بانگ رحیل
ناهماهنگى ظاهر و باطن
خداوند حکیم به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِذا کانَ قَوْلُکَ مَلیحاً وَعَمَلُکَ قَبیحاً فَأَنْتَ رَأْسُ الْمُنافِقینَ.
2. وَإِنْ کانَ ظاهِرُکَ مَلیحاًوَباطِنُکَ قَبیحاًفَأَنْتَ أَهْلَکُ الْهالِکینَ.
اى فرزندآدم!
1. اگر کلام و سخنت، ملیح و نمکین [و زیبا و دلنشین] باشد، و [امّا ]عمل و کردارت، زشت و ناپسند; پس تو سرکرده منافقان و دورویانى!
2. و اگر ظاهر و بیرونت، ملیح [و دلپسند] باشد و باطن و درونت، قبیح و پلید، پس تو هلاکشده ترین هلاک شوندگانى!
نکو سیرتى، بى تکلّف برون **بِهْ از نیکنامى، خراب اندرون
به نزدیک من، شبروِ راهزن **بِهْ از فاسق «پارسا پیرهن»!
* * *
بس کن این یاوه سرایى، بس کن **تا به کىْ خویش ستایى؟ بس کن
مخلصان لب به سخن وا نکنند**بر کَن این ثَوْبِ ریایى، بس کن
تو خطا کارى و حق آگاه است **حیله گر! زهد نمایى بس کن
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
واى بر تو!...
خداوند سبحان به سنگدلان غافل مى فرماید:
وَیْحَکَ یَابْنَ آدَمَ!
ما أَقْسى قَلْبَکَ! أَبُوکَ وَأُمُّکَ یَمُوتانِ، وَلَیْسَ لَکَ عِبْرَةٌ بِهِما؟!
وای برتواى فرزندآدم!
چه سنگدل شده اى! پدر و مادرت مى میرند و تو از مرگشان عبرت نمى گیرى [و از غفلت، به در نمى آیى و نمى اندیشى که تو نیز سرنوشتى همانند آنان دارى]؟!
هر کس که همیشه بر مراد دل رفت **از خانه عمر خویش، بى حاصل رفت
وان کس که براى نفْس برگشت ز «حق»**سرگشته و حیران شد و بر باطل رفت
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
شرط انصاف؟!...
خداوند رحمان به گناهکاران مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. ما مِنْ یَوْم جَدید إِلاّ وَیَأْتی فیهِ رِزْقُکَ مِنْ عِنْدی.
2. وَما مِنْ لَیْلَةإِلاّ وَیَأْتِی الْمَلا ئِکَةُ مِنْ عِنْدِکَ بِعَمَل قَبیح.
3. خَیْری إِلَیْکَ نازِلٌ وَشَرُّکَ إِلَىَّ صاعِدٌ.
اى فرزندآدم!
1. هیچ روز جدیدى نیست، مگر اینکه در آن، رزق و روزى ات از ناحیه من[برایت] مى آید.
2. و هیچ شبى نیست، مگر اینکه فرشتگان، از جانب تو [با پروندهاى از ] کردار زشت [به سوى من] مى آیند.
3. خیر و نیکى من [همواره] به سوى تو روان است، و [امّا] شرّ و بدى تو به سوى من بالا مى آید! [آیا این، شرط انصاف است ؟!]
ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند**تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى
این همه بهر تو سرگشته و فرمانبردار**شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبرى
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
و امّا تو!
خداوند رحمان به گناهکاران عبرت ناموخته مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
لاتَنْظُرْ إِلى بَهیمَة ماتَتْ فَانْتَ فَخَتْ وَصارَتْ جیفَةً;وَهیَ بَهیمَةٌ وَلَیْسَ لهاذَنْبٌ; وَلَوْ وَضَعْتَ أَوْزارَکَ عَلَى الْجِبالِ الرّاسیاتِ لَهَدَّتْها!.
اى فرزندآدم!
به حیوانى که مرده و به لا شهاى آماس کرده و بویناک تبدیل شده است، منگر [و به دیده حقارت و نفرت در آن نظر میفکن و به خود مغرور مشو]; زیرا آن، حیوانى است و گناهى بر عهده ندارد. [و امّا تو! به خویشتن بنگر که] اگر بارها و گناهانت را بر کوههاى ستُرگ بنهى، آنها را درهم مى شکنند!
شنیدم که در دشت صنعا، جُنیْد **سگى دید بر کنده دندان صید
شنیدم که مى گفت و خوش مى گریست: **که داند که بهتر ز ما هر دو، کیست؟!
به ظاهر، من امروز از این بهترم **دگر تا چه رانَد قضا بر سرم!
گرَم پاى ایمان نلغزد ز جاى **به سر بر نهم تاج عفو خداى
وگر کسوت معرفت در برم **نمانَد، به بسیار از این کمترم
که سگ با همه زشتنامى، چو مُرد** مر او را به دوزخ نخواهند بُرد
ره این است «سعدى»! که مردان راه **به عزّت نکردند در خود نگاه
از آن بر ملائک شرف داشتند *8که خود را بِهْ از سگ نپنداشتند
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
آغاز از خویشتن
خداوند به هادیان آلوده مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
کَیْفَ تَتَکَلَّمُ بِالْهُدى، وَأَنْتَلا تَفیقُ مِنَ الرَّدى؟! .
اى فرزندآدم!
چگونه در باب «هدایت» سخن مى گویى، در حالى که، خود، بر بدیها پیروز نگشته اى [و خویشتن را از پستیها و زشتیها نرهانده اى]؟!
شستشویى کن و آنگه به خرابات خرام **تا نگردد ز تو این دِیْر خراب، آلوده!
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
زبان، چونان شیرى!
خداوند رحمان به انسان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. لِسانُکَ أَسَدٌ; إِنْ أَطْلَقْتَهُ أَهْلَکَکَ.
2. وَهَلاکُکَ فی طَرَفِ لِسانِکَ.
ای فرزندآدم!
1. زبانت، چونان شیرى [درنده]است; اگررهایش کنى، هلاکت مى کند.
2. و هلاکتِ تو، از ناحیه زبان توست.
ظالم آن قومى که چشمان دوختند**وز سخنها عالَمى را سوختند
عالمى را یک سخن ویران کند**روبهان مرده را شیران کند!
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
ماهیت حلال و حرام
خداوند سبحان به انسان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِنَّ الْحَلالَ لَیْسَ یَأْتیکَ إِلاّ قَطْرَةً قَطْرَةً.
2. وَ الْحَرَامُ یَأتیکَ کَالسَّیْلِ!
2. فَمَنْ صَفا عَیْشُهُ، صَفَادینُهُ.
اى فرزندآدم!
1. همانا «حلال» به سویت نمى آید، مگر قطره قطره.
2. و [امّا] «حرام» چونان سیل، به سویت مى آید!
3. پس [به یقین بدان:] کسى که [حیات خویش را بر حلال و پارسایى بنا کند و به مرزهاى ممنوع الـهى، حرمت نهد و جان و مال خویش را به حرام نیالا ید و در نتیجه،] زندگانى اش صفا و پاکى یابد، دینش [و ایمان و آخرتش نیز] صفا مى یابد [و سعادت دو جهان را نصیب خود مى کند.و امّا آن که زیستن دنیایى اش را به حرام و ناپاکیها بیالا ید، شقاوت دو جهان نصیبش مى شود].
عاقل اوّل بیند آخر را به دل **اندر آخر بیند از دانش مقل
چون که ایمان برده باشى زنده اى** چون که با ایمان روى پاینده اى
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
فرو نشاندن خشم
خداوند رحمان به خشم آلودگان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
اُذْکُرْنی حینَ تَغْضِبُ، أَذْکُرْکَ حینَ أَغْضَبُ، فَلا أَمْحَقُکَ فیمَنْ أَمْحَقُ.
اى فرزندآدم!
هنگامى که خشمگین شدى[و خواستى خشمناکانه عمل کنى] مرا به یاد آر [و خشمت را فرونشان و طغیان مکن] تا من ـ نیز ـ هر گاه خشم گرفتم، تو را به یاد آرَم [و مراعاتت کنم و خشمگینانه کیفرت ندهم] و مانند کسانى که هلاکشان کردم، هلاکت نکنم.
وقت خشم و وقت شهوت مرد، کو؟!**طالب مردى چنینم کو به کو
کو در این دو حال، مردى در جهان **تا فداى او کنم امروز جان!
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
عاقبت اندیشى
خداى سبحان به آدمیان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. لَمّا رَزَقْتُکُمُ اللِّسانَ وَ أَطْلَقْتُ لَکُمُ الأَوْصالَ وَ رَزَقْتُکُمُ الاَْ مْوالَ، جَعَلْتُمُ الاَْوْصالَ کُلَّها عَوْناً عَلَى الْمَعاصی; کَأَنَّکُمْ بی تَغْتَرُّونَ وَ بِعُقُوبَتی تَتَلا عَبُونَ!
2. وَ مَنْ أَجْرَمَ الذُّنُوبَ وَ أَعْجَبَتْهُ حُسْنُهُ فَلْیَنْظُرِ الاَْرْضَ کَیْفَ لَعِبَتْ بِالْوُجُوهِ فِی الْقُبُورِ وَ تَجْعَلُها دَمیماً!
3. إِنَّمَا الْجَمالُ جَمالُ مَنْ عُوفیَ مِنَ النّارِ.
4. وَ إِذا فَرَغْتُمْ مِنَ الْمَعاصی، رَجَعْتُمْ إِلَىَّ.
5. أَحَسِبْتُمْ أَنّی خَلَقْتُکُمْ عَبَثاً؟!
6. إِنّی إِنَّما جَعَلْتُ الدُّنْیا رَدیفَ الآخِرَةِ.
7. فَسَدِّدُوا وَ قارِبُوا!
8. وَ اذْکُرُوا رِحْلَةَ الدُّنْیا وَ ارْجُوا ثَوابی وَ خافُوا عِقابی!
9. وَاذْکُرُوا صَوْلَةَ الزَّبانیَةِ وَ ضیقَ الْمَسْلَکِ فِی النّارِ وَ غَمَّ اَبْوابِ جَهَنَّمَ وَ بَرْدَ الزَّمْهَریرِ!
10. أُزْجُرُوا أَنْفُسَکُمْ حَتى تَنْزَجِرَ وَ أَرْضُوها بِالْیَسیرِ مِنَ الْعَمَلِ.
سُبْحانَ خالِقِ النُّورِ.
اى فرزندان آدم!
1. آن هنگام که زبانتان دادم و اعضاى بدن در اختیارتان نهادم و اموال و ثروت عطایتان کردم، همه اندام و اعضاى خویش را در مسیر گناهان به کار گرفتید! گویا با من نیرنگ مى بازید [و تکبّر و غرور مى ورزید] و کیفرم را به بازى مى گیرید!
2. و آن که خویشتن را به گناهان مى آلاید و زیبایى چهرهاش وى را به خودپسندى و غرور وامى دارد، باید [اندیش ناکانه] به زمین بنگرد که چگونه با چهره ها در قبرها بازى مى کند و آنها را چه سان زشت و بدمنظر مى نماید!
3. همانا زیبایى از آنِ کسى است و کسى زیباست که از آتش دوزخ بِرَهَد و معاف گردد.
4. و آن هنگام که از گناهان فارغ گشتید، به سوى من بازخواهید گشت!
5. آیا پنداشتید که بیهوده تان آفریده ام؟!
6. من این جهان را تابع [و ذخیره گاه] جهان آخرت قرار دادم.
7. پس، استقامت ورزید و به اصلاح و صلاح بپردازید وتوشه برگیرید.
8. و کوچیدن و رحلت از دنیا را به یاد آرید و به ثواب و پاداش من امید بندید و آن را بجویید و بطلبید و از کیفرم بهراسید!
9. و صَولت و هیبت شعله هاى آتش و تنگى راه جهنم و سوزندگى و هولناکى دوزخ و سرماى زمهریر را به یاد آورید!
10. نَفْس هاتان را [مهار زنید و از سرکشى و طغیان] بازدارید تا باز ایستند و آنها را به ارتکاب کارها [و خواهش هاى] اندک، راضى کنید.
ستایش و تسبیح بر آفریدگار نور [و هدایت] باد!
دورنگرى و نیز سنجش موشکافانه پدیده ها و حوادث جهان، شرط خردمندى است. نگرشى ژرف در سرنوشت و مسیر حیات انسان، آدمى را به اندیش ناکى و عاقبت اندیشى همه جانبه فرامى خواند. نعمتهاى این جهان و ابزارهایى که خداوند در زندگانى گذراى دنیا در اختیار مردمان نهاده است، همگى وسیله امتحانند و توشه راه براى به سلامت گذشتن از این جهان و رساندن خویشتن به منزلت تقدیر شده براى آدمیان. «حسن استفاده» و بهره بردن نیکو از این رهتوشه ها، «حُسن عاقبت» به ارمغان مى آورد، و«سوء استفاده» از آنها، فرو افتادن در بیراهه و «سوءعاقبت» را در پى دارد.
هر که اوّل بین بُوَد، اَعمى بُوَد**هر که آخربین، چه با معنا بُوَد!
هر که اوّل بنگرد پایان کار**اندر آخر، او نگردد شرمسار
حکم چون بر«عاقبت اندیشى»است **پادشاهى بنده درویشى است
«عاقبت بینان» بُوَند اهل رشاد**درنگر، واللّه أَعلم بالسَّداد
شیوه هاى صحیح بهره ورى از نعمتها و امانتهاى الهى، در ادیان آسمانى تبیین شده است و عقل و فطرت آدمى نیز ـ که همسو با ادیانند ـ راهنما و نورافشان مسیر سعادتند. البته رهزنان، پیوسته در کمینند تا رهپویان راه نجات را به بیراهه هاى هلاک بکشانند; امّا توان ستیز با آنان به خردمندان عطا شده است و راهبران طریق صلاح و فلاح، توانمندتر از راهزنان بیراهه هاى هلاکند و اگر پیروى شوند، پیروان خویش را به سلامت به منزلگاه سعادت مى رسانند.
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
بانگ رحیل
اگر اینان نبودند!...
خداوند رحیم به غافلین مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. کَیْفَ لا تَجْتَنِبُونَ الْحَرامَ؟!
2. وَلاَ اکْتِسَابَ الاْ ثامَ؟!
3. وَلا تَخافُونَ النّیرانَ؟!
4. وَلا تَتَّقُونَ غَضَبَ الرَّحْمانِ؟!
فَلَوْلا:
1. مَشایِخُ رُکَّعٌ،
2. وَأَطْفالٌ رُضَّعٌ،
3. وَبَهائِمُ رُتَّعٌ،
4. وَشَبابٌ خُشَّعٌ;
لَجَعَلْتُ:
1. السَّماءَ فَوْقَکُمْ حَدیداً،
2. وَالاَْرْضَ صُفْراً،
3. وَالتُّرابَ جِماراً،
4. وَلاأَنْزَلْتُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ قَطْرَةً،
5. وَلاأَنْبَتُّ لَکُمْ مِنَ الاَْرْضِ حَبَّةً،
6. وَصَبَبْتُ عَلَیْکُمْ الْعَذابَ صَبّاً!
اى فرزندان آدم!
1. چراست [و شمایان را چه شده] که از «حرام» نمى پرهیزید؟!
2. و از «گناهان» دست نمى شویید؟!
3. و از «آتش» نمى هراسید؟!
4. و از «خشم خداوند رحمان» پروا نمى گیرید؟!
پس، [بدانید که] اگر اینان [در میان شمایان] نبودند:
1. پیران رکوع کننده [و عبادت پیشه]،
2. و کودکان شیره خواره [بى گناه]،
3. و چهارپایان چرنده [بى زبان و بى گناه]،
4. و جوانان خاشع [و پارسا و پاکدامن];
[اگر اینان در میانتان نبودند و به پاس حرمت اینان نبود، با شمایان چنین مى کردم] :
1. آسمان را فرازتان آهنین مى ساختم!
2. و زمین را مسین مى گرداندم!
3. و خاک را ریگزار مى کردم.
4. و قطرهاى آب از آسمان برایتان فرو نمى باریدم.
5. و هیچ دانه اى از زمین برایتان نمى رویاندم.
6. و بر شمایان عذاب فرو مى ریختم!
گرچه نزول رحمت خداوند و جارى شدن فیض الـهى بر جهانیان و پدیده هاى هستى، مقتضاى لطف بارى تعالى است; امّا وجود برخى از آفریدگان و نیز پاره اى از اعمال و اوصاف آدمیان، در بارش رحمت الـهى و یا پیشگیرى از جوشش قهر خداوندى، تأثیرى شایان دارند.
گناهکاران و تباهى پیشگان ـ به خودىِ خود ـ استحقاق رحمت خداوند را ندارند، امّا عواملى دیگر باعث نزول فیض بر آنان مى شود.
از مهمترین باعثان جلب رحمت و لطف خداوند: یکى وجود بندگان صالح در میان آدمیان است و دیگرى استغفار و تضرّع به درگاه الـهى است و سوم، بودن ضعیفان بى تقصیر در میان مخلوقات است.
هنگامى که خداوند، پیامبر عزیزش را نگران امّت دید و نگریست که آن بزرگوار مهربان، اندیشناک سرنوشت ملّت خویش است و از فرودآمدن عذاب الـهى بر آنان خائف است، وى را دلدارى و اطمینان قلب داد که:
«وَما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فیهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ :
تا هنگامى که تو در میان آنانى و مادام که استغفار و توبه مى کنند، خداوند آنان را گرفتار عذاب نمى کند.»
اکنون نیز امام عصر ـ أَرْواحُنافِداهُ ـ باعث نزول رحمت و فیض و لطف خداوندند و همه هستى، طفیل وجود مبارک ایشان است. بودن مردمان پارسا و جوانان عفیف و پاک و تائبان و مستغفران راستین نیز در جوشش بیشتر چشمه هاى فیض ربوبى، تأثیرى به سزا دارد. ضعیفان و مستضعفان و مخلوقان بى تقصیر و بى تکلیف هم در تلاطم دریاى ترحّم الـهى، بى تأثیر نیستند.
شنیدم که در روز امید و بیم **بَدان را به نیکان ببخشد کریم
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى