فراق محبوب
امام علیّ بن موسی الرضا علیه السلام - که روز جمعه را روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام میداند -، در یکی از بهترین لحظات نیایش خود یعنی قنوت نماز جمعه سرود بیقراری و انتظار سر میدهد و برای فرج و ظهور آن بزرگوار دعا میکند :
«اَللّهُمَّ أصْلِحْ عَبدَکَ وخَلیفَتَکَ بِما أصْلَحْتَ بِهِ أنبیاءَکَ ورُسُلَکَ وَحُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ وَأَیِّدْهُ بِروُحِ القُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ واسْلُکْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ ومِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَحفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَأبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أمْنَاً یَعْبُدُکَ لا یُشرِکُ بِکَ شیئاً وَلا تَجْعَلْ لِأحَدٍ مِنْ خَلقِکَ عَلی وَلِیِّکَ سُلطاناً وَأْذَنْ لَهُ فی جِهَادِ عَدُوِّکَ وعَدوِّهِ واجْعَلنی مِنْ أنصارِهِ، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ». [1] .
بار الها! کار ظهور بنده شایسته و خلیفه راستینت [امام مهدی علیه السلام] را سامان ده - همانگونه که کار پیامبران و فرستادگانت را اصلاح کردی - واز فرشتگانت، نگاهبانانی بر او بگمار و از سوی خویش با روح القدس او را یاری و پشتیبانی فرما و دیدهبانانی که از هر گزندی نگاهش دارند از پیشرو و پشتسر همراه وی گردان و ترس و هراس او را به امن و امان دگرگون ساز که او تو را میپرستد و هیچچیز را همتا ومانند تو قرار نمیدهد، وبرای هیچیک از آفریدگانت برتری وچیرگی نسبت به ولیّ خود قرار مده و او را در جهاد با دشمنت و دشمنش اجازت فرما و مرا از یاوران او قرار ده، که همانا تو بر هر کاری توانایی.
با عنایت به مضامین زیبای فوق، روشن میگردد که امام هشتم علیه السلام عالیترین و بلندترین زمزمههای محبّت را چگونه با سوز و از سر شوق در این مناجات کوتاه بر زبان جاری میسازد! هم محبوب خود را معرفی مینماید و هم آرزوی سلامتی و ظهور او را دارد و از خدا میخواهد که بیعت هیچ ستمگری بر گردن آن حضرت نباشد. آنگاه برای جهاد در رکاب او اعلام آمادگی نموده بدین وسیله ارتباط معنوی و عاطفی خود را با آن بزرگوار ابراز میفرماید.
******
پاورقی1-جمال الاُسبوع، ص413.
2-آفتاب درنگاه خورشید-مرتضی طاهری
مرحوم شیخ صدوق به نقل از حاکم بیهقى حکایت کند:
روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام در جمع عدّه اى نشسته بود، ضمن فرمایشاتى فرمود: در دنیا هیچ نعمت واقعى و حقیقى وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: یاابن رسول اللّه ! پس این آیه شریفه قرآن (لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم )(1) که مقصود آب سرد و گوارا مى باشد، را چه مى گوئى ؟
حضرت با آواى بلند اظهار نمود: شما این چنین تفسیر کرده اید؛ و عدّه اى دیگرتان گفته اند: منظور طعام لذیذ است ؛ و نیز عدّه اى دیگر، خواب راحت و آرام بخش تعبیر کرده اند.
و سپس افزود: به درستى که پدرم از پدرش ، امام جعفر صادق علیه السلام روایت فرموده است که : خداوند متعال نعمت هائى را که در اختیار بندگانش قرار داده است ، همه به عنوان تفضّل و لطف بوده است تا مورد استفاده و بهره قرار دهند.
و خداى رحمان اصل آن نعمت ها را مورد سؤ ال و بازجوئى قرار نمى دهد و منّت هم برایشان نمى گذارد، چون منّت نهادن در مقابل لطف و محبّت ، زشت و ناپسند است .
بنابر این ، منظور از آیه شریفه قرآن ، محبّت و ولایت ما اهل بیت رسول اللّه صلوات اللّه علیهم است که خداوند متعال در روز محشر، پس از سؤ ال پیرامون توحید و یکتاپرستى ؛ و پس از سؤ ال از نبوّت پیغمبر اسلام ، از ولایت ما ائمّه ، نیز سؤ ال خواهد کرد.
و چنانچه انسان از عهده پاسخ آن برآید و درمانده نگردد، وارد بهشت گشته و از نعمت هاى جاوید آن بهره مى برد، که زایل و فاسدشدنى نخواهد بود.
سپس امام رضا علیه السلام افزود: پدرم از پدران بزرگوارش علیهم السلام حکایت فرمود، که رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب به علىّ بن ابى طالب علیه السلام فرمود:
اى علىّ! اوّلین چیزى که پس از مرگ از انسان سؤ ال مى شود، یگانگى خداوند سبحان ، سپس نبوّت و رسالت من ؛ و آن گاه از ولایت و امامت تو و دیگر ائمّه خواهد بود، با کیفیّتى که خداوند متعال مقرّر و تعیین نموده است .
پس اگر انسان ، صحیح و کامل اقرار کند و پاسخ دهد، وارد بهشت جاوید گشته و از نعمت هاى بى منتهایش بهره مند مى گردد.(2)
*******
پاورقی:1- سوره تکاثر: آیه 8.
تفسیرالبرهان : ج 4، ص 502، ح 5، به نقل از توحید شیخ صدوق .- چهل داستان و چهل حدیث از امام رضا علیه السلام
مؤ لف -عبداللّه صالحى
یاعلی ابن موسی الرضا(ع)
دوبــــاره آمده ام، تــــا دوبــــاره در بزنـــم
کبوترانــــه در ایــــن آســـتانه پـــر بزنـــم
بــه ناامیــدی از ایــن در نــمی روم هــرگز
اگر جـــــواب نیایـــــد ، دوبــــاره در بزنـــم
خـــدا مرا بـــه حقیقــت ولــی شــناس کنــد
که حلقـــه بـــر در ایــن خانــه بیشــتر بزنـم
ســـوادِ نــامه من رنــگ صــبح خواهــد شــد
اگر که ســــاغری از چشـــمة ســـحر بزنــم
بــه یــاد غربــت گل ،عهــد کرده ام با خود
که لالـــه باشـــم و صــد داغ بــر جـگر بزنـم
خــدای را ، کمی ای زائران درنــگ کنیــد
که خــاک پــای شـما را بـه چشـم تـر بزنـم
بـه من هرآنچـه عطـا کرده انـد توفیق است
مبـــــاد آنـــــکه دم از دولــــت هنـــر بزنـــم
اگر چــه خــارم و نســبت بـه گل ندارم ، باز
خوشـــم که گاه گداری بــه بـاغ سـر بزنـم
اگر شــمیمی از ایــن بوســتان بـه من برسد
روا بـــود بـــه خــدا ، تــاج گل بـه سـربزنم
من آشــــنای همیــــن درگهـــم خـــدا نکنــد
که رو بــــــه غیربیــــــارم دری دگر بزنــــم
صـــــفای تربیــــت باغبـــان حـــرامم بـــاد
که در مجـــــاورت گل دم از ســـــفر بزنــــم
(محمد جوادغفورزاده-شفق)
کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت
اشاره در دوران پربرکت زندگى حضرت رضا علیه السلام کرامات فراوانى توسط آن حضرت صورت گرفت که برخى از این کرامات را اهل سنت به رشته تحریر در آورده اند. نقل این کرامات به روایت اهل سنّت، در نزدیک سازى دیدگاه شیعه و اهل تسنّن در موضوع کرامت مؤثر بوده، پاسخى مؤثر به جریان وهابیت است که اصل کرامت را نفى کرده اند. از این رو در این نوشته، بعضى از کرامات امام رضا علیه السلام را از قلم اهل سنت نقل مى کنیم. دیدگاه اهل سنت درباره امام رضا علیه السلام شخصیت و جایگاه والاى امام رضا علیه السلام ، بزرگان اهل سنت را به اعترافهاى شگفت انگیزى درباره ابعاد معنوى آن حضرت وا داشته که در اینجا به گوشه هایى از سخنان آنان درباره امام اشاره مى شود: 1. مجد الدین ابن اثیر جَزَرى (606 ق): «ابو الحسن على بن موسى[ علیهماالسلام ]... معروف به رضا... مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسى بن جعفر [ علیهماالسلام ] مى باشد... امامت شیعه در زمان على بن موسى [ علیهماالسلام ] به ایشان منتهى شد. فضایل وى قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد!» 2. محمد بن طلحه شافعى (652 ق): «سخن در امیرالمؤمنین على [ علیه السلام [ و زین العابدین على [ علیه السلام ] گذشت و ایشان على الرضا [ علیه السلام ] سومین آنها مى باشد. کسى که در شخصیت ایشان تأمل کند، درمى یابد که على بن موسى [ علیهماالسلام ] وارث امیر المؤمنین على و زین العابدین على [ علیهماالسلام ] مى باشد و حکم مى کند که ایشان سومین على مى باشد. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان و فراوانى اصحاب ایشان باعث شد مأمون وى را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدى را به ایشان بسپارد.» 3. عبد اللّه بن اسعد یافعى (768 ق): «وى امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم، ابو الحسن على بن موسى الکاظم [ علیهماالسلام ] مى باشد... وى یکى از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظرات ایشان است. وى صاحب مناقب و فضایل مى باشد.» 4. یوسف بن اسماعیل نبهانى (1350 ق): «على بن موسى [ علیهماالسلام [از بزرگان ائمه و چراغهاى امت از اهل بیت نبوت و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردى مى باشد. وى جایگاه والایى داشته، نام وى شهره مى باشد و کرامات زیادى دارد.» 5. ابو الفوز محمد بن امین بغدادى مشهور به سُویدى: «[على بن موسى علیهماالسلام ] در مدینه به دنیا آمد و بسیار گندمگون بود و کراماتش زیاد و مناقبش مشهور است که در اینجا نمى گنجد.» 6. عباس بن على بن نور الدین مکّى: «فضایل على بن موسى [ علیهماالسلام [ هیچ حد و حصرى ندارد.» گوشه اى از کرامات امام رضا علیه السلام قبل از ولادت 1. بشارت پیامبر صلى الله علیه و آله در نقلهاى اهل سنت آمده زمانى که حمیده مادر امام کاظم علیه السلام کنیزى به نام نجمه را از بازار خریدارى کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دید که به ایشان فرمود: این کنیز را به فرزندت (امام کاظم علیه السلام ) هدیه کن! همانا از این کنیز، فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین مى باشد. و حمیده نیز چنین کرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد. 2. معجزه اى در دوران حمل مادر بزرگوار ایشان مى فرماید: «هنگام حاملگى، سنگینى حمل را احساس نکردم و هنگام خواب صداى تسبیح وتهلیل و تقدیس وى را مى شنیدم.» بعد از ولادت و قبل از هجرت به طوس 1. مناجات در دوران طفولیت مادر بزرگوار امام رضا علیه السلام مى فرماید: «زمانى که ایشان به دنیا آمد، در حالى که دستانش را روى زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان مى خورد. گویا با خدا مناجات مى کرد. در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من فرمود: «هَنِیئا لَکِ کَرامَةُ رَبِّکِ عَزَّ وَجَلَّ؛ گوارا [و مبارک] باد بر تو کرامت پروردگار عزیز و جلیلت!» در این حال فرزند را به ایشان دادم و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواندند و با آب فرات کام دهانش را برداشتند.» 2. هارون بر من چیره نمى شود از صفوان بن یحیى نقل شده که مى گوید: «بعد از شهادت امام کاظم و امامت على بن موسى الرضا [ علیهماالسلام ] از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا [ علیه السلام ] ترسیدیم و به امام جریان را گفتیم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام مى دهد، ولى کارى از پیش نمى برد. صفوان مى گوید: یکى از معتمدین برایم نقل کرد که یحیى بن خالد برمکى به هارون الرشید گفت: على بن موسى [ علیهماالسلام ] ادعاى امامت مى کند ـ و با این سخن قصد تحریک هارون را داشت ـ هارون در جواب گفت: آنچه که با پدرش انجام دادیم، بس است. آیا مى خواهى همه آنها را بکشیم؟» 3. مأمون، امین را مى کشد از حسین بن یسار نقل شده که مى گوید: «روزى على بن موسى الرضا [ علیهماالسلام ] به من فرمود: همان عبد اللّه برادرش محمد را خواهد کشت. از امام پرسیدم: یعنى عبد اللّه بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟ امام فرمودند: بله، عبد اللّه مأمون، محمد امین را خواهد کشت. و طبق پیشگویى امام این اتفاق افتاد.» 4. فرزندان دوقلو از بکر بن صالح نقل شده که مى گوید: «نزد امام رضا [ علیه السلام ] رفتم و به وى گفتم: همسرم که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شما مى باشد، حامله است و از شما مى خواهم دعا کنید خداوند فرزند پسرى به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم: اسم یکى را محمد و دیگرى را على مى گذارم. در این هنگام، امام مرا فرا خواند و بدون اینکه از من چیزى بپرسد، به من فرمود: اسم یکى را على و دیگرى را ام عمرو بگذار! وقتى که به کوفه رسیدم، همسرم یک پسر و یک دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان گونه که امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معنى ام عمرو چیست؟ به من جواب داد: مادر بزرگت ام عمرو نام داشت.» 5. افزایش ثروت از حسین بن موسى نقل شده که مى گوید: «به همراه عده اى از جوانان بنى هاشم نزد امام رضا علیه السلام نشسته بودیم که جعفر بن عمر علوى با شکل و قیافه فقیرانه بر ما گذشت. بعضى از ما با نگاه مسخره آمیزى به حالت وى نگریستیم. امام رضا علیه السلام فرمودند: به زودى مى بینید زندگى وى تغییر کرده، اموالش زیاد و خادمینش بسیار و ظاهرش آراسته مى شود. حسین بن موسى مى گوید: پس از گذشت یک ماه والى مدینه عوض شد و جعفر نزد والى جدید مقام و منزلت خاصى پیدا کرد و زندگى اش همان گونه که امام فرمود، تغییر کرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوى را احترام و براى وى دعا مى کردیم.» 6. خود را براى مرگ آماده کن! حاکم نیشابورى به سند خودش از سعید بن سعد نقل مى کند که روزى امام رضا علیه السلام به مردى نگاهى کرد و به او فرمود: «یا عَبْدَ اللّهِ اُوصِ بِما تُرِیدُ وَاسْتَعِدَّ لِما لا بُدَّ مِنْهُ فَماتَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذلِکَ بِثَلاثَةِ اَیَّامٍ؛ اى بنده خدا! به آنچه مى خواهى وصیت کن و خود را براى چیزى که گریزى از آن نیست (مرگ)، آماده کن! [راوى مى گوید:] پس آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت.» 7. تعبیر خواب حاکم نیشابورى به سند خود از ابو حبیب نقل مى کند که ابو حبیب مى گوید: «روزى رسول اللّه صلى الله علیه و آله را در خواب ـ در منزلى که حجاج در آن اتراق مى کنند ـ دیدم. به ایشان سلام کردم. نزد ایشان ظرفى از خرماى مدینه ـ که خرماى صیحانى نام داشت ـ بود. ایشان به من هجده خرما دادند و من خوردم. پس از بیدار شدن، مزه خرما در دهانم بود و آرزو مى کردم دوباره از آن بخورم. پس از بیست روز ابو الحسن على بن موسى الرضا علیهماالسلام از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم براى دیدار وى شتافتند. من نیز به آنجا رفتم و دیدم ایشان در همان جایى که پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم، نشسته است؛ در حالى که ظرفى از خرماهاى مدینه و خرماى صیحانى نزدش بود. به امام سلام کردم و ایشان مرا نزد خود فراخواند و مشتى از خرما به همان مقدارى که پیامبر صلى الله علیه و آله در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ایشان عرض کردم: زیادتر خرما بدهید! امام فرمودند: اگر رسول اللّه صلى الله علیه و آله زیادتر مى دادند، من هم به تو زیادتر مى دادم.» بعد از هجرت به طوس 1. ناپایدارى ولایت عهدى مداینى مى گوید: «هنگامى که امام رضا علیه السلام در مجلس بیعت ولایت عهدى نشسته بود، در حالى که لباس مخصوص را پوشیده بود و سخنرانان صحبت مى کردند، نگاهى به بعضى از اصحاب خود کرد و مشاهده نمود که یکى از اصحابش از این جریان (ولایت عهدى امام) بسیار خرسند و خوشحال است. امام به وى اشاره کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشى به وى فرمود: قلب خود را به این ولایت عهدى مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالى نکن؛ چرا که این امر باقى نمى ماند.» 2. رسوایى توطئه گران شبراوى شافعى نقل مى کند: «زمانى که مأمون امام رضا علیه السلام را ولى عهد و خلیفه بعد از خود قرار داد، اطرافیان مأمون از کار خلیفه ناراضى بودند و ترس این را داشتند که خلافت از بنى عباس خارج شود و به بنى فاطمه بازگردد؛ لذا کینه و نفرت از آن حضرت داشتند و منتظر فرصتى براى ابراز این نفرت و کینه بودند. امام رضا علیه السلام همیشه وقتى که وارد بر خلیفه مى شد، از دالانى عبور مى کرد که پرده اى داشت و خدّام و نگهبانان، مأمور احترام و ایستادن و سلام کردن بر امام و برداشتن پرده بودند تا امام عبور کند. قرار بر این شد که احدى به امام سلام نکند و ایشان را احترام نکنند و پرده را برندارند. بعد از این تصمیم، امام رضا علیه السلام طبق عادت روزانه وارد دالان شد و افراد سلام نکردند و به امام احترام نگذاشتند؛ اما برخلاف تصمیم خود و طبق عادت روزانه، پرده را کنار زدند تا امام عبور کند. بعد از این جریان، همدیگر را ملامت کردند که چرا پرده را کنار زدید؟ قرار شد روز بعد چنین نکنند. روز بعد امام رضا علیه السلام وارد شد و بر وى سلام کردند؛ اما پرده را برنداشتند. در این هنگام باد شدیدى وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر برد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز چنین شد. بعد از این جریان با یکدیگر به سخن نشستند و در مورد امام رضا علیه السلام چنین مى گفتند که این شخص نزد خداوند جایگاه ویژه اى دارد. بعد از این قضیه، قرار گذاشتند به ایشان خدمت کنند که این کار از همه کارها بهتر است.» 3. زانو زدن درندگان «در خراسان زنى به نام زینب ادعا مى کرد که علویه و از نسل فاطمه علیهاالسلام مى باشد. خبر این زن تمامى خراسان را فرا گرفت. خبر به امام رضا علیه السلام رسید، امام آن زن را احضار کرد و علویه بودن وى را تأیید نکرد و فرمود: وى دروغگوست. آن زن امام را مسخره کرد و با کمال بى ادبى به امام گفت: تو نَسَب مرا زیر سؤال بردى؛ من نیز نَسَب تو را زیر سؤال مى برم. در این هنگام، غیرت علوى امام به جوش آمد و به سلطان خراسان فرمود که وى را در «برکة السباع» بیفکند. در آن دوران سلطان مکانى داشت که در آن درندگان وجود داشتند و آن مکان براى انتقام گرفتن از مفسدین و مجرمین بود. امام رضا علیه السلام آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمودند: این زن دروغگوست و بر على و فاطمه علیهماالسلام دروغ مى بندد و از نسل این دو نیست. اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه و على علیهماالسلام باشد، بدنش بر درندگان حرام مى باشد؛ پس او را در میان درندگان بیندازید. اگر راستگو باشد، درندگان به وى نزدیک نمى شوند و اگر دروغگو باشد، وى را مى درند. وقتى که زینب این سخن را شنید، پیش دستى کرد و به امام گفت: اگر راست مى گویى، داخل این گودال شو! امام نیز بى هیچ سخنى وارد گودال شد. مردم و سلطان نیز از بالا نظاره گر جریان بودند. زمانى که امام وارد گودال شد، درندگان که گویا رام شده بودند، یک به یک نزدیک امام مى آمدند و دمهاى خودشان را به نشانه تسلیم و زانو زدن در برابر امام به زمین مى گذاشتند و دست و پا و صورت امام را مى بوسیدند تا اینکه امام از آنجا بیرون آمد. بعد از این جریان، سلطان دستور داد این زن دروغگو را داخل گودال بیندازند. زن امتناع کرد. سلطان دستور داد وى را داخل گودال بیندازند تا طعمه درندگان شود. بعد از این ماجرا اسم این زن در خراسان به زینب کذّابه مشهور شد.» ****** منبع:سایت پایگاه حوزه |
گفتارهایی ازحضرت امام رضا(علیه السلام)
*ایمان دارای چهاررکن وپایه است:
1- توکل به خدا
2- خشنودی ورضابه مقدرات الهی
3- تسلیم دربرابرفرمان خدا
4- واگذاری اموربه خدا
*به دیدارهمدیگربرویدتانسبت به همدیگردوست گردید.
*باخویشاوندانت پیوندبرقرارکن گرچه باشربت آبی باشدوبهترین چیزی که باآن صله رحم می شود،خودداری ازآزارخویشاونداست.
*شخص بخیل آسایش ندارد،وبرای شخص حسود،لذت وخوشی نیست،شاهان بی وفاهستندوانسان دروغگو جوانمردی ندارد.
*خموشی دری ازدرهای حکمت است،هماناخموشی جلب محبت می کندوراهنمای هر کارنیکی است.
*بهترین مال،ثروتی است که بوسیله آن آبروی انسان محفوظ بماند.
*بادوست متواضعانه ،بادشمن بااحتیاط وباعموم مردم باگشاده رویی برخورد کن.
شیعه حقیقى از دید حضرت رضا (ع )
هنگامى که حضرت رضا (ع ) در خراسان بود، جمعى از شیعیان از راه دور براى زیارت رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد حضرت رضا (ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگیرد، جریان را به حضرت عرض کرد، امام رضا (ع ) به او فرمود: (فعلا کار دارم ، به آنها بگو بروند).
دربان کنار درآمد و به آنها گفت : (بروید فعلا آقا کار دارد).
آنها رفتند و روز دوم به در خانه حضرت رضا (ع ) آمدند، باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند، دو ماه هر روز آنها مى آمدند و برمى گشتند، سرانجام ناامید شدند، و به دربان گفتند: به حضرت رضا (ع ) عرض کنید، (ما از شیعیان پدر تو امیر مؤمنان حضرت على (ع ) هستیم ، دشمنان ما، نسبت به ما شماتت و سرزنش مى کنند که شما به ما اجازه ملاقات ندادید، و ما این بار شرمنده مى رویم ، و در برابر نیشخند مخالفان ، بیچاره خواهیم شد).
دربان پیام آن ها را به حضرت رضا (ع ) ابلاغ کرد، حضرت فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند.
دربان به آن ها اجازه ورود داد، آنها به حضور حضرت رضا (ع ) رسیدند و سلام کردند، حضرت رضا (ع ) جواب سلام آنها را نداد و حتى اجازه نشستن به آنها نداد، آنها همچنان ایستاده بودند، سرانجام آنها گفتند: (اى پسر رسول خدا(ص )! چه شده که ما این گونه مورد بى مهرى شما شده ایم ، و بعد از دوماه در بدرى و اجازه ندادن اکنون این گونه قدر ما را ناچیز نمودى ، و بعد از این همه بى اعتنایى ، دیگر آبرویى براى ما باقى نمى ماند) .
حضرت رضا (ع ) فرمود: این آیه (30 شورى ) را بخوانید:
و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم ، و یعفو عن کثیر : (هر ناگوارى که فراگیر شما مى شود، به خاطر اعمالى است که انجام داده اید، با اینکه خداوند، بسیارى از گناهان را مى بخشد).
(من در این برخورد با شما، از خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان و از پدران و اجداد پاکم پیروى کرده ام ).
آنها عرض کردند: براى چه ؟ مگر ما چه گناهى کرده ایم ؟
حضرت رضا (ع ) فرمود: (شما ادعا مى کنید که شیعه امیرمؤمنان على (ع ) هستید) (همین گناه شما است که ادعاى دروغین مى کنید)
(واى بر شما! بدانید که شیعه امیرمؤمنان على (ع ) حسن و حسین (ع ) سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابوبکر (سلام الله علیهم ) هستند که در هیچیک از دستورهاى على (ع ) سرپیچى نمى کردند، و هرگز مرتکب کارى که نهى شده بودند، نمى شدند، شما ادعا مى کنید که شیعه هستیم ، ولى در اکثر اعمال خلافکار و مقصر هستید، در انجام وظائف واجب ، کوتاهى مى کنید در اداى حقوق برادران دینى ، سستى مى نمائید، و در آنجا که تقیه (کتمان عقیده براى حفظ جان ) واجب نیست تقیه مى کنیدو در آنجا که تقیه واجب است تقیه نمى کنید، اگر مى گوئید: ما دوستدار على (ع ) و دوست دوستان او هستیم ، و از دشمنان او بیزار مى باشیم . سخن شما را رد نمى کنم ، ولى این ادعا، ادعاى بسیار مقدس است اگر کردار شما با گفتارتان تطبیق نکند، به هلاکت مى رسید، مگر اینکه توبه نمائید و جبران کنید تا مشمول رحمت الهى گردید).
آنها گفتند: (اى فرزند رسول خدا! از درگاه خدا طلب آمرزش مى کنیم و توبه مى نمائیم و دیگر نمى گوییم ما شیعه على (ع ) هستیم ، بلکه مى گوییم مادوست على (ع ) و دوست دوستان على (ع ) هستیم و با دشمنان شما دشمن مى باشیم .)
آنگاه حضرت رضا (ع ) به آنها فرمود: آفرین بر شما باد اى برادران و دوستانم ، بفرمائید بفرمائید، بفرمائید، (آن حضرت مکرر آنها را به حضور خواند) تا آنها را یک یک در آغوش گرفت ، و به دربان فرمود: (چند بار مانع ورود آنان به نزد من شدى ؟)
دربان عرض کرد: (شصت بار).
فرمود: شصت باز نزد آنها برو و بر آن ها سلام کن و سلام مرا به آن ها برسان ، آنها با استغفار و توبه خود، از گناه پاک شدند، و به خاطر دوستیشان با ما سزاوار کرامت گردیدند، به امور آنها رسیدگى کن و مشکلات آنها را رفع کن و آنچه لازم است به آنها از خواربار و پول و... کمک کن (1).
*****
پاورقی:1-بحارالانوار، ج 68، ص 157 تا 159.
گناه دیدار طاغوت
دو نفر مسافر به خراسان آمدند، در آنجا به حضور حضرت رضا (ع ) رفته و پرسیدند: ما از فلانجا آمده ایم ، آیا نماز ما شکسته است یا تمام ؟
حضرت رضا (ع ) به یکى از آنها فرمود: نماز تو شکسته است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام است !!
(با اینکه آنها از یکجا آمده بودند، و هیچگونه فرقى در حد سفر آن ها نبود، لذا تعجب کردند که چرا جواب مساءله دو گونه شد؟)
امام هشتم (ع ) براى آن کس که فرموده بود نماز تو تمام است چنین توضیح داد:
(زیرا تو به مقصد دیدار سلطان (ماءمون ظالم ) آمده اى ، بنابراین سفر تو سفر گناه است و سفر گناه موجب قصر نماز نمى شود) (1).
به این ترتیب امام رضا(ع ) حتى در مساءله گفتن : مردم را از طاغوت برحذر مى داشت .
******
پاورقی:1- وسائل الشیعه ج 5، ص 510
اغنیا مکّه روند... اى غریبى که ز جدّ و پدر خویش جدائى خفته در خاک خراسان ، تو غریب الغربائى چه ثنا گویمت ، اى داور هفتاد و دو ملّت که ثنا خوانده خدایت ، تو چه محتاج ثنائى این رواق تو و صحن و حَرَمَت ، همچو بهشت است روضه ات ، جنّت فردوس و مسمّى به رضائى آه ، از آن دم که ز سوز جگر و حال پریشان ناله ات گشت بلند، آه تقى جان به کجائى اى شه یثرب و بطحا، تو غریبى به خراسان سرور جمله غریبان و معین الضّعفائی اغنیا مکّه روند و فقرا سوى تو آیند جان به قربان تو شاها که حجّ فقرائی
سخنانی ازحضرت امام رضا(علیه السلام)
*ایمان دارای چهاررکن وپایه است:
1- توکل به خدا
2- خشنودی ورضابه مقدرات الهی
3- تسلیم دربرابرفرمان خدا
4- واگذاری اموربه خدا
*به دیدارهمدیگربرویدتانسبت به همدیگردوست گردید.
*باخویشاوندانت پیوندبرقرارکن گرچه باشربت آبی باشدوبهترین چیزی که باآن صله رحم می شود،خودداری ازآزارخویشاونداست.
*شخص بخیل آسایش ندارد،وبرای شخص حسود،لذت وخوشی نیست،شاهان بی وفاهستندوانسان دروغگو جوانمردی ندارد.
*خموشی دری ازدرهای حکمت است،هماناخموشی جلب محبت می کندوراهنمای هر کارنیکی است.
*بهترین مال،ثروتی است که بوسیله آن آبروی انسان محفوظ بماند.
*بادوست متواضعانه ،بادشمن بااحتیاط وباعموم مردم باگشاده رویی برخورد کن.
کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت
اشاره :
در دوران پربرکت زندگى حضرت رضا علیه السلام کرامات فراوانى توسط آن حضرت صورت گرفت که برخى از این کرامات را اهل سنت به رشته تحریر در آورده اند. نقل این کرامات به روایت اهل سنّت، در نزدیک سازى دیدگاه شیعه و اهل تسنّن در موضوع کرامت مؤثر بوده، پاسخى مؤثر به جریان وهابیت است که اصل کرامت را نفى کرده اند. از این رو در این نوشته، بعضى از کرامات امام رضا علیه السلام را از قلم اهل سنت نقل مى کنیم.
دیدگاه اهل سنت درباره امام رضا علیه السلام
شخصیت و جایگاه والاى امام رضا علیه السلام ، بزرگان اهل سنت را به اعترافهاى شگفت انگیزى درباره ابعاد معنوى آن حضرت وا داشته که در اینجا به گوشه هایى از سخنان آنان درباره امام اشاره مى شود:
1. مجد الدین ابن اثیر جَزَرى (606 ق): «ابو الحسن على بن موسى[ علیهماالسلام ]... معروف به رضا... مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسى بن جعفر [ علیهماالسلام ] مى باشد... امامت شیعه در زمان على بن موسى [ علیهماالسلام ] به ایشان منتهى شد. فضایل وى قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد!»
2. محمد بن طلحه شافعى (652 ق): «سخن در امیرالمؤمنین على [ علیه السلام [ و زین العابدین على [ علیه السلام ] گذشت و ایشان على الرضا [ علیه السلام ] سومین آنها مى باشد. کسى که در شخصیت ایشان تأمل کند، درمى یابد که على بن موسى [ علیهماالسلام ] وارث امیر المؤمنین على و زین العابدین على [ علیهماالسلام ] مى باشد و حکم مى کند که ایشان سومین على مى باشد. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان و فراوانى اصحاب ایشان باعث شد مأمون وى را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدى را به ایشان بسپارد.»
3. عبد اللّه بن اسعد یافعى (768 ق): «وى امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم، ابو الحسن على بن موسى الکاظم [ علیهماالسلام ] مى باشد... وى یکى از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظرات ایشان است. وى صاحب مناقب و فضایل مى باشد.»
4. یوسف بن اسماعیل نبهانى (1350 ق): «على بن موسى [ علیهماالسلام [از بزرگان ائمه و چراغهاى امت از اهل بیت نبوت و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردى مى باشد. وى جایگاه والایى داشته، نام وى شهره مى باشد و کرامات زیادى دارد.»
5. ابو الفوز محمد بن امین بغدادى مشهور به سُویدى: «[على بن موسى علیهماالسلام ] در مدینه به دنیا آمد و بسیار گندمگون بود و کراماتش زیاد و مناقبش مشهور است که در اینجا نمى گنجد.»
6. عباس بن على بن نور الدین مکّى: «فضایل على بن موسى [ علیهماالسلام [ هیچ حد و حصرى ندارد.»
گوشه اى از کرامات امام رضا علیه السلام
قبل از ولا دت
1. بشارت پیامبر صلى الله علیه و آله
در نقلهاى اهل سنت آمده زمانى که حمیده مادر امام کاظم علیه السلام کنیزى به نام نجمه را از بازار خریدارى کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دید که به ایشان فرمود: این کنیز را به فرزندت (امام کاظم علیه السلام ) هدیه کن! همانا از این کنیز، فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین مى باشد. و حمیده نیز چنین کرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد.
2. معجزه اى در دوران حمل
مادر بزرگوار ایشان مى فرماید: «هنگام حاملگى، سنگینى حمل را احساس نکردم و هنگام خواب صداى تسبیح وتهلیل و تقدیس وى را مى شنیدم.»
بعد از ولادت و قبل از هجرت به طوس
1. مناجات در دوران طفولیت
مادر بزرگوار امام رضا علیه السلام مى فرماید: «زمانى که ایشان به دنیا آمد، در حالى که دستانش را روى زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان مى خورد. گویا با خدا مناجات مى کرد. در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من فرمود: «هَنِیئا لَکِ کَرامَةُ رَبِّکِ عَزَّ وَجَلَّ؛ گوارا [و مبارک] باد بر تو کرامت پروردگار عزیز و جلیلت!» در این حال فرزند را به ایشان دادم و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواندند و با آب فرات کام دهانش را برداشتند.»
2. هارون بر من چیره نمى شود
از صفوان بن یحیى نقل شده که مى گوید: «بعد از شهادت امام کاظم و امامت على بن موسى الرضا [ علیهماالسلام ] از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا [ علیه السلام ] ترسیدیم و به امام جریان را گفتیم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام مى دهد، ولى کارى از پیش نمى برد. صفوان مى گوید: یکى از معتمدین برایم نقل کرد که یحیى بن خالد برمکى به هارون الرشید گفت: على بن موسى [ علیهماالسلام ] ادعاى امامت مى کند ـ و با این سخن قصد تحریک هارون را داشت ـ هارون در جواب گفت: آنچه که با پدرش انجام دادیم، بس است. آیا مى خواهى همه آنها را بکشیم؟»
3. مأمون، امین را مى کشد
از حسین بن یسار نقل شده که مى گوید: «روزى على بن موسى الرضا [ علیهماالسلام ] به من فرمود: همان عبد اللّه برادرش محمد را خواهد کشت. از امام پرسیدم: یعنى عبد اللّه بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟ امام فرمودند: بله، عبد اللّه مأمون، محمد امین را خواهد کشت. و طبق پیشگویى امام این اتفاق افتاد.»
4. فرزندان دوقلو
از بکر بن صالح نقل شده که مى گوید: «نزد امام رضا [ علیه السلام ] رفتم و به وى گفتم: همسرم که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شما مى باشد، حامله است و از شما مى خواهم دعا کنید خداوند فرزند پسرى به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم: اسم یکى را محمد و دیگرى را على مى گذارم. در این هنگام، امام مرا فرا خواند و بدون اینکه از من چیزى بپرسد، به من فرمود: اسم یکى را على و دیگرى را ام عمرو بگذار!
وقتى که به کوفه رسیدم، همسرم یک پسر و یک دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان گونه که امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معنى ام عمرو چیست؟ به من جواب داد: مادر بزرگت ام عمرو نام داشت.»
5. افزایش ثروت
از حسین بن موسى نقل شده که مى گوید: «به همراه عده اى از جوانان بنى هاشم نزد امام رضا علیه السلام نشسته بودیم که جعفر بن عمر علوى با شکل و قیافه فقیرانه بر ما گذشت. بعضى از ما با نگاه مسخره آمیزى به حالت وى نگریستیم. امام رضا علیه السلام فرمودند: به زودى مى بینید زندگى وى تغییر کرده، اموالش زیاد و خادمینش بسیار و ظاهرش آراسته مى شود. حسین بن موسى مى گوید: پس از گذشت یک ماه والى مدینه عوض شد و جعفر نزد والى جدید مقام و منزلت خاصى پیدا کرد و زندگى اش همان گونه که امام فرمود، تغییر کرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوى را احترام و براى وى دعا مى کردیم.»
6. خود را براى مرگ آماده کن!
حاکم نیشابورى به سند خودش از سعید بن سعد نقل مى کند که روزى امام رضا علیه السلام به مردى نگاهى کرد و به او فرمود: «یا عَبْدَ اللّهِ اُوصِ بِما تُرِیدُ وَاسْتَعِدَّ لِما لا بُدَّ مِنْهُ فَماتَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذلِکَ بِثَلاثَةِ اَیَّامٍ؛ اى بنده خدا! به آنچه مى خواهى وصیت کن و خود را براى چیزى که گریزى از آن نیست (مرگ)، آماده کن! [راوى مى گوید:] پس آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت.»
7. تعبیر خواب
حاکم نیشابورى به سند خود از ابو حبیب نقل مى کند که ابو حبیب مى گوید: «روزى رسول اللّه صلى الله علیه و آله را در خواب ـ در منزلى که حجاج در آن اتراق مى کنند ـ دیدم. به ایشان سلام کردم. نزد ایشان ظرفى از خرماى مدینه ـ که خرماى صیحانى نام داشت ـ بود. ایشان به من هجده خرما دادند و من خوردم. پس از بیدار شدن، مزه خرما در دهانم بود و آرزو مى کردم دوباره از آن بخورم. پس از بیست روز ابو الحسن على بن موسى الرضا علیهماالسلام از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم براى دیدار وى شتافتند. من نیز به آنجا رفتم و دیدم ایشان در همان جایى که پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم، نشسته است؛ در حالى که ظرفى از خرماهاى مدینه و خرماى صیحانى نزدش بود. به امام سلام کردم و ایشان مرا نزد خود فراخواند و مشتى از خرما به همان مقدارى که پیامبر صلى الله علیه و آله در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ایشان عرض کردم: زیادتر خرما بدهید! امام فرمودند: اگر رسول اللّه صلى الله علیه و آله زیادتر مى دادند، من هم به تو زیادتر مى دادم.»
بعد از هجرت به طوس
1. ناپایدارى ولایت عهدى
مداینى مى گوید: «هنگامى که امام رضا علیه السلام در مجلس بیعت ولایت عهدى نشسته بود، در حالى که لباس مخصوص را پوشیده بود و سخنرانان صحبت مى کردند، نگاهى به بعضى از اصحاب خود کرد و مشاهده نمود که یکى از اصحابش از این جریان (ولایت عهدى امام) بسیار خرسند و خوشحال است. امام به وى اشاره کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشى به وى فرمود: قلب خود را به این ولایت عهدى مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالى نکن؛ چرا که این امر باقى نمى ماند.»
2. رسوایى توطئه گران
شبراوى شافعى نقل مى کند: «زمانى که مأمون امام رضا علیه السلام را ولى عهد و خلیفه بعد از خود قرار داد، اطرافیان مأمون از کار خلیفه ناراضى بودند و ترس این را داشتند که خلافت از بنى عباس خارج شود و به بنى فاطمه بازگردد؛ لذا کینه و نفرت از آن حضرت داشتند و منتظر فرصتى براى ابراز این نفرت و کینه بودند.
امام رضا علیه السلام همیشه وقتى که وارد بر خلیفه مى شد، از دالانى عبور مى کرد که پرده اى داشت و خدّام و نگهبانان، مأمور احترام و ایستادن و سلام کردن بر امام و برداشتن پرده بودند تا امام عبور کند. قرار بر این شد که احدى به امام سلام نکند و ایشان را احترام نکنند و پرده را برندارند.
بعد از این تصمیم، امام رضا علیه السلام طبق عادت روزانه وارد دالان شد و افراد سلام نکردند و به امام احترام نگذاشتند؛ اما برخلاف تصمیم خود و طبق عادت روزانه، پرده را کنار زدند تا امام عبور کند. بعد از این جریان، همدیگر را ملامت کردند که چرا پرده را کنار زدید؟ قرار شد روز بعد چنین نکنند. روز بعد امام رضا علیه السلام وارد شد و بر وى سلام کردند؛ اما پرده را برنداشتند. در این هنگام باد شدیدى وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر برد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز چنین شد. بعد از این جریان با یکدیگر به سخن نشستند و در مورد امام رضا علیه السلام چنین مى گفتند که این شخص نزد خداوند جایگاه ویژه اى دارد. بعد از این قضیه، قرار گذاشتند به ایشان خدمت کنند که این کار از همه کارها بهتر است.»
3. زانو زدن درندگان
«در خراسان زنى به نام زینب ادعا مى کرد که علویه و از نسل فاطمه علیهاالسلام مى باشد. خبر این زن تمامى خراسان را فرا گرفت. خبر به امام رضا علیه السلام رسید، امام آن زن را احضار کرد و علویه بودن وى را تأیید نکرد و فرمود: وى دروغگوست. آن زن امام را مسخره کرد و با کمال بى ادبى به امام گفت: تو نَسَب مرا زیر سؤال بردى؛ من نیز نَسَب تو را زیر سؤال مى برم. در این هنگام، غیرت علوى امام به جوش آمد و به سلطان خراسان فرمود که وى را در «برکة السباع» بیفکند. در آن دوران سلطان مکانى داشت که در آن درندگان وجود داشتند و آن مکان براى انتقام گرفتن از مفسدین و مجرمین بود. امام رضا علیه السلام آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمودند: این زن دروغگوست و بر على و فاطمه علیهماالسلام دروغ مى بندد و از نسل این دو نیست. اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه و على علیهماالسلام باشد، بدنش بر درندگان حرام مى باشد؛ پس او را در میان درندگان بیندازید. اگر راستگو باشد، درندگان به وى نزدیک نمى شوند و اگر دروغگو باشد، وى را مى درند. وقتى که زینب این سخن را شنید، پیش دستى کرد و به امام گفت: اگر راست مى گویى، داخل این گودال شو! امام نیز بى هیچ سخنى وارد گودال شد. مردم و سلطان نیز از بالا نظاره گر جریان بودند. زمانى که امام وارد گودال شد، درندگان که گویا رام شده بودند، یک به یک نزدیک امام مى آمدند و دمهاى خودشان را به نشانه تسلیم و زانو زدن در برابر امام به زمین مى گذاشتند و دست و پا و صورت امام را مى بوسیدند تا اینکه امام از آنجا بیرون آمد. بعد از این جریان، سلطان دستور داد این زن دروغگو را داخل گودال بیندازند. زن امتناع کرد. سلطان دستور داد وى را داخل گودال بیندازند تا طعمه درندگان شود. بعد از این ماجرا اسم این زن در خراسان به زینب کذّابه مشهور شد.»
******
منبع:سایت پایگاه حوزه