم و صداى خود را باریک مى کنم و اگر تو دورى پس من دیکم و صداى خروس مى کنم و آواز بلند سر مى دهم .
×××××
گویند حاج آقا جمال که یکى از علماء شیعه است به پدر بزرگوارش گفت : مگر قرآن مجید بنایش بر اختصار کلمات نیست ، پدرش در جواب گفت : بلى بناى قرآن بر اختصار است ، آقا جمال گفت : پس چرا قرآن درباره اینکه پسر دو برابر دختر ارث مى برد مى گوید: (( ((و للذکر مثل حظ الانثیین )) )) یعنى ارث پسر دو برابر دختر است . پدرش گفت : پس به نظر شما باید چطور بگوید؟ آقا جمال گفت : (( ((و للانثى نصف الذکر)) )) مختصرتر و بهتر بود پدرش در جواب گفت : آنوقت مادرت راضى نمى شد و مى گفت کم است .
×××××
دو نفر شیعه و سنى با هم درباره بحث مى کردند، سنى گفت : چون معاویه هم صحبت با پیامبر اسلام بوده از اهل نجات است شیعه گفت : چون وى با على وصى پیامبر محاربه کرده است از اهل هلاکت است . شیعه این جمله را نیز اضافه کرد، که اگر خدا بخواهد معاویه را به بهشت ببرد، مردم نمى گذارند! سنى با حالت تعجب گفت : چگونه از کار خدا مى شود مانع شد؟ شیعه گفت : براى اینکه خدا با آن تاکیداتى که درباره على فرمود ولى هر چه سعى کرد على را خلیفه کند مردم نگذاشتند و کس دیگرى را خلیفه کردند .(1)
××××××
پاورقی:1- گنجینه جواهر یا کشکول ممتاز-حاج شیخ مرتضى احمدیان