مقامات مردان خدا
(آن عمل را ترک کن )
(حاج شیخ عبدالنبى نورى ) که از بزرگان علماء ومراجع تقلید بودند نقل کردند:
در ایام جوانى در تهران به تحصیل علم مشغول بودم ودر هر فنى از جمله کیمیا رغبتى داشتم اما این سرّ پنهانى بود وکسى از آن اطلاع نداشت . تا اینکه زمانى با جمعى از اهالى نور به زیارت ثامن الائمة حضرت رضا علیه السلام مشرف شدیم .
در سبزوار موفق شده تیّمُناً بزیارت حکیم عظیم الشاءن (حاج ملا هادى سبزوارى ) مشرف شدیم پس از زیارت ودست بوسى خواستیم از خدمت آن عالم بزرگ مرخص شویم ، مرا نگه داشت تا رفیقان بیرون رفتند. آنگاه مرا نصیحت فرمود که آن عمل خفى را که کسى از آن اطلاع ندارد ترک کنم . حاج شیخ عبدالنبى این را از مقامات آن بزرگوار مى شمرد.(1)
******
پاورقی:1- مقامات مردان خدا: على میر خلف زاده
مقامات مردان خدا
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
یکى از فرزندان مرحوم (شیخ مرتضى انصارى ) به واسطه نقل مى کند که :
مردى روى قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه مى کرد. وقتى علت گریه اش را پرسیدند، گفت جماعتى مرا وادار کردند به اینکه شیخ را به قتل برسانم من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم .
وقتى وارد اتاق شیخ شدم دیدم روى سجاده در حال نماز است ، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بى حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنکه بطرف من برگردد گفت : خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد (اسم مرا برد). خدایا من آنها را بخشیدم تو هم آنها را ببخش .
آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم : آقا مرا ببخشید، فرمود: آهسته حرف بزن کسى نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا. من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولى به من داد و فرمود:
برو با این پول کاسبى کن .
من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبى کردم که از برکت آن پول امروز یکى از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم .(1)
******
پاورقی:1- زندگانى شیخ مرتضى انصارى .
مقامات مردان خدا: على میر خلف زاده