معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم(مبحث دوم)
معجزات نوع دوم
نوع دوم : معجزاتى است که از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شده مانند سلام کردن سـنـگ و درخـت بـر آن حـضـرت (1) و حـرکـت کـردن درخـت بـه امـر آن حـضـرت (2) و تـسـبـیـح سـنـگـریـزه در دسـت آن حـضـرت (3) و حـنـیـن جذع (4) و شـمـشـیـر شـدن چـوب بـراى عـُکـّاشـه در بـَدْر(5) و براى عـبـداللّه بـن جـَحـْش در اُحـُد(6) و شـمـشـیـر شـدن بـرگ نـخـل بـراى ابـودُجـانـه بـه مـعـجزه آن حضرت (7) و فرو رفتن دستهاى اسب سـُراقـه بـر زمـیـن در وقـتـى کـه بـه دنـبـال آن حـضـرت رفـت در اوّل هجرت (8) و غیر ذلک و ما در اینجا اکتفا مى کنیم به ذکر چند امر:
درخت حَنّانه
اوّل : خـاصـّه و عـامـّه بـه سـنـدهـاى بـسـیـار روایـت کـرده انـد کـه چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم بـه مـدینه هجرت نمود و مسجد را بنا کرد در جانب مـسجد درخت خرمائى خشک کهنه بود و هرگاه که حضرت خطبه مى خواند بر آن درخت تکیه مى فرمود پس مردى آمد و گفت : یا رسول اللّه ، رخصت ده که براى تو منبرى بسازم که در وقـت خـطـبـه بـر آن قـرارگـیـرى و چون مرخص شد براى حضرت منبرى ساخت که سه پـایـه داشـت و حـضـرت بـر پـایـه سـوّم مـى نـشـسـت ، اوّل مـرتـبـه که آن حضرت بر منبر برآمد آن درخت به ناله آمد، مانند ناله اى که ناقه در مـفارقت فرزند خود کند؛ پس حضرت از منبر به زیر آمد و درخت را در برگرفت تا ساکن شد؛ پس حضرت فرمود: اگر من آن را در بر نمى گرفتم تا قیامت ناله مى کرد و آن را (حـَنـّانه ) مى گفتند و بود تا آنکه بنى امیّه مسجد را خراب کردند و از نو بنا کردند و آن درخـت را بـریـدنـد(9) و در روایـت دیـگـر مـنـقـول اسـت کـه حـضـرت فـرمـود کـه آن درخـت را کـنـدنـد و در زیـر مـنـبـر دفـن کردند.(10)
درخت متحرّک
دوم : در نـهـج البـلاغـه و غـیـر آن ، از حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام مـنـقـول اسـت که فرمود من با حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم بودم روزى که اشـراف قـریـش بـه خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: یا محمّد، تو دعوى بزرگى مى کنى کـه پـدران و خـویـشـان تـو نـکـرده انـد و مـا از تـو امـرى سـؤ ال مـى کـنـیـم اگـر اجـابـت مـا مـى نـمـائى مـى دانـیـم کـه تـو پـیـغـمـبـرى و رسـول و اگـر نـکـنـى مـى دانـیـم کـه سـاحـر و دروغـگـوئى . حـضـرت فـرمـود کـه سـؤ ال شـمـا چـیـسـت ؟ گفتند: بخوانى از براى ما این درخت را که تا کنده شود از ریشه خود و بیاید در پیش تو بایستد، حضرت فرمود که خدا بر همه چیز قادر است ، اگر بکند شما ایمان خواهید آورد؟ گفتند: بلى ، فرمود که من مى نمایم به شما آنچه طلبیدید و مى دانم که ایمان نخواهید آورد و در میان شما جمعى هستند که کشته خواهند شد در جنگ بدر و در چاه بدر خواهند افتاد و جمعى هستند که لشکرها برخواهند انگیخت و به جنگ من خواهند آورد؛ پس فـرمـود: اى درخـت ! اگـر ایـمـان بـه خـدا و روز قـیـامـت دارى و مـى دانـى کـه مـن رسـول خدایم پس کنده شو با ریشه هاى خود تا بایستى در پیش من به اذن خدا. پس به حـقّ آن خـداونـدى کـه او را بـه حـقّ فرستاد که آن درخت با ریشه ها کنده شد از زمین و به جـانـب آن حضرت روانه شد با صوتى شدید و صدائى مانند صداى بالهاى مرغان ، تا نـزد آن حـضـرت ایـسـتاد و سایه بر سر مبارک آن حضرت انداخت و شاخ بلند خود را بر سـر آن حـضـرت گشودوشاخ دیگر بر سرمن گشود و من در جانب راست آن حضرت ایستاده بودم چون این معجزه نمایان را دیدند از روى علوّ و تکبّر گفتند: امر کن او را که برگردد و بـه دو نـیـم شـود و نـصـفـش بیاید و نصفش در جاى خود بماند. حضرت آن را امر کرد و بـرگـشـت و نـصـفـش جـدا شـد و بـا صـداى عـظیم به نهایت سرعت دوید تا به نزدیک آن حـضـرت رسـیـد. گـفـتـنـد: بـفـرمـا کـه ایـن نـصـف بـرگـردد و بـا نـصـف دیـگـر مـتـّصل گردد. حضرت فرمود و چنان شد که خواسته بودند؛ پس من گفتم : لا اِلهَ اِلا اللّهُ! اوّل کـسـى که به تو ایمان مى آورد منم و اوّل کس که اقرار مى کند که آنچه درخت کرد از بـراى تـصـدیـق پـیغمبرى و تعظیم تو کرد منم ؛ پس همه آن کافران گفتند: بلکه ما مى گـوئیـم کـه تـو سـاحـر و کـذّابـى و جـادوهـاى عـجـیـب دارى و تـرا تصدیق نمى کند مگر مثل این که در پهلوى تو ایستاده است .(11)
شباهت درخت متحرک با جریان ابرهه
فـقـیـر گـوید: که (صاحب ناسخ ) نگاشته که این معجزه که حضرت امیرالمؤ منین علیه السـّلام از حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم در تـحـریـک درخـت نقل فرموده با قصّه (ابرهه ) و ظهور ابابیل مشابهتى دارد؛ زیرا که على علیه السّلام خود را وصىّ پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و امام مفترض الطّاعة مى شمرد و خود را صـادق و مـصـدّق مى دانست در مسجد کوفه بر فراز منبر وقتى که بیست هزار کس در پاى مـنـبـر او گـوش بـر فـرمـان او داشـتـنـد نـتـوانـد بـود کـه بـر رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم دروغ بـندد و بگوید پیغمبر درخت را پیش خود خـوانـد و درخـت فـرمـانـبـردار شـد ؛ چـه ایـن هنگام که على علیه السّلام این روایت مى کرد جـماعتى حاضر بودند که با على علیه السّلام هنگام تحریک درخت حاضر بودند و خطبه امـیـرالمـؤ منین علیه السّلام را کس نتواند تحریف کرد ؛ چه هیچ کس را این فصاحت و بلاغت نـبوده و بر زیادت از صدر اسلام تا کنون خُطَب آن حضرت در نزد عُلما مضبوط و محفوظ است . انتهى .(12)
درخت همیشه سبز
سـوّم : راونـدى از حـضـرت صـادق عـلیـه السـّلام روایـت کـرده اسـت کـه چـون حـضـرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم به سوى (جِعرانه ) (نام موضعى است ) برگشت در جـنـگ حـُنین و قسمت کرد غنایم را در میان صحابه ، صحابه از پى آن حضرت مى رفتند و سـؤ ال مـى کردند و حضرت به ایشان عطا مى فرمود تا اینکه ملجاء کردند آن حضرت را که به سوى درختى رفت و به درخت پشت خود را چسبانید و باز هجوم آوردند و آن حضرت را آزار مـى کـردند تا آنکه پشت مبارکش مجروح شد و ردایش بر درخت بند شد پس از پیش درخت به سوى دیگر رفت و فرمود که رداى مرا بدهید واللّه که اگر به عدد درختهاى مکّه و یـمـن گـوسـفـنـد داشـتـه بـاشـم هـمـه را در مـیـان شـما قسمت خواهم کرد و مرا ترسنده و بـخـیـل نـخـواهـیـد یـافـت . پـس در ماه ذیقعده از جعرانه بیرون رفت و از برکت پشت مبارک هـرگـز آن درخـت را خـشـک نـدیـدنـد و پـیـوسـتـه تـر و تـازه بـود در هـمـه فصل که گویا همیشه آب بر آن مى پاشیدند.(13)
تازیانه نورانى
چـهـارم : (ابـن شـهـر آشـوب ) روایـت کـرده کـه قـریـش طـُفـَیـْل بـن عـَمـْرو را گـفـتـنـد کـه چـون در مـسـجـدالحـرام داخـل شـوى پـنبه در گوشهاى خود پر کن که قرآن خواندن محمّد صلى اللّه علیه و آله و سـلّم را نـشـنوى مبادا ترا فریب دهد؛ چون داخل مسجد شد هر چند پنبه در گوش خود بیشتر فـرو مـى بـرد صداى آن حضرت را بیشتر مى شنید پس به این معجزه مسلمان شد و گفت : یـا رسـول اللّه ! مـن در مـیـان قوم خود سرکرده و مطاع ایشانم ، اگر به من علامتى بدهى ایـشـان را بـه اسلام دعوت مى کنم . حضرت فرمود: خداوندا، او را علامتى کرامت کن ؛ چون بـه قـوم خـود بـرگـشـت از سـر تـازیـانـه او نـورى مـانـنـد قندیل ساطع بود.(14)
*******
پاورقی:1-(امالى ) شیخ طوسى ص 341، حدیث 692، مجلس 12 .
2ـ (خرائج ) 1/155
3ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/126 .
4ـ همان ماءخذ .
5ـ همان ماءخذ 1/160 .
6ـ همان ماءخذ 1/161
7ـ همان ماءخذ 1/161
8ـ (خرائج ) راوندى 1/23 .
9ـ (خرائج ) 1/165 ـ 166؛ (بحار الانوار) 17/365 .
10ـ (قصص الانبیاء) راوندى ص 311، حدیث 417، چاپ الهادى ، قم .
11ـ (نهج البلاغه ) ترجمه شهیدى ص 223، خطبه 192 .
12ـ (نـاسـخ التـواریـخ ) جـزء پنجم ، جلد دوم ، ص 115، چاپ مطبوعات دینى ، قم .
13ـ (خرائج ) راوندى 1/98 .
14ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/159 ـ 160 .
منتهی الآمال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
((مطلب ادامه دارد))
معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم(مبحث اول)
پیامبر اسلام 4440 معجزه داشت
بـدان کـه از بـراى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیه و آله و سلّم معجزاتى بوده که از بـراى غـیـر آن حـضـرت از پـیـغـمـبـران دیـگـر نبوده و نظیر معجزات جمیع پیغمبران از آن حـضـرت بـه ظـهـور آمـده اسـت و (ابـن شـهـر آشـوب ) نـقـل کـرده کـه چـهار هزار و چهارصد و چهل بوده معجزات آن حضرت ، که سه هزار از آنها ذکر شده است .(1)
معجزات نوع اول
نـوع اوّل : مـعـجـزاتـى اسـت کـه مـتـعلّق است به اجرام سماویّه مانند شقّ قمر و ردّ شمس و تظلیل غمام و نزول باران و نازل شدن مائده و طعامها و میوه ها براى آن حضرت از آسمان و غیر ذلک و ما در اینجا به ذکر چهار امر از آنها اکتفا مى کنیم :
شق القمر
اوّل : در شقّ قمر است :
قـال اللّه تـعـالى (اِقـْتـَربـَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَ اِنْ یَرَوا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرُّ)؛(2)
یـعنى نزدیک شد قیامت و به دو نیم شد ماه و اگر ببینند آیتى و معجزه اى رو مى گردانند و مى گویند سِحْرى است پیوسته .(3)
اکـثـر مـفـسـّران خـاصـّه و عـامـّه روایـت کـرده انـد کـه ایـن آیـات وقـتـى نـازل شـد کـه قریش در مکّه از آن حضرت معجزه طلب کردند حضرت اشاره به ماه فرمود، به قدرت حق تعالى به دو نیم شد و در بعضى روایات است که آن در شب چهاردهم ذیحجة بود.( 4)
ردّ الشمس
دوم : عـلمـاء خـاصـّه و عامّه به سندهاى بسیار از اسماء بنت عُمَیْس و غیر او روایت کرده اند کـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام را پى کارى فرستاد و چون وقت نماز عصر شد و نماز عصر گزاردند حضرت امیر علیه السّلام آمد و نماز عصر نکرده بود، حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم سر مبارک خـود را در دامـن آن حـضـرت گـزارد و خـوابـیـد و وحـى بـر آن حـضـرت نـازل شـد و سـر خـود را به جامه پیچیده و مشغول شنیدن وحى گردید تا نزدیک شد که آفتاب فرو رود و چون وحى منقطع شد حضرت فرمود: یا على ! نماز کرده اى ؟ گفت : نه یـا رسـول اللّه نـتـوانـسـتـم سـر مبارک ترا از دامن خود دور کنم . پس حضرت فرمود که خـداوندا! على مشغول طاعت تو و طاعت رسول تو بود پس آفتاب را براى او برگردان ! اسماء گفت : واللّه ! دیدم که آفتاب برگشت و بلند شد و به جائى رسید که بر زمینها تـابـیـد و وقـت فـضـیـلت عـصـر بـرگـشـت و حـضـرت نـماز کرد و باز آفتاب فرو رفت .(5)
ریزش باران
سـوّم :ایـضـا خـاصـّه و عـامـّه روایـت کـرده انـد کـه چـون قـبـایـل عرب با یکدیگر اتّفاق کردند در اذیّت آن حضرت ، حضرت فرمود که خداوندا، عذاب خود را سخت کن بر قبایل مُضَر و بر ایشان قحطى بفرست مانند قحطى زمان یوسف ؛ پـس بـاران هفت سال بر ایشان نبارید و در مدینه نیز قحطى به هم رسید، اعرابى به خـدمـت آن حـضـرت آمد و از جانب عرب استغاثه کرد که درختان ما خشکید و گیاههاى ما منقطع گـردیـد و شـیـر در پـسـتـان حـیوانات و زنان ما نمانده و چهار پایان ما هلاک شدند ؛ پس حضرت برمنبر آمد وحمد ثناى حق تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند و در اثناى دعاى آن حـضـرت بـاران جـارى شـد و یـک هـفـتـه بـاریـد و چـنـدان بـاران آمـد کـه اهل مدینه به شکایت آمدند و گفتند: یا رسول اللّه ! مى ترسیم غرق شویم و خانه هاى ما منهدم شود؛ پس حضرت اشاره فرمود به سوى آسمان و گفت :
(اَللّهـُمّ حـَوالَیـْنـا وَلا عـَلَیْنا)، خداوندا، بر حوالى ما بباران و بر ما مباران . و به هر طـرف کـه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد پس ابر از مدینه برطرف شد و بر دور مـدیـنـه مـانـنـد اکلیل حلقه شد و بر اطراف مانند سیلاب مى بارید و بر مدینه یک قطره نـمـى بـاریـد و یـک مـاه سیلاب در رودخانه ها جارى بود؛ پس حضرت فرمود: واللّه اگر ابوطالب زنده مى بود دیده اش روشن مى شد.
بعضى از اصحاب عرض کردند: مگر این شعر را از او به خاطر آوردید؟
شعر :
وَاَبْیَضُ یُسْتَسْقَى الْغَمامُ بِوَجْهِهِ
ثِمالُ الیَتامى عِصمَةٌ لِلاَرامِلِ
آن حضرت فرمود: چنین باشد.( 6)
تسبیح گفتن انگور
چـهـارم : بـه سـنـد مـعـتبر از امّ سلمه منقول است که روزى فاطمه علیهاالسّلام آمد به نزد حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم و امـام حسن و امام حسین را برداشته بود و حـریـره سـاخـتـه بـود و بـا خود آورده بود چون داخل شد حضرت فرمود که پسر عمّت را بـراى مـن بطلب . چون امیرالمؤ منین علیه السّلام حاضر شد امام حسن را در دامن راست و امام حـسـین را در دامن چپ و على و فاطمه را در پیش رو و پسِ سر خود نشانید و عباى خیبرى بر ایـشـان پـوشـانـیـد و سـه مـرتـبـه گـفـت : خـداونـدا! ایـنـهـا اهل بیت من اند؛ پس از ایشان دور گردان شکّ و گناه را و پاک گردان ایشان را پاک کردنى . و مـن در مـیـان عـَتـَبـه در ایـسـتـاده بـودم ، گـفـتـم : یـا رسـول اللّه ! مـن از ایـشـانم ؟ فرمود: که بازگشت تو به خیر است امّا از ایشان نیستى . پـس جـبـرئیـل آمـد و طـبـقـى از انـار و انـگـور بـهـشـت آورد چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم انـار و انـگـور را در دست گرفت هر دو تسبیح خدا گـفتند و آن حضرت تناول نمود؛ پس به دست حسن و حسین داد و در دست ایشان سبحان اللّه گـفـتـنـد و ایـشـان تـنـاول نـمـودنـد؛ پس به دست على علیه السّلام داد تسبیح گفتند و آن حـضـرت تـنـاول نـمـود؛ پـس شـخـصـى از صحابه داخل شد و خواست که از انار و انگور بـخـورد. جـبـرئیـل گفت : نمى خورد از این میوه ها مگر پیغمبر یا وصىّ پیغمبر یا فرزند پیغمبر.(7)
*******
پاورقی:1- (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/189، تحقیق : دکتر بقاعى ، بیروت .
2ـ سوره قمر (54)، آیه 1 ـ 2 .
3ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/163. تحقیق : بقاعى ، بیروت .
4ـ (تفسیر قمى ) 2/341، چاپ دارالکتاب ، قم .
5ـ (مـنـاقب ) خوارزمى ص 306، حدیث 301، چاپ انتشارات اسلامى . (کشف الیقین ). علاّمه حلّى ،ص 112، چاپ انتشارات وزارت ارشاد.
6ـ (خرائج ) راوندى 1/58؛ (بحار الانوار) 17/230 .
7ـ (خرائج ) راوندى 1/48؛ (بحار الانوار) 17/359 .
منتهی الآمال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
((مطلب ادامه دارد))