پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
هان اى مردم! دنیا...
انما الدنیا دار مجاز والأخرة دار قرار، فخذوا من ممرکم لمقرکم، ولا تهتکوا أستارکم عند من من یعلم أسرارکم، و أخرجوا من الدنیا و قلوبکم من قبل أن تخرج منها ابدانکم، فیها أختبرتم و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة ما قدم ؟!(1)
ترجمه:
((هان اى مردم! دنیا سراى گذشتن و آخرت سراى ماندن است. پس از گذرگاه خود براى جایگاه ماندن توشه برگیرید و نزد کسى خداوندى که از اسرار شما آگاهى دارد نسبت به یگدیگر پرده درى مکنید، و پیش از جدا شدن بدن هایتان از این جهان، دلهاى خود را از آن بیرون برانید، در دنیا آزمایش مىشوید و براى جز آن رسیدن به آخرت آفریده شدهاید در آن هنگام که انسان مىمیرد مردم مىگویند چه چیزى به ارث گذارده است و فرشتگان مىگویند چه چیزى را براى سراى جاوید از پیش فرستاده است.))
از دنیا باید به میزان نیاز برگرفت:
دنیا که در آن مرد خدا گل نه سرشت است*** نامرد که ماییم چرا دل به سرشتیم
((سعدى))
از سخنان گذشته چنین به دست مىآید که دنیا جایگاه آزمایش انسان و ابزارى براى رسیدن او به زندگى جاوید و سعادتمندانه آخرت است و این هدف تنها چیزى است که به دنیا ارزش و اعتبار بخشیده و آن را از حالت پوچى بیرون مىآورد و بىتردید این هدف، داراى ارزش و اهمیت فوق العاده و منحصر به فرد است، زیرا تنها راه وصول انسان به رستگارى و نایل شدن او به سعادت و خوشبختى جاوید اخروى است. از این رو توجه به سلامت و امنیت راه نیز در خور اهمیت خواهد بود. بر این اساس، انسان تا آن هنگام که در دنیا زیست مىنماید به ملاحظه طبیعت مادى خود ناگزیر است از آن براى نیازهاى خود بهره برگیرد، این بهرهگیرى تا آنجا که نیاز باشد نه تنها ناپسند نیست، بلکه براى تحصیل هدف اصلى زندگى دنیا، که توشه گرفتن براى آخرت است لازم و ضرورى مىنماید. در این باره نقل شده است:
روزى على علیهالسلام در بصره شنید که یکى از یارانش به نام ((علاء بن زیاد حارثى)) در بستر بیمارى افتاده است، امام علیهالسلام به قصد عیادت او به خانه او رفت، و آنگاه که خانه بزرگ و وسیع او را مشاهده نمود، چنین گفت:
ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنیا و انت الیها فى الأخرة کنت أحوج؟ و بلى ان شئت بلغت بها الأخرة، تقرى فیها الضیف، و نصل فیها الرحم و تطلع منها الحقوق مطالعها فاذا أنت قد بلغت به الأخرة .
فقال له العلاء: یا امیر المؤمنین أشکوا الیک أخى عاصم بن زیاد، قال: و ماله؟ قال: لبس العباء ة و تخلى من الدنیا، قال: على به! فلما جاء، قال: یا عدى نفسه لقد استهام بک الخبیث، أما رحمت أهلک و ولدک؟ أترى الله أحل لک الطیبات و هو یکره أن تأخذها؟ أنت أهون على الله من ذلک !
((تو با این خانه بزرگ و وسیع در دنیا چه مىکنى در حالى که تو به آن در سراى دیگر نیازمندىترى؟! آرى، اگر بخواهى به وسیله آن، از سراى دیگر بهرهمند گردى در آن از مهمان پذیرایى و صله رحم نمایى و حقوقى را که دیگران بر تو دارند در جاى خود قرار بدهى در این صورت به وسیله این خانه به سراى آخرت نایل گردیدهاى!))
((علاء به امام علیهالسلام گفت: اى امیر مؤمنان! از برادرم عاصم به نزد تو شکایت مىبرم! امام علیهالسلام پرسید او را چه شده است؟ علاء گفت: عبایى بر روى دوش خود افکنده و از دنیا بریده است، امام علیهالسلام فرمود: او را نزد من بیاورید! آنگاه که عاصم نزد امام علیهالسلام حاضر گردید، امام علیهالسلام به او فرمود:
اى دشمنک جان خود! شیطان پلید خواسته است تو را سرگردان نماید آیا به زن و فرزندت رحم ننمودى؟ آیا اینگونه مىپندارى که خداوندى که نعمتهاى پاک دنیا را حلال گردانیده است ناپسند مىداند از اینکه تو از آنها بهره برگیرى؟! تو پستر از آن هستى که خداوند با تو چنین روا بدارد!))
بنابراین، بهرهگیرى از دنیا و تلاش براى امرار معاش خود و خانواده به میزانى که نیازهاى طبیعى انسان تأمین گردد نه تنها با زهد و تقوا ناسازگار نیست، بلکه از ضروریات زندگى این دنیا است. از این رو در دعاى شریف کمیل مىخوانیم:
...و أن توفر حظى من کل خیر أنزلته أو احسان فضلته أو بر نشرته أو رزق بسطته...
((... و از تو مىخواهم تا بهرهام را از هر خیرى که نازل فرمودهاى و از هر احسانى که دیگران را به سبب آن برترى بخشیدهاى و از هر کار نیکى که آن را بر روى زمین پراکنده نمودهاى و از هر روزى یى که آن را در میان انسانها گسترده نمودهاى.. افزون و فراوان گردانى.))
و نیز از او مىخواهیم:
قو على خدمتک جوارحى.
(( پروردگار! اندام هایم را براى خدمت به خودت نیرومند گردان!))
کنونت که دست است کارى بکن ×× دگر کى برآرى تو دست از کفن
بتابد بسى ماه و پروین و هور ××که سر بر ندارى زبالین گور
×××××
پاورقی:1- نهج البلاغه، فیضى، خ 194، صبحى، خ: 203.
2- نهج، فیض، خ 200، صبحى، خ 209.