مقام حضرت زینب سلام الله علیها
مبحث چهارم : حکومت الهی زینب کبری علیها السلام
امّا راجع به سرپرستی او باید گفت، شما میدانید که اهلبیت را از چه مسیری به شام بردند. آن دژخیمان اهلبیت را از مسیر طبیعی عراق به شام نبردند؛ بلکه آنان اهلبیت علیهم السلام را در حالی که جلوی محملها 18 سر بریده را بر بالای نیزهها زده بودند، از منطقة موصل و حدود کرکوک، مرز روم شرقی، ترکیة آن زمان، به دمشق بردند؛ یعنی از مناطق کردنشین و ترکنشین که آن وقت این ترکها و کردها اغلب مسیحی بودند. بعد در این شهرها اعلام میکردند و به خاطر یزید، این اکراد و این اتراک مسیحی بیرون میریختند و سرود میخواندند؛ پایکوبی میکردند؛ به زن و بچه داغدیده سنگ میزدند چوب پرت میکردند. اینها را تا دمشق این گونه بردند.
هر جایی هم که آنها را پیاده میکردند، خود لشکر یزید آشپزخانة مفصّلی بر پا مینمود. امّا اهلبیت علیهم السلام به یک ذره نان خشک قناعت میکردند و سختی را تحمّل مینمودند. تا این که به شام رسیدند. یزید سؤال میکند، اینها از کربلا تا این جا چه عکسالعملی داشتند؟ در پاسخش گفتند: دو عکسالعمل داشتند. یکی این بود که به ما جز آقایی و کرامت نشان ندادند و از کربلا تا شام، نه بچه دو و سه ساله آنها، و نه زن شصت و هفتاد سالة آنان، و نه این جوان بیمار آنها، یک تقاضا هم از ما نکردند و ما را از سگ کمتر حساب کردند.این یک عکسالعمل. عکسالعمل دوم آنها هم این بود که با این سختی راه، گرسنگی و تشنگی هر جا آنها را پیاده کردیم، یا مشغول به خواندن قرآن شدند، یا عبادت کردند، یا صورت روی خاک گذاشتند و به مناجات برخاستند. این حکومت زینب کبری علیها السلام، در یک ملت هشتاد و چهار نفر است. اگر حکومت حکومتی الهی باشد، از حکمرانانش، چیزی جز آقامنشی و بندگی خدا، برای مردم ظهور نمیکند. اگر حکومت، این حکومت نباشد. البته، باید این همه فساد رواج سیلوار پیدا کند.
اما چنان زیبا زینب کبری علیها السلام بر این ملت الهی هشتاد و چهار نفره حکومت کرد که این ملت دشمن را از سگ، کمتر حساب کردند و لحظهای هم از عبادت خدا غافل نشدند.
ما زمان شاه وقتی میخواستیم به حکومت انتقاد کنیم، اسم شاه را که نمیبردیم و به جای اسم شاه، اسم معاویه، یزید، ابوبکر، عثمان و اینها را میبردیم. ساواکیها پای منبر میفهمیدند ما چه داریم میگوییم. ما که کنایه میزدیم، در خانه دور و بر نامه میآمد که ساواک شما را خواسته است، یا چهار روز بعد میآمدند در خانة ما چشممان را میبستند و می بردند و به زندان میانداختند. در طول عمرمان خود شاه را هم ندیدیم، و اگر رو در رو او را میدیدیم، معلوم نبود بتوانیم از او انتقاد کنیم. قدرت یزید هزار برابر قدرت شاه بود. وسعت کشورش هم بیست برابر وسعت ایران امروز، پهناوری داشت. حالا در بارگاة یزید، خانمی داغدیدة اسیر را آوردند و با این قدرت عظیم آن روز رو به رو کردند. زینب کبری علیها السلام از جا بلند شد و به شاه گفت، به شاهی که صد برابر شاه کشور ما قدرت داشت: یابن الطلقاء (ابن طیفور، بلاغات النساء، ص22): ای فرزند بردگان و غلامان آزاد شده! پسر مردمان پست! پسر مردمان لعین! پسر مردمانی که بچههایتان انتساب درستی نداشتند و نمیشد گفت که مادرشان این است و پدرشان این! تو از چنین خانواده ای هستی. ای نسل نامعلوم! یابنالطلقاء! : فرزند غلامان آزاد شده! پسر مردمان پست! آنچه نقشه داری به کار بگیر و هر اسبی داری بتازان، اما من اسیر مطلبی را از آیندة عالم به تو بگویم. یزید! هرچند هفتاد و دو نفر ما را در کربلا قطعه قطعه کردی و نگذاشتی بدنهایشان را دفن کنیم، در آینده، این بیابان تبدیل به یک شهری به نام کربلا میشود. برای برادرم گنبد و بارگاه و حرم برپا میگردد. دلهای مردم از همه عالم متوجّة حرم حسین علیه السلام ما میشود و به آن جا میآیند و از خاک قبر حسین علیه السلام من برای شفای بیماران و ساختن مهر نماز بر میدارند. در آینده، لعنت مردم دنیا متوجّه شما میشود؛ یعنی زینب کبری علیها السلام یزید را از غیب خبر داد. یزید مات زده بود و نمیتوانست به میرغضب بگوید، گردن این زن را بزن. چون حرفهایی که زینب کبری علیها السلام زد، برای خودش هم ایجاد مصونیت کرد. اصلاً شام را به هم میریخت. یزید دید نمیتواند زینب کبری علیها السلام را اعدام بکند. این شرابخورِ سگبازِ میمونبازِ متکبّر که از برخورد زینب کبری علیها السلام سخت شکست خورده بود، میدانید چگونه تلافی کرد؟ جلوی چشم خواهر، دست برد و چوب خیزران خود را برداشت و به لب و دندان سر بریده حمله کرد. این بچههای کوچک دامن عمه را گرفتند و همه فریاد زدند: وامحمداً واعلیاً. کاری زینب کبری علیها السلام کرد که در تمام حادثه کربلا نکرد. وقتی دید یزید با چوب به لب و دندان سربریده حمله می کند، زیر چادر عصمت دست برد و گریبانش را پاره کرد. خیزرانی که یزید بر آن لب می زد، بر دل زینب علیها السلام ، نیشتر فرو میکرد.
××××××××
پایگاه اطلاع رسانی استادحسین انصاریان
مقام حضرت زینب سلام الله علیها
مبحث سوم : حماسة زینب کبری علیها السلام
امّا در بارة برخورد ایشان با حادثة کربلا، خیلی ساده و آسان میگویم که برخورد زینب کبری علیها السلام در این رابطه، برخوردی صابرانه بوده است.
اما این صبر در زینب کبری علیها السلام چگونه بوده؟ او سختترین، سنگینترین، دردناکترین و رنجآورترین حادثة تاریخ را دیده است. آن هفتاد و دو نفر که از دنیا بریده و شهید شدند و به خدا پیوستند، تمام سنگینی بار این حادثه روی دوش زینب کبری آمد، به انضمام این که از طرف برادر مأمور شد، هشتاد و چهار داغدیده را از کربلا تا شام سرپرستی کند، از شام تا مدینه و تا وقتی که زنده است؛ یک زن نه یک امت. این حادثه بین یک امت تقسیم نشد، بلکه سنگینی آن بر روی دوش یک زن بود؛ سرپرستی تقسیم، بین چهار و پنج مدیر لایق مدبّر نبود. تنها بر دوش یک مدیر، مدبّر، لایق بود. آن حضرت با این حادثه، برخوردی الهی کرد. از زمان وقوع این حادثه تا روز وفاتش، برای یک بار ، به خاطر حادث? کربلا نفسی که بوی گلایه و شکایت از خدا را بدهد، از دل نکشید؛ بلکه کنار حادثة تلخی به وسعت، شاکر بود. چه کسی این تحمّل را داشت کنار چنین حادثهای بندة شاکر پروردگار باشد. ابنزیاد وقتی دربارگاهش به مسخره به زینب کبری علیها السلام گفت، رفتار خداوند را نسبت به اهلبیتت چگونه دیدی؟ یعنی دیدی که خداوند ما را پیروز کرد و شما قطعه قطعه و متلاشی شدید. جواب داد: وَ مَا رَایْتُ اِلَّا جَمِیلاً. جز رفتاری زیبا و نیک از خداوند ندیدم(ابننما حلی، مثیرالاحزان، ص71)؛ یعنی خداوند امامت را با شهادت در هم آمیخت و بالاترین زیبایی را درست کرد؛ چنانکه با این آمیزش، برای ما چهرهای زیباتر از یوسف علیه السلام را به وجود آورد. در روز یازدهم با چه تحمّل مثبتی و با چه صبر ملکوتی و عرشی آمد و دو دست مبارکش را زیر بدن قطعهقطعه شدة اباعبدالله علیه السلام برد و با یک دنیا ادب به سمت آسمان برگشت و به پروردگار گفت: اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ. : خدایا! این اندک را به عنوان قربانی که اصلاً تناسبی با عظمت خدایی تو ندارد، از ما قبول کن(شیخ محمّد مهدی حائری، شجرة طوبی، ج2، ص294).
ما یک چیزی میگوییم و یک چیزی را میشنویم که اگر یک میلیونیوم آن بر سر خودمان بیاید، آن وقت باید ببینیم چه کاره هستیم؟ در این موقعیت، عبادت و صبر در ایشان جمع شده بود. امام صادقعلیه السلام این موقعیت را چنین توصیف میکند: عمه جان! عصر عاشورا تمام فرشتگان خدا از مقاومت، صبر و ایستادگی تو شگفتزده شدند؛ یعنی نتوانستند هضم بکنند که انسان هم این قدر عظیم است. به خدا قسم! راحت میتوانم بگویم آن زمانی که خدا به ملایکه خبر داد: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً (بقره:30).
ملایکه برگشتند و گفتند: أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ (همان). خدا به آنها فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ (همان): من از آفرینش این انسان چیزی میدانم که شما نمیدانید، و آنان نمیدانستند.
تا عصر عاشورا که خدا برگشت به ملایکه گفت: زینب را ببینید، من این را میخواستم خلق کنم: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ . چند میلیون سال قبل هم حالا برای شما روشن شد که خلیفه یعنی چی؟ انسان یعنی چی؟ که یک خانمی که دنیای عاطفه و رأفت قلب است، در یک نصف روز، هفتاد و دو نفر را جلوی چشمان او سر ببرند و قطعه قطعه کنند و بعد بیاید کنار این بدنهای پاره پاره بنشیند و بگوید: اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ. این است، أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ . به خدا قسم! شب یازدهم، برای آن حضرت، یک ذره از کیفیت عبادتش با شبهای مدینه فرق نکرد. این شب هم سکینة کبری میگوید، عمهام کنار آن خاکهای بیابان، سحر مشغول نماز شب و مناجات بود؛ یعنی با بودن این حادثه، از پروردگار کمال رضایت را داشت.
××××××××
پایگاه اطلاع رسانی استادحسین انصاریان
مقام حضرت زینب سلام الله علیها
مبحث دوم :دانش زینب کبری علیها السلام
اما دربارة دانش زینب کبری علیها السلام، امام باقرعلیه السلام دربارة حضرت زهرا علیها السلام و دانش آن حضرت یک نظر دارند، و وجود مبارک زینالعابدین علیه السلام هم دربارة عمةشان حضرت زینب کبری علیها السلام، از نظر دانش و بینش، یک نظر دارند. امام باقر میفرماید: این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند، بیعلت، بیجهت، بیسبب و بیدلیل نبوده است. علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده: فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ (شیخ کلینی، کافی، ج1، ص460). «فطم»؛ یعنی قطع کردن، جدا کردن. لغت «فطم»، به معنای بریدن است. معنای حدیث چنین میشود: فاطمه علیها السلام را فاطمه میگویند، به علت این که خدا به او فرمود: من با پرکردن تو از علم خودم، تو را و قلبت را از علوم هم? زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش، نیازمند علوم بشری بشوی.
و دانش زهرا علیها السلام دانشی الهی است. کنار بازار کوفه، وقتی زینب کبری علیها السلام خطبه خواندند و حادثة کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بینظیرشان آگاه کردند، زینالعابدین علیه السلام کنار محمل عمة خود، خدا را شکر کردند و فرمودند: عمه جان! من پروردگار عالم را شکر میکنم و سپاسش را میگویم که الحمدلله تو تعلیم دیدة بدون معلّم بشری هستی(طبرسی، احتجاج، ج2، ص31)، و این دریای دانشی که در وجود تو موج میزند، مستقیماً الهی و خدایی است، همانطوری که خداوند از دانش بیکرانش در قلب مادرش زهراعلیها السلام قرار داد، از دانش بیکرانش در قلب مطهّر زینب کبری علیها السلام قرار داد و این سابقه هم داشت، نه این که اولین بار بوده است. این که عنایت خدا بر یک انسان، کامل جلوه کند، ما در قرآن مجید دربارة دو نفر صریحاً میبینیم که خداوند متعال در ایام کودکی آنها، دانش خود را در ظرف قلب آنان ریخته است: یکی مسیح که در متن قرآن است که در گهواره، در روز اول تولّد، به یهودیانی که به مادرش مریم علیها السلام گفتند: مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً (مریم:28) مریم! پدرت که آدم بدی نبود و مادرت که زن پاکدامنی بود، شما هم که شوهر نکردید، پس این بچه را از کجا آوردی؟ مریم علیها السلام اشاره به گهواره کرد. آن جمع یهودی گفتند: کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً (مریم:29). شما اشاره به گهواره میکنید، بچه یکروزه که حرف نمیزند که از میان گهواره صدا بلند شد: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً (مریم:30 ). خود کتاب، علم است. پروردگارعالم کراراً در قرآن مجید از تورات، انجیل و قرآن تعبیر به علم کرده است: مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ (آلعمران:19). همة تورات را قرآن میگوید، علم. همة انجیل را میگوید، علم: آتَانِیَ الْکِتَابَ : خدا علم به من داده، وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً : و مقام نبوت را به من داده است. مقام نبوت که همراه با تاریکی، ظلمت و جهل که نیست؛ علم است؛ علم خدایی که بچة یکروزه در گهواره را؛ چنانکه قرآن میگوید، خزانة علم قرار میدهد.
همان خدا بدون معلّم بشری، زینب کبری علیها السلام را خزان? علم بشری قرار میدهد. چنانکه گفتیم، بنا به نقل قرآن کریم، این کار یک بار برای حضرت مسیح علیه السلام اتفاق افتاده است. یا دربارة یحیی میفرماید: وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً (مریم:12): ما مقام نبوت و حکمت را در حالی که یحیی علیه السلام بچة سه و چهار ساله بود، به او عنایت کردیم. این متن قرآن است. پس این بار دوم است که این اتفاق به وسیلة خدا افتاده است. چه مانعی دارد که همین اتفاق برای حضرت زهراعلیها السلام هم افتاده باشد؟ چه مانعی دارد که همین ماجرا برای زینب کبری علیها السلام هم اتفاق افتاده باشد؟ این اتفاق، نشانگر کمال آنهاست؛ نشانگر عظمت روحی آنهاست. نشانگر ارزشهای انتقال یافته از امیرمؤمنان، حضرت زهرا، پیغمبر و خدیجه کبری صلوات الله علیهم در وجود مبارک اوست. قلب به پروردگار اتصال داشته و از طریق این اتصال، علم خداوند در این خرانه با عظمت سرازیر شده است. او این علم را حبس نکرد؛ چرا که اهلبیت طبق آیات قرآن، در همة امور اهل انفاق بودند: فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى. وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى. فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى (لیل: 7ـ 5). فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى ، چه چیزی را بخشد کرد؟ مال، آبرو، قدرت، دانش، شخصیت، زبان، قلم و قدم در تمام نعمتهایی که خداوند به اهلبیت عنایت کرده بود، آنها اهلانفاق بودند. در هیچ زمنیهای در وجود اهلبیت بخل وجود نداشت. زینب کبری علیها السلام در دورة عمرش سه کلاس تشکیل داد، ولی با کمال تأسّف از این سه کلاس، چیزی باقی نمانده است. حیف از آن کلاسها و حیف از بیتوجّهی شاگردان آن کلاسها. یکی از این کلاسها که زینب کبری مخصوص خانمها تشکیل دادند، کلاس تفسیر قرآن بود، و ای کاش! بخشی از تفسیری که زینب کبری علیها السلام فرموده بود، به دست ما رسیده بود تا به وسیلة زینب کبری علیها السلام ما با عمق آیات قرآن آشنا میشدیم. لغت «تفسیر»، به معنای پردهبرداری است. زینب کبری علیها السلام به عنوان تفسیر قرآن، پرده از آیات قرآن برداشتند و عمق آنها را برای مردم بیان کردند. این انسان عالم، این انسان بصیر، این انسان با بینش، شاید نزدیک چهل سال برای زنان مدینه و کوفه قرآن گفت؛ حقایق قرآن را بیان کرد؛ تفسیر آیات را بیان نمود، ولی آنها را ننوشت. چیزی از این تفسیر باقی نمانده است. این توصیف یک کلاس او بود. قرآن در خانه آنها نازل شده و کسی مانند آنها، عمق قرآن مجید را نمیداند. او فرزند پدری بود که اهلتسنن در کتاب ، بسیار با ارزش ینابیع المودة خودشان نقل میکنند که ابنعباس میفرماید، من پیش امیرمؤمنان علیه السلام تفسیر قرآن میخواندم، امیرالمؤمنین به من فرمود: پسر عباس! اگر من آنچه در هفت آیة سوره حمد است، از «ب» بِسْمِ اللَّهِ تا وَلاَ الضَّآلِّینَ را برای شما بگویم و شما هم گفتههای من را بنویسید، و بعد از این که من پایان کلاس را اعلام بکنم، هفتاد شتر جوان را باید بیاورید تا این نوشتهها را بار کنید تا بتوانید آنها را با خود ببرید (ینابیع المودة، ج1، ص205).
زینب کبری دختر یک چنین مفسر قرآنی است. بنابراین، معلوم است از قرآن چه چیزی پیش زینب کبری علیها السلام بود. این توصیف یک کلاس زینب کبری علیها السلام است. کلاس دیگری که وجود مقدس زینب کبری داشتند، کلاس فقه بود. فقه دریای وسیعی است. یک طلبة ما در قم، وقتی فقیه کامل و مدرّس فقه میشود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادی در سی سال شب و روز بخواند، ولی همة این دریای فقه، پیش زینب کبری بود که اگر گفتههای ایشان را در این کلاس ثبت کرده بودند، باور کنید در مسایل فقهی، هشتاد درصد کار مراجع ما، با گفتههای زینب کبری علیها السلام آسان شده بود؛ چرا که او خودش چشمة صافی برای فقه بود، اما مراجع ما الآن کنار چشمة گلآلود هستند. اگر این بزرگوران بخواهند در مسایلی از فقه در روایات غور و بررسی کنند و فتوا بدهند، ممکن است ده تا روایت ساختگی در آن روایات باشد، و وجود چنین امکانی، بخش روایات را گلآلود کرده است. حالا مراجع ما باید بنشینند و این روایات را ارزیابی کنند و بر اساس روایت صحیح، به میلیونها نفر شیعه فتوا بدهند؛ برای همین برای به دست آوردن روایت صحیح در این چشمة گلآلود، گروهی آمدند و روایات را تقسیمبندی کردند؛ اخبار و احادیث را تقسیمبندی کردند؛ خبر متواتر، خبر صحیحه، خبر حسن، خبر مسلسل، خبر مسند، خبر مرسل، خبر ضعیف، خبر موثّق، خبر مجهول. در مجموعة این اخبار، این تقسیمبندی نیز وجود دارد: خبر عامی، خبر خاصی(امامی)، خبر مطلق، خبر مقیّد، خبر مخصّص، خبر ناسخ. یک مرجع چقدر باید زحمت بکشد که از میان این چشمه، یا به یک خبر متواتر، یا به یک صحیحه، دست پیدا کند و بعد، بر اساس آن فتوا بدهد.
روشنفکرها خیال میکنند، فتوا دادن کار خیلی سادهای است، میگویند، خودمان میبینیم و میگوییم. من میگویم: شما چه چیزی را میبینید و میگویید. دیدن شما دیدنی علمی نبوده و گفتنتان هم گفتن حق نیست. آخر شما چه چیزی را میبینید و چه چیزی را میگویید؟ اگر به شما یک کتاب حدیث بدهند، هیچ تخصّصی در شناخت احادیث آن ندارید. شما چه شناختی دارید؟ برای شناخت یک روایت، حداقل مانند آیت الله العظمی بروجردی باید دربارة چهارده هزار راوی شناخت داشته باشید. شما دربارة دو نفر از آنها هم شناخت ندارید. این مرد در هشتاد و هشت سالگی، چهارده هزار راوی حدیث را که در کتابها دستهبندی کرده بود، در ذهن داشت و همة این راویان را میشناخت که روایت کدامها قابل قبول است، و کدامها مورد اعتماد هستند و کدامها قابل رد هستند، و کدامها مجهولند. کدامها غیرثقه هستند. کدامها ثقه هستند. کدامها مطمئن هستند. شما چه میدانید این حرفها را و این که چگونه باید در مورد یک راوی ارزیابی بشود. دین را باید عالم ربانی به مردم بدهد، نه یک روشنفکری که از فرهنگ اروپایی ارتزاق کرده، نه روشنفکری که در آمریکا تربیتشده است. دین را باید تربیت شدة قم، مشهد و نجف به مردم بدهد.
چنانکه گفته شد، حضرت زینب علیها السلام فقه میگفت و خودش چشمة زلال این علم بود. کلاس دیگرشان هم کلاس اخلاق بود؛ کلاس تربیت نفوس، کلاس تزکیة نفوس، به تعبیری کلاس آدمسازی. با توجّه به این که وجود مقدّس خودشان، مجسّمة کامل اخلاق بودند.
خیلی هم برایم مهم بود این قسمت از زندگی ایشان را وقتی در سوریه بودم درکتابخانهای در شرح حال زینب کبریعلیها السلام کتابی دیدم. در تحلیلی که در یک بخش این کتاب آمده بود، راجع به دانش، بصیرت و علم زینب کبری سلام الله علیها بحث میکرد که به نظر من مطالب مهم و ارزندهای داشت.
××××××××
پایگاه اطلاع رسانی استادحسین انصاریان
مقام حضرت زینب سلام الله علیها
مبحث اول : قانون وراثت و حضرت زینب علیها السلام
از قانونی بحث میکنم که نزد دانشمندان به عنوان قانون وراثت شناخته میشود. بر اساس این قانون، اوصاف، خصال، طبیعیات و واقعیات پدران و مادران به وسیلة یک سلسلة عوامل و ابزار، به فرزندان آنها منتقل میشود و هیچ انسانی هم از این قانون وراثت مستثنا نیست؛ نسل به نسل، همة انسانها تحت تأثیر قانون وراثت هستند. دانشمندان امروز جهان، این عقیده را دارند که این خصال و اوصاف به وسیلة عنصری بسیار پیچیدهای به نام «ژن» به فرزندان منتقل میشود.
از شگفتیها است که پیغمبر عظیمالشأن اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در پانزده قرن قبل، در ضمن یک حادثة جالب، به این حقیقت اشاره فرمودهاند. زن و شوهر جوان سفیدپوستی وقتی که خداوند مهربان به آنها فرزندی عنایت میکند، شوهر میبیند این فرزند، سیاهپوست است. با اعتماد و اطمینانی که او به همسرش داشت که او زنی پاکدامن، با عفت، باتقوا است، خیلی برایش شگفتآور بود که چرا فرزند آنها سیاهچهره به دنیا آمده است. این شد که او فرزندش را به بغل گرفته و به مسجد میرود و به محضر رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مشرف شده و به ایشان عرض میکند، من سفیدپوستم و همسرم هم سفیدپوست است، ولی بچةمان سیاة حبشی به دنیا آمده است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به او اطمینان صددرصد میدهد که این طفل از تو و از همسر تو است، اما در نطفة همة انسانها یک عنصری هست به نام «عرق»، و بعد فرمودند: هذَا نَزِعَةُ عِرْقٍ (این از جا برکندن ریشه و اصلی است). ای مرد! بدان یقیناً این «عرق» انتقالدهندة اوصاف، خصایل و روحیات گذشتگان است به آیندگان، و قطعاً در پدران گذشتة تو، یا در پدران گذشتة همسرت، یک مرد و یا یک زن، سیاهپوست بوده و این «عرق»، این سیاهی را از آنها منتقل کرده است و از بچة تو این رنگ ظهور یافته و آشکار شده است. بنابراین، نگران نباش و مطمئن باش و یقین داشته باش که این طفل، طفل شماست(صحیح بخاری، ج8، ص31).
این قانون وراثت میباشد که برای دانشمندان هم ثابت شده است. البته، اگر آنها هم در این زمینه کشفی نداشتند، برای ما مسلمانها این مسأله، مسألة ثابتشدهای بود؛ چون علاوه بر روایات ما، در آیات قرآن مجید هم اشاره به این معنا را داریم؛ خداوند متعال دربارة ذریة انبیای خود همین مطلب را تلویحاً بیان فرموده است: ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ (آلعمران:34). آنان در کرامت، و در شرافت، و در آقایی، و در اخلاق، و در اوصاف، و در صفات، وصل به یکدیگر و از یکدیگر بوده و یک حقیقت هستند. از ابراهیم علیه السلام اوصافش به اسماعیل علیه السلام منتقل شده و از اسماعیل نیز این اوصاف به نسلش منتقل شده است، و از نسلش، به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمة طاهرین علیهم السلام منتقل شده است.
در کتابهای لغت هم نوشتند، عرقی که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده: فَاِنّ ا لْعِرْقَ دَسَّاسٌ : ریشه و اصل، در پنهانی و به نازکی و باریکی بسیار دخالتکننده است(جلالالدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج1، ص505)، معنایش این است که پدران و مادران، اوصافشان را به اولادشان انتقال میدهند.
نتیجة سخن تا این جا، این است که در یک مرحله، باید از نظر قانون وراثت، دربارة وجود مبارک زینب کبری علیها السلام بحث کرد و گفت، زینب کبری علیها السلام بر اساس این قانون، جلوة ذخیرههای عظیم معنوی چهار شخصیت است؛ یعنی وجود مقدس او، خورشیدی است که از افق گنجینههای شخصیتی چهار خزانه ارزشهای پروردگار مهربان عالم، طالع شده است.
خزینة اول، وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام بوده و خزینة دوم، وجود مبارک فاطمه زهراسلام الله علیها است که پروردگار عالم، بنا بر تأویل ائمه طاهرین که راسخان در علم هستند و تأویل قرآن پیش آنهاست: وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ (آلعمران:7)، از وجود مبارک امیرمؤمنانعلیه السلام و حضرت زهراعلیها السلام، به دو دریا تعبیر کرده است که لؤلؤ و مرجان از این دو دریا ظهور میکند: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ . بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَیَبْغِیَانِ. فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ. یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (رحمن: 22 ـ 19). امیرمؤمنان علیه السلام از دیدگاة خدا یک دریا است، ولی دریایی است که اول دارد، ولی آخر ندارد. فرق ایشان با خدا همین است که خدا اول ندارد و آخر هم ندارد. امیرمؤمنان علیه السلام اول دارد، ولی پایان ندارد. در ارزشها، حضرت زهراعلیها السلام هم اول دارد، ولی پایان ندارد. در ارزشها، مجموعة عناصر شخصیتی امیرمؤمنان و حضرت زهرا علیهما السلام، شخصیت زینب کبری علیها السلام را تشکیل داده است، و دو خزانه دیگر وجود مقدّس حضرت زینب علیها السلام هم یکی وجود مبارک رسول خداست که پدر مادر زینب کبری میباشد، و یکی هم خدیجة کبری علیها السلام است که مادر مادر زینب کبری علیها السلام میباشد.
از سخن حضرت علی علیه السلام درخطبة 192 نهجالبلاغه برمیآید که حضرت خدیجه علیها السلام اولین زنی است که اسلام آورده، و در روایات چنین بیان شده که آن حضرت اولین زنی در عالم است که در قیامت، قدمش به بهشت میرسد، خدیجه کبری علیها السلام است(قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج1، ص469). خدیجه کبری علیها السلام کسی است که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا آخر عمرشان نسبت به یاد او بیتوجّه نبودند و همیشه که صحبت از خدیجه کبری علیها السلام میشد، پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم از او تعریف می کردند(علامة مجلسی، بحار الانوار، ج16، ص13) و در روایات ما آمده که هنگام مرگ خدیجه علیها السلام ، جبرئیل علیه السلام نازل شد و رضایت خدا را از خدیجه کبری علیها السلام به پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم اعلام کرد. این مجموعة ارزشهای وجود پیغمبر، خدیجه، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا صلوات الله علیهم، یکجا در زینب کبری علیها السلام طلوع کرده است. بر اساس قانون وراثت، وقتی زینب به دنیا آمد، قنداق مبارکش را که به دست رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دادند، در اولین باری که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به او نظر انداخت، فرمودند: هر چشمی در این دنیا برای این دختر گریه کند، ارزش گریة او، مساوی با گریه بر حسن و حسین علیهما السلام است؛ یعنی یک قطرة اشک برای زینب کبری علیها السلام، مساوی است با گریه کردن بر دو امام معصوم علیهما السلام. نفرمودند، ثواب گریه بر این دختر، مساوی گریه بر اباعبدالله علیه السلام است، بلکه فرمودند گریه بر او، مساوی است با گریه بر دو امام معصوم علیهما السلام است؛ یعنی اگر در قیامت، گریه بر حضرت مجتبی علیه السلام که دربارة آن پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هر کس برای حسن من گریه کند، قیامت که همه چشمها گریان است، چشم او گریان نخواهد بود، و گریه بر اباعبدالله علیه السلام که سبب شفاعت رحمت و مغفرت است، این دو گریه را اگر در یک کفه ترازو بگذارند و گریه بر زینب کبری علیها السلام را در یک کفه دیگر، با هم مساوی میشود.
××××××××
پایگاه اطلاع رسانی استادحسین انصاریان