بانگ رحیل!
بیهوده تان نیافریده ام!
خداوند رحمان به آدمیان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِنی لَمْ أَخْلُقْکُمْ عَبَثاً.
2. وَ لا جَعَلْتُکُمْ سُدًى.
3. وَ لا أَنَا بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ.
4. وَ أَنَّکُمْ لَنْ تَنالُوا ما عِندی إِلاّ بِالصَّبْرِ عَلى ما تَکْرَهوُنَ فی طَلَبِ رِضائی.
5. وَ الصَّبْرُ عَلى طاعَتی أَیْسَرُ عَلَیْکُمْ مِنَ الصَّبْرِعَلى حَرِّ النّارِ.
6. وَ عَذابُ الدُّنْیا أَیْسَرُ عَلَیْکُمْ مِنْ عَذابِ الاْ خِرَةِ.
اى فرزندان آدم!
1. من شمایان را بیهوده نیافریده ام.
2. و به حال خود رهایتان نکرده ام.
3. و من از آنچه مى کنید غافل نیستم.
4. و شمایان به آنچه نزد من [از رحمت و نعمت] است نمى رسید، مگر با شکیبایى بر ناگواریها در راه طلب رضاى من.
5. و شکیبایى بر طاعت من برایتان آسانتر است از تحمّل سوزندگى آتش دوزخ.
6. و ناگواریهاى این جهان بر شمایان آسانتر است از عذاب جهان دیگر.
چگونگى نگرش آدمى به«جهان»و«انسان» و نوع جهانبینى او، بر رفتار وى تأثیرى ژرف دارد. «هدفمند» دانستن نظام آفرینش و حکیم و عادل دانستن آفریدگار جهان و انسان، بازتابى آشکار در حیات آدمى دارد و به هدفمندى زندگى او مى انجامد و اعمال و کردار وى را اعتدال و انسجام مى بخشد.
و نیز، خداوند را ناظر بر رفتار و گفتار و حتّى اندیشه و افکار خویش دانستن و همواره او را مراقب خود یافتن، آثار خجسته اى را ثمر مى دهد; که «پارسایى» یکى از نمودهاى فرخنده این بینش عقلى و ایمان قلبى است. و همچنین، امید بستن به رحمت بى منتهاى الهى و خوف و خشیت داشتن از کیفر و عذاب تحمّل ناپذیر او، و آنگاه تلاش و استقامت براى تحصیل آن رحمت و گریز از این کیفر، از عوامل مهمّى هستند که حیاتى سعادتمند و فرحناک را براى آدمیان به ارمغان مى آورند.
بگشاى درى، که درْگشاینده تویى **بنماى رهى، که ره نماینده تویى
من دست به هیچ دستگیرى ندهم کایشان همه فانى اند و پاینده تویى
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل!
غفلت چرا؟!
خداوند رحمان به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِذاکانَ اللّهُ تَعالى قَدْ تَکَفَّلَ لَکَ بِرِزْقِکَ فَطُولُ اهْتِمامِکَ لِماذا؟!
2. وَ إِذا کانَ الْخَلْقُ مِنّی حَقّاً فَالْبُخْلُ لِماذا؟!
3. وَ إِذا کانَ إِبْلیسُ عَدُوّاً لی فَالْغَفْلَةُ لِماذا؟!
4. وَ إِذا کانَ الْحِسابُ وَالمُرُورُعَلَى الصِّراطِ حَقّاًفَجَمْعُ المالِ لِماذا؟!
5. وَ إِنْ کانَ عِقابُ اللّهِ حَقّاً فَالْمَعْصیَةُ لِماذا؟!
6. وَ إِن کانَ ثَوابُ اللّهِ تَعالى فِی الْجَنَّةِ حَقّاً فَالاِ سْتِراحَةُ لِماذا؟!
7. وَ إِن کانَ کُلُّ شَىْء بِقَضائی وَ قَدَری فَالْجَزَعُ لِماذا؟!
8. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتیکُمْ.
اى فرزندآدم!
1. اگر خداوند، رزق و روزى ات را به عهده گرفته است، پس نگرانى و تلاش طولانى [و بیجا و حرص بر دنیا] چرا؟!
2. و اگر آفرینش همه اشیاء، به راستى از آنِ من است، پس بخل ورزیدن چرا؟!
3. و اگر شیطان، دشمن من [و تو] است، پس غفلت چرا؟!
4. و اگر حسابرسى و عبور از صراط، حقّ است، پس جمع کردن مال چرا؟!
5. و اگر کیفر خداوند، حق است، پس گناه کردن چرا؟!
6. و اگر پاداش و ثواب خداوند متعال در بهشت، حق است، پس استراحت [و سُستى] چرا؟!
7. و اگر همه چیز [و تمامى حوادث جهان] به قضا و قَدَر من است، پس بى تابى و جَزَع و فَزَع چرا؟!
8. براى آنچه از دستتان مى رود تأسّف نخورید و ـنیزـ براى آنچه به شمایان مى دهم شادمانى نکنید [و مغرور نشوید، زیرا اینها همه وسیله امتحان الـهى است].
کمتر عاملى را مى توان نشان داد که چونان «غفلت»، آدمى را به «هلاکت» افکند. منشاء بسیارى از تباهی هاى مردمان و انحطاط جوامع بشرى، غفلت است. از این روى، ادیان الهى، انسان را به هشیارىِ همیشگى فرا مى خوانند و او را از «خودفراموشى» و «خدا فراموشى» بر حذر مى دارند.
هر آن کو غافل از حق، یک زمان است **در آن دم کافر است، امّا نهان است
اگر آن غافلى، پیوسته بودى **درِ اسلام بر وى بسته بودى
این همه تأکید اسلام بر مراقبت از خویشتن و محاسبه نفس، براى رهانیدن آدمیان از دام غفلت است.
غیر ره دوست، کىْ توانى رفتن؟! **جز مِدْحَتِ او کجا توانى گفتن؟!
هر مدح و ثنا که مى کنى، مدح وى است **بیدار شو اى رفیق! تا کى خفتن؟!
******
از اوج آسمان -على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل!
خداوند سبحان خطاب به آدمى مىفرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. أَکْثِرْ مِنَ الزّادِ، فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ.
2. وَجَدِّدِ السَّفیْنَةَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ.
3. وَخَفِّفِ الْحَمْلَ، فَإِنَّ الصِّراطَ دَقیقٌ دَقیقٌ.
4. وَأَخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ.
5. وَأَخِّرْ نَوْمَکَ إِلَى الْقَبْرِ.
6. وَفَخْرَکَ إِلَى الْمیْزانِ.
7. وَشَهْوَتَکَ إِلَى الْجَنَّةِ.
8. وَراحَتَکَ إِلَى الاْخِرَةِ.
9. وَلَذَّتَکَ إِلَى الْحُورِ العینِ.
10. وَکُنْ لى، أَکُنْ لَکَ.
11. وَتَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنْیا.
12. وَتَبَعَّدْ عَنِ النّارِ لِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.
13. فَإِنَّ اللّهَ لایُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ.
اى فرزندآدم!
1. «توشه» را افزون کن، که «راهِ» [آخرت و رسیدن به سعادت]، دور است دور!
2. و «کشتى» را تعمیر کن، که «دریا» عمیق است عمیق!
3. و «بار»[هاى اضافى که در این سفر به کارت نمى آیند] را فروگذارو سبک گردان، که «صراط»، باریک و دقیق است دقیق!
4. و «عمل»[و کردار و گفتارت] را خالص گردان، که «حسابرس» بیناست بینا!
5. و خفتن خویش را به تأخیر بینداز و آن را براى درون قبر بگذار!
6. و فخر کردنت را براى هنگامه برپایى «میزان» [در قیامت] بگذار.
7. و میل [و برآوردن خواهشهاى دل]ات را براى بهشت واگذار.
8. و راحتى و آسایشت را براى جهان آخرت بگذار.
9. و لذتجویى ات را براى [زیستن در کنار] همسران بهشتى واگذار.
10. و براى من باش تا من ـ نیزـ براى تو باشم.
11. و با سبک شمردن دنیا، به من نزدیک شو و تقرّب بجوى.
12. و با دشمن داشتن فاجران و بدکاران، وـ نیزـ دوستى با ابرار و نیکان، خویشتن را از آتش، دور بدار.
13. پس [بدان که] خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نمى سازد.
هوشمندى و فرزانگى چنین اقتضا مى کند که آدمى، هنگام سفر، زاد و راحله خویش را بررسى کند; مسافت راه و وسیله سفر و توشه راه را ارزیابى نماید و نیز مدّتْ زمان سفر و ایّام ماندن در مقصد را محاسبه کند و خود را مهیّا سازد. و اگر قصد تجارت و یا اهداى هدیه به عزیزى را نیز در سر دارد، کالایى در خور و تحفهاى مناسب فراهم آورد.
آدمیان، مهاجرانى هستند که «بانگ رحیل» هر دم آنان را به کوچ و سفر به سوى مقصد نهایى فرا مى خواند.
آید آنروز که من هجرت از این خانه کنم **از جهان پر زده، در شاخ عدم لانه کنم
رسد آن حال که در شمع وجود دلدار **بال و پر سوخته، کار شب پروانه کنم
شود آیا که از این بتکده، بر بندم رخت **پر زنان، پشت بر این خانه بیگانه کنم
امیر مؤمنان(علیه السلام) بارها و بارها، با صدایى حزین که از سویداى دل بیدارش برمى آمد و جانهاى خفته و غافل را به هشیارى فرا مى خواند، ندا مى داد:
«تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللّهُ ـ فَقَدْ نُودیَ فیکُمْ بِالرَّحیلِ :
مجهّز و آماده شوید ـ خدایتان رحمت کند ـ که بانگ رحیل و نداى کوچ در میانتان سرداده شد»!
مرا در منزل جانان چه امن و عیش، چون هر دم **جَرَس فریاد مى دارد که بربندید محملها
براى وصول به اهداف عالىِ حیات برین و رسیدن به خواسته هاى برتر، باید از خواهشهاى حقیر، درگذشت و با فدا کردن امور کوچک و ناچیز، در راه آرمانهاى بلند و ستُرگ، به سعادت جاوید نائل آمد.
گر از پى شهوت و هوى خواهى رفت **از من خبرت، که بى نوا خواهى رفت
بنگر که کئى و از کجا آمده اى **مى دان که چه مى کنى، کجا خواهى رفت
* * *
اى مرغ چمن! از این قفس، بیرون شو**فردوس، تو را مى طلبد، مفتون شو
طاووسى و از دیار یار آمده اى **یاد آورِ روى دوست شو، مجنون شو
******
پاورقی:1- از اوج آسمان –على اکبرمظاهرى
به من پناه آورید!
خداوند رحمان به مردمان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. کُلُّکُمْ ضآلٌّ إِلاّ مَنْ هَدَیْتُهُ.
2. وَ کُلُّکُمْ مَریضٌ إِلاّ مَنْ شَفَیْتُهُ.
3. وَ کُلُّکُمْ فَقیرٌ إِلاّ مَنْ أَغْنَیْتُهُ.
4. وَ کُلُّکُمْ هالِکٌ إِلاّ مَنْ أَنْجَیْتُهُ.
5. وَ کُلُّکُمْ مُسیئٌ إِلاّ مَنْ عَصَمْتُهُ.
6. فَتُوبُوا إِلَیَّ أَرْحَمْکُمْ.
7. وَ لا تَهْتِکُوا أَسْتارَکُمْ عِنْدَ مَنْ لا یَخْفى عَلَیهِ أَسْرارُکُمْ.
اى فرزندان آدم !
1. همه تان گمراهید، مگر آن که من هدایتش کنم.
2. و همه تان بیمارید، مگر آن که من شفایش دهم.
3. و همه تان بینوایید، مگر آن که من بى نیازش کنم.
4. و همه تان هلاکید، مگر آن که من نجاتش دهم.
5. و همه تان بدکارید، مگر آن که من صیانتش کنم و از تبهکارى بازش دارم.
6. پس [اکنون که چنینید و بى عنایت من، راه به جایى نمى برید (به سوى من باز آیید و بـه دژ استوارم پنـاه آورید) تا رحمتتان کنم.
7. و پرده هاى[عفّت و عصمت] خویش را در پیشگاه کسى که اسرارتان بر او پوشیده نیست، نَدَرید.
انسان، بدون پیوند با خداوند و آویختن به دامان عنایت او، هیچ است; همانند قطره دور افتاده از دریا، که هیچش قرار و امان نیست و همواره با نیستى و تباهى قرین است و یگانه راه نجات و امانش پیوستن با دریاست و جاى گرفتن در آغوش اقیانوس; و آن گاه است که «دریاوَش» مى شود.
باد ما و بود ما از داد توست ×× هستى ما جمله از ایجاد توست
آدمیان، از آغاز آفرینش تا کنون، راههاى بسیارى را براى دستیابى به سعادت پیموده اند و وادی هاى گوناگون را گشته اند و مسلکها و مکتبهاى فراوان و جوراجورى را تجربه کرده اند و اینک نیز همچنان در حال تجربه اند; امّا آنگونه که تاریخ نشان مى دهد و قرآن کریم از سرگذشت پیشینیان پرده فرومى افکند، همه راه هایشان به «بیراهه» رسیده و تمامى تجربه هاشان به «شکست» انجامیده است، مگر راهى که خداوند نمایانده باشد و آیینى که پیامبران از جانب پروردگار آدمیان آورده باشند.
مصلحان صالح و فرزانگان اندیشمند نیز همواره مردمان را به همین سو هدایت کرده اند و هر گاه بشریت را سرگشته یافته اند و آدمیان را در گرداب و غرقاب دیده اند، انگشت هدایتشان عالَم قدس را نشانه رفته است. و تا ابد و همیشه تاریخ حیات انسان، راه رستگارى و کشتى نجات، همین است و آدمى، تنها در دامان مهر خداوند، امان مى یابد.
«وَ إِلَى اللّهِ الْمَصیرُ وَ هُوَ الْغایَةُ الْقُصْوى :
سرنوشت و جهت گیرى حیات، به سوى خداوند است و همو برترین هدف است.»
زندگى، بى دوست، جان فرسودن است ×× مرگِ حاضر، غایب از حق بودن است
عمر و مرگ، این هر دو، با حق خوش بُوَد ×× بى خدا، آب حیات، آتش بُوَد
بیهوده تان نیافریده ام!
خداوند رحمان به آدمیان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِنی لَمْ أَخْلُقْکُمْ عَبَثاً.
2. وَ لا جَعَلْتُکُمْ سُدًى.3. وَ لا أَنَا بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ.
4. وَ أَنَّکُمْ لَنْ تَنالُوا ما عِندی إِلاّ بِالصَّبْرِ عَلى ما تَکْرَهوُنَ فی طَلَبِ رِضائی.
5. وَ الصَّبْرُ عَلى طاعَتی أَیْسَرُ عَلَیْکُمْ مِنَ الصَّبْرِعَلى حَرِّ النّارِ.
6. وَ عَذابُ الدُّنْیا أَیْسَرُ عَلَیْکُمْ مِنْ عَذابِ الاْخِرَةِ.
اى فرزندان آدم !
1. من شمایان را بیهوده نیافریده ام.
2. و به حال خود رهایتان نکرده ام.
3. و من از آنچه مى کنید غافل نیستم.
4. و شمایان به آنچه نزد من [از رحمت و نعمت] است نمى رسید، مگر با شکیبایى بر ناگواریها در راه طلب رضاى من.
5. و شکیبایى بر طاعت من برایتان آسانتر است از تحمّل سوزندگى آتش دوزخ.
6. و ناگواریهاى این جهان بر شمایان آسانتر است از عذاب جهان دیگر.
چگونگى نگرش آدمى به«جهان»و«انسان» و نوع جهانبینى او، بر رفتار وى تأثیرى ژرف دارد. «هدفمند» دانستن نظام آفرینش و حکیم و عادل دانستن آفریدگار جهان و انسان، بازتابى آشکار در حیات آدمى دارد و به هدفمندى زندگى او مى انجامد و اعمال و کردار وى را اعتدال و انسجام مى بخشد.
و نیز، خداوند را ناظر بر رفتار و گفتار و حتّى اندیشه و افکار خویش دانستن و همواره او را مراقب خود یافتن، آثار خجسته اى را ثمر مى دهد; که «پارسایى» یکى از نمودهاى فرخنده این بینش عقلى و ایمان قلبى است. و همچنین، امید بستن به رحمت بى منتهاى الهى و خوف و خشیت داشتن از کیفر و عذاب تحمّل ناپذیر او، و آنگاه تلاش و استقامت براى تحصیل آن رحمت و گریز از این کیفر، از عوامل مهمّى هستند که حیاتى سعادتمند و فرحناک را براى آدمیان به ارمغان مى آورند.
بگشاى درى، که درْگشاینده تویى ×× بنماى رهى، که ره نماینده تویى
من دست به هیچ دستگیرى ندهم ××کایشان همه فانى اند و پاینده تویى
غفلت چرا؟!
خداوند رحمان به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِذاکانَاللّهُ تَعالى قَدْ تَکَفَّلَ لَکَ بِرِزْقِکَ فَطُولُ اهْتِمامِکَ لِماذا؟!
2. وَ إِذا کانَ الْخَلْقُ مِنّی حَقّاً فَالْبُخْلُ لِماذا؟!
3. وَ إِذا کانَ إِبْلیسُ عَدُوّاً لی فَالْغَفْلَةُ لِماذا؟!
4. وَ إِذا کانَ الْحِسابُ وَالمُرُورُعَلَى الصِّراطِ حَقّاًفَجَمْعُ المالِ لِماذا؟!
5. وَ إِنْ کانَ عِقابُ اللّهِ حَقّاً فَالْمَعْصیَةُ لِماذا؟!
6. وَ إِن کانَ ثَوابُ اللّهِ تَعالى فِی الْجَنَّةِ حَقّاً فَالاِسْتِراحَةُ لِماذا؟!
7. وَ إِن کانَ کُلُّ شَىْء بِقَضائی وَ قَدَری فَالْجَزَعُ لِماذا؟!
8. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتیکُمْ.
اى فرزندآدم !
1. اگر خداوند، رزق و روزى ات را به عهده گرفته است، پس نگرانى و تلاش طولانى [و بیجا و حرص بر دنیا] چرا؟!
2. و اگر آفرینش همه اشیاء، به راستى از آنِ من است، پس بخل ورزیدن چرا؟!
3. و اگر شیطان، دشمن من [و تو] است، پس غفلت چرا؟!
4. و اگر حسابرسى و عبور از صراط، حقّ است، پس جمع کردن مال چرا؟!
5. و اگر کیفر خداوند، حق است، پس گناه کردن چرا؟!
6. و اگر پاداش و ثواب خداوند متعال در بهشت، حق است، پس استراحت [و سُستى] چرا؟!
7. و اگر همه چیز [و تمامى حوادث جهان] به قضا و قَدَر من است، پس بى تابى و جَزَع و فَزَع چرا؟!
8. براى آنچه از دستتان مى رود تأسّف نخورید و ـنیزـ براى آنچه به شمایان مى دهم شادمانى نکنید [و مغرور نشوید، زیرا اینها همه وسیله امتحان الـهى است].
کمتر عاملى را مى توان نشان داد که چونان «غفلت»، آدمى را به «هلاکت» افکند. منشاء بسیارى از تباهیهاى مردمان و انحطاط جوامع بشرى، غفلت است. از این روى، ادیان الهى، انسان را به هشیارىِ همیشگى فرا مى خوانند و او را از «خودفراموشى» و «خدا فراموشى» بر حذر مى دارند.
هر آن کو غافل از حق، یک زمان است ××در آن دم کافر است، امّا نهان است
اگر آن غافلى، پیوسته بودى ×× درِ اسلام بر وى بسته بودى
این همه تأکید اسلام بر مراقبت از خویشتن و محاسبه نفس، براى رهانیدن آدمیان از دام غفلت است.
غیر ره دوست، کىْ توانى رفتن؟! ××جز مِدْحَتِ او کجا توانى گفتن؟!
هر مدح و ثنا که مى کنى، مدح وى است ×× بیدار شو اى رفیق! تا کى خفتن؟!
××××××
پاورقی:1- از اوج آسمان –على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل!
خداوند سبحان خطاب به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. أَکْثِرْ مِنَ الزّادِ، فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ.
2. وَجَدِّدِ السَّفیْنَةَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ.
3. وَخَفِّفِ الْحَمْلَ، فَإِنَّ الصِّراطَ دَقیقٌ دَقیقٌ.
4. وَأَخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ.
5. وَأَخِّرْ نَوْمَکَ إِلَى الْقَبْرِ.
6. وَفَخْرَکَ إِلَى الْمیْزانِ.
7. وَشَهْوَتَکَ إِلَى الْجَنَّةِ.
8. وَراحَتَکَ إِلَى الاْخِرَةِ.
9. وَلَذَّتَکَ إِلَى الْحُورِ العینِ.
10. وَکُنْ لى، أَکُنْ لَکَ.
11. وَتَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنْیا.
12. وَتَبَعَّدْ عَنِ النّارِ لِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.
13. فَإِنَّ اللّهَ لایُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ.
اى فرزندآدم !
1. «توشه» را افزون کن، که «راهِ» [آخرت و رسیدن به سعادت]، دور است دور!
2. و «کشتى» را تعمیر کن، که «دریا» عمیق است عمیق!
3. و «بار»[هاى اضافى که در ا ین سفر به کارت نمى آیند] را فروگذارو سبک گردان، که «صراط»، باریک و دقیق است دقیق!
4. و «عمل»[و کردار و گفتارت] را خالص گردان، که «حسابرس» بیناست بینا!
5. و خفتن خویش را به تأخیر بینداز و آن را براى درون قبر بگذار!
6. و فخر کردنت را براى هنگامه برپایى «میزان» [در قیامت] بگذار.
7. و میل [و برآوردن خواهشهاى دل]ات را براى بهشت واگذار.
8. و راحتى و آسایشت را براى جهان آخرت بگذار.
9. و لذتجویى ات را براى [زیستن در کنار] همسران بهشتى واگذار.
10. و براى من باش تا من ـ نیزـ براى تو باشم.
11. و با سبک شمردن دنیا، به من نزدیک شو و تقرّب بجوى.
12. و با دشمن داشتن فاجران و بدکاران، وـ نیزـ دوستى با ابرار و نیکان، خویشتن را از آتش، دور بدار.
13. پس [بدان که] خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نمى سازد.
هوشمندى و فرزانگى چنین اقتضا مى کند که آدمى، هنگام سفر، زاد و راحله خویش را بررسى کند; مسافت راه و وسیله سفر و توشه راه را ارزیابى نماید و نیز مدّتْ زمان سفر و ایّام ماندن در مقصد را محاسبه کند و خود را مهیّا سازد. و اگر قصد تجارت و یا اهداى هدیه به عزیزى را نیز در سر دارد، کالایى در خور و تحفهاى مناسب فراهم آورد.
آدمیان، مهاجرانى هستند که «بانگ رحیل» هر دم آنان را به کوچ و سفر به سوى مقصد نهایى فرا مى خواند.
آید آنروز که من هجرت از این خانه کنم ××از جهان پر زده، در شاخ عدم لانه کنم
رسد آن حال که در شمع وجود دلدار××بال و پر سوخته، کار شب پروانه کنم
شود آیا که از این بتکده، بر بندم رخت ××پر زنان، پشت بر این خانه بیگانه کنم
امیر مؤمنان(علیه السلام) بارها و بارها، با صدایى حزین که از سویداى دل بیدارش برمى آمد و جانهاى خفته و غافل را به هشیارى فرا مى خواند، ندا مى داد:
«تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللّهُ ـ فَقَدْ نُودیَ فیکُمْ بِالرَّحیلِ :
مجهّز و آماده شوید ـ خدایتان رحمت کند ـ که بانگ رحیل و نداى کوچ در میانتان سرداده شد»!
مرادرمنزل جانان چه امن و عیش، چون هر دم××جَرَس فریاد مى دارد که بربندید محملها
براى وصول به اهداف عالىِ حیات برین و رسیدن به خواسته هاى برتر، باید از خواهشهاى حقیر، درگذشت و با فدا کردن امور کوچک و ناچیز، در راه آرمانهاى بلند و ستُرگ، به سعادت جاوید نائل آمد.
گر از پى شهوت و هوى خواهى رفت ××از من خبرت، که بى نوا خواهى رفت
بنگر که کئى و از کجا آمدهاى ××مى دان که چه مى کنى، کجا خواهى رفت
* * *
اى مرغ چمن! از این قفس، بیرون شو××فردوس، تو را مى طلبد، مفتون شو
طاووسى و از دیار یار آمده اى ××یاد آورِ روى دوست شو، مجنون شو
××××××
پاورقی:1- از اوج آسمان –على اکبرمظاهرى