نکته ها
یکى از یاران امیرالمؤمنین (ع ) او را پرسید: آیا به گناهکار این امت سلام کنیم ؟
و او فرمود:پروردگار، او را شایسته توحید دیده است و شما شایسته سلام نمى بینید؟
و نیز فرمود: در حالى که خود، به کارهاى رسوا کننده دست مى یازى ، بر عمل زشت دیگرى مخند!
و نیز فرمود: درمانده اى که به آرزویش نمى رسد، از آن رو ناکام مى ماند که خواسته خویش را با دوراندیشى نمى جوید.
و نیز فرمود:چون گناهى در نظر تو بزرگ جلوه کند، حق خدا را بزرگ انگاشته اى . و چون گناه را کوچک انگارى ، حق پروردگارت را به حقارت گرفته اى . و گناهى را که تو بزرگ پندارى ، خدا آن را کوچک شمارد و گناهى را که کوچک شمرى ، آن را بزرگ قلمداد مى کند.
و نیز گفت : چون مؤمنى را به گناهى مبتلا بینم ، او را با جامه خویش مى پوشانم .
و نیز فرمود: آن که چیزى بخرد، که به آن نیاز ندارد، چیزى را خواهد فروخت که به آن نیازمندست .
نکته ها
برلب جوی نشین وگذرعمرببین
کاین اشارت زجهان گذرامارابس
××××××
موی سپیدرافلکم رایگان نداد
این رشته رابه نقدجوانی خریده ام
××××××
دست طمع چوپیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری ازآبروی خویش
××××××
من ازاحوال آن خارسردیواردانستم
که ناکس ، کس نمیگرددازاین بالا نشستنها
نکته ها
یکى از ناموران گفته است : پروردگار، دو چیز بر قرار داشته است . یکى (وادارنده ) و دیگرى (باز دارنده ). نخستین ، تو را به بدى وا مى دارد، و آن ، (نفس ) است که (نفس ، وادرنده به بدى است ). و دیگرى ، از بدى (باز مى دارد). و آن ، (نماز) است . که (نماز، از کار زشت و ناپسند، باز مى دارد.) پس به همان سان که (نفس ) تو را به گناهان وا مى دارد، در رویارویى با آن ، از نماز یارى بخواه !
×××××××
پادشاهى روزى به وزیر خویش گفت : چه خوبست پادشاهى ! اگر جاودانه باشد. و وزیر گفت : اگر جاودانه باشد، نوبت به تو نمى رسید (2).
×××××××
پادشاهى : به دانشمندى محتضرگفت : در حق کسانت مرا سفارشى کن ! و دانشمند گفت : شرم دارم از آن که سفارش بنده اى را جز به خدا بکنم .
×××××××
از دیوان منسوب به امیرالمؤمنین على (ع ):
آنان که بناهاى بلند ساختند و از مال و فرزند بهره مند شدند. اینک بر بناى خانه هایشان باد مى وزد و چنانست که گویى بر وعده گاه حاضر شدند.
×××××××
نکته ها
از وصیت سلیمان نبى : اى بنى اسرائیل ! جز پاکیزه مخورید! و جز پاکیزه مگویید!
×××××
بارى ، گوسفندان غارتى ، با گوسفندان کوفه مخلوط شد. یکى از زاهدان از خوردن گوشت خوددارى کرد و پرسید: میش چند سال عمر کند؟ گفتند: هفت سال . و او هفت سال از گوشت خوردن خوددارى کرد.
×××××
پارسایى مى گفت : اگر گرده نان حلالى مى یافتم ، مى سوزندام و مى سائیدم و گردش مى کردم ، تا بیماران را بدان ، درمان کنم .
×××××
جنید به (شیخ علىّ بن سهل اسفهانى ) نوشت : از پیرت - عبداللّه محمدبن یوسف البناء - بپرس : بر کار او چه چیز غالب است . على بن سهل پرسید و عبداللّه پاسخ داد: خدا.
×××××
از سخنان سمنون محب : آغاز پیوند بنده به خدا، دورى اوست از نفسش و آغاز دورى بنده از خدا، پیوستن اوست به نفسش .1
×××××
جنید را پس مرگ به خواب دیدند و او را پرسیدند که : پروردگارت با تو چه کرد؟ گفت آن اشارت پرید و عبارات نابود شد و دانش ها از یاد رفت و آن رسم ها به کهنگى گرایید و جز چند رکعت نمازى که در شب خواندم ، سودمند نیافتاد!
×××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی