پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
هنگامى که پیکر مطهر حضرت فاطمه زهرا علیهالسلام را به گور مىسپارد
و ستنبئک ابنتک بتضافر امتک على هضمها، فأحفها السوال و استخبرها الحال، هذا و لم یطل العهد، و لم یخل منک الذکر...(1)
ترجمه:
((...و به زودى دختر تو به تو خبر خواهد داد که امت تو چگونه براى ستم روا داشتن بر او گرد هم آمدند، پس همه آنچه را که بر او گذشته از او بپرس، و از حال او جویا شو، این همه ستم در حالى است که جدایى تو از این امت چندان به طول نیانجامیده و یاد تو از دلها بیرون رفته است...))
از این سخنان چنین بر مىآید که پیامبر صلى الله علیه و آله این سخنان على علیهالسلام را مىشنیده است زیرا اگر چنین نبود، صدور آنها از على علیهالسلام لغو بود، و ساحت آن حضرت از سخنان لغو منزه است، و نیز چنین بر مىآید که برخى از ارواح با برخى دیگر سخن مىگویند، از این رو على علیهالسلام به پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه داشت که تا ستمهاى روا داشته شده بر دخترش را از وى پرسش نماید. نتیجه اینکه در عالم برزخ گفتگو تا این اندازه وجود دارد که ارواح بتوانند با یکدیگر سخن بگویند و برخى از ارواح و شاید همه آنها بتوانند سخنان زندگان را بشنوند، هر چند توانایى پاسخ دادن به آنان را نداشته باشند. و این تو هم که ممکن است این گفتگو مربوط به روز رستاخیز باشد نادرست است، زیرا اگر این تو هم درست باشد نیاز به این گفتگو از میان مىرود، زیرا در آن روز على علیهالسلام خود حاضر است و در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله قرار مىگیرد. آنگاه این پرسش پیش مىآید که چرا على علیهالسلام در هنگام دفن فاطمه علیهالسلام آن سخنان را به پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب کند، بلکه در روز قیامت چنین خطایى براى او میسر است. پس چارهاى نیست که بپذیریم گفتگوى مورد انتظار میان فاطمه علیهالسلام و پیامبر صلى الله علیه و آله در جهان برزخ است، و پیامبر صلى الله علیه و آله سخنان على علیهالسلام را مىشنیده است.
×××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 193، صبحى، خ 202.
2- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
هان اى مردم! دنیا...
انما الدنیا دار مجاز والأخرة دار قرار، فخذوا من ممرکم لمقرکم، ولا تهتکوا أستارکم عند من من یعلم أسرارکم، و أخرجوا من الدنیا و قلوبکم من قبل أن تخرج منها ابدانکم، فیها أختبرتم و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة ما قدم ؟!(1)
ترجمه:
((هان اى مردم! دنیا سراى گذشتن و آخرت سراى ماندن است. پس از گذرگاه خود براى جایگاه ماندن توشه برگیرید و نزد کسى خداوندى که از اسرار شما آگاهى دارد نسبت به یگدیگر پرده درى مکنید، و پیش از جدا شدن بدن هایتان از این جهان، دلهاى خود را از آن بیرون برانید، در دنیا آزمایش مىشوید و براى جز آن رسیدن به آخرت آفریده شدهاید در آن هنگام که انسان مىمیرد مردم مىگویند چه چیزى به ارث گذارده است و فرشتگان مىگویند چه چیزى را براى سراى جاوید از پیش فرستاده است.))
از دنیا باید به میزان نیاز برگرفت:
دنیا که در آن مرد خدا گل نه سرشت است*** نامرد که ماییم چرا دل به سرشتیم
((سعدى))
از سخنان گذشته چنین به دست مىآید که دنیا جایگاه آزمایش انسان و ابزارى براى رسیدن او به زندگى جاوید و سعادتمندانه آخرت است و این هدف تنها چیزى است که به دنیا ارزش و اعتبار بخشیده و آن را از حالت پوچى بیرون مىآورد و بىتردید این هدف، داراى ارزش و اهمیت فوق العاده و منحصر به فرد است، زیرا تنها راه وصول انسان به رستگارى و نایل شدن او به سعادت و خوشبختى جاوید اخروى است. از این رو توجه به سلامت و امنیت راه نیز در خور اهمیت خواهد بود. بر این اساس، انسان تا آن هنگام که در دنیا زیست مىنماید به ملاحظه طبیعت مادى خود ناگزیر است از آن براى نیازهاى خود بهره برگیرد، این بهرهگیرى تا آنجا که نیاز باشد نه تنها ناپسند نیست، بلکه براى تحصیل هدف اصلى زندگى دنیا، که توشه گرفتن براى آخرت است لازم و ضرورى مىنماید. در این باره نقل شده است:
روزى على علیهالسلام در بصره شنید که یکى از یارانش به نام ((علاء بن زیاد حارثى)) در بستر بیمارى افتاده است، امام علیهالسلام به قصد عیادت او به خانه او رفت، و آنگاه که خانه بزرگ و وسیع او را مشاهده نمود، چنین گفت:
ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنیا و انت الیها فى الأخرة کنت أحوج؟ و بلى ان شئت بلغت بها الأخرة، تقرى فیها الضیف، و نصل فیها الرحم و تطلع منها الحقوق مطالعها فاذا أنت قد بلغت به الأخرة .
فقال له العلاء: یا امیر المؤمنین أشکوا الیک أخى عاصم بن زیاد، قال: و ماله؟ قال: لبس العباء ة و تخلى من الدنیا، قال: على به! فلما جاء، قال: یا عدى نفسه لقد استهام بک الخبیث، أما رحمت أهلک و ولدک؟ أترى الله أحل لک الطیبات و هو یکره أن تأخذها؟ أنت أهون على الله من ذلک !
((تو با این خانه بزرگ و وسیع در دنیا چه مىکنى در حالى که تو به آن در سراى دیگر نیازمندىترى؟! آرى، اگر بخواهى به وسیله آن، از سراى دیگر بهرهمند گردى در آن از مهمان پذیرایى و صله رحم نمایى و حقوقى را که دیگران بر تو دارند در جاى خود قرار بدهى در این صورت به وسیله این خانه به سراى آخرت نایل گردیدهاى!))
((علاء به امام علیهالسلام گفت: اى امیر مؤمنان! از برادرم عاصم به نزد تو شکایت مىبرم! امام علیهالسلام پرسید او را چه شده است؟ علاء گفت: عبایى بر روى دوش خود افکنده و از دنیا بریده است، امام علیهالسلام فرمود: او را نزد من بیاورید! آنگاه که عاصم نزد امام علیهالسلام حاضر گردید، امام علیهالسلام به او فرمود:
اى دشمنک جان خود! شیطان پلید خواسته است تو را سرگردان نماید آیا به زن و فرزندت رحم ننمودى؟ آیا اینگونه مىپندارى که خداوندى که نعمتهاى پاک دنیا را حلال گردانیده است ناپسند مىداند از اینکه تو از آنها بهره برگیرى؟! تو پستر از آن هستى که خداوند با تو چنین روا بدارد!))
بنابراین، بهرهگیرى از دنیا و تلاش براى امرار معاش خود و خانواده به میزانى که نیازهاى طبیعى انسان تأمین گردد نه تنها با زهد و تقوا ناسازگار نیست، بلکه از ضروریات زندگى این دنیا است. از این رو در دعاى شریف کمیل مىخوانیم:
...و أن توفر حظى من کل خیر أنزلته أو احسان فضلته أو بر نشرته أو رزق بسطته...
((... و از تو مىخواهم تا بهرهام را از هر خیرى که نازل فرمودهاى و از هر احسانى که دیگران را به سبب آن برترى بخشیدهاى و از هر کار نیکى که آن را بر روى زمین پراکنده نمودهاى و از هر روزى یى که آن را در میان انسانها گسترده نمودهاى.. افزون و فراوان گردانى.))
و نیز از او مىخواهیم:
قو على خدمتک جوارحى.
(( پروردگار! اندام هایم را براى خدمت به خودت نیرومند گردان!))
کنونت که دست است کارى بکن ×× دگر کى برآرى تو دست از کفن
بتابد بسى ماه و پروین و هور ××که سر بر ندارى زبالین گور
×××××
پاورقی:1- نهج البلاغه، فیضى، خ 194، صبحى، خ: 203.
2- نهج، فیض، خ 200، صبحى، خ 209.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
آزمایش دردنیا
فان الله سبحانه قد جعل الدنیا لما بعدها، و ابتلى فیها اهلها، لیعلم ایهم أحسن عملا، و لسنا اللدنیا خلقنا و لا بالسعى فیها أمرنا، و انما وضعنا لنبتلى بها .
ترجمه:
((خداوند منزه از هر عیب و نقص، دنیا را براى رسیدن به فراسوى خود جهان دیگر آفریده است و ساکنان آن را آزموده است تا به علم فعلى آگاه گردد که کدام یک از آنان بهترین کردار را خواهد داشت. و ما براى این دنیا آفریده نشدهایم و به تلاش و کوشش در دنیا براى دنیا فرمان داده نشدهایم، و همانا ما در آن آفریده شدهایم تا به وسیله آن، مورد آزمایش قرار بگیریم.))
×××××
پاورقی:1- نهج البلاغه، فیض الاسلام و صبحى الصالح، نامه 55.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
درباره دنیا
...و لبئس المتجر أنترى الدنیا لنفسک ثمنا و مما لک عندالله عوضا......فلتکن الدنیا فى أعینکم أصغر من حثالة القرض و قراضة الجلم...
ترجمه:
((...و چه بد داد و ستدى است که اگر دنیا را بهاى جان خود، و پاداشى از سوى خداوند بدانى...))
((...پس باید که دنیا در دیدگاه شما از پوست درخت سلم درختى که پوست و برگ آن در دباغى استفاده مىشود و از پارچههاى ریزى که از قیچى خیاطى جدا مىگردد، ناچیزتر باشد...))
××××××
پاورقی:1 - نهج، فیض و صبحى، خطبه 32.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
آگاه باشید! این دنیا...
ألا و ان هذه الدنیا التى أصبحتم تتمنونها و ترغبون فیها، و أصبحت تغضبکم و ترضیکم، لیست بدارکم، و لا منزلکم الذى خلقتم له، و لا الذى دعیتم الیه، ألا و انها لیست بباقیة لکم، و لا تبقون علیها، و هى و ان غرتکم منها و قد حذرتکم شرها، فدعوا غرورها لتحذیرها، و أطماعها لتخویفها، و سابقوا فیها و الى الدار التى دعیتم الیها، و انصرفوا بقلوبکم عنها .
ترجمه:
((آگاه باشید! این دنیایى را که آن را آرزو مىکنید، و به آن شوق مىورزید، و شما را گاهى به خشم مىآورد و گاهى از خود راضى مىگرداند، نه سراى شما و آن جایگاهى است که براى آن آفریده شدهاید. آگاه باشید! این دنیا براى شما نخواهد ماند، و شما در آن جاوید نخواهید بود. هر چند این دنیا شما را به خود فریفته است ولى از بدى خود نیز شما را بر حذر داشته است. پس به فریب دنیا دچار نگردید که شما را از آن بر حذر داشته، و به آن آز نورزید که شما را از آن ترسانیده است و در آن به سرایى که به آن فرا خوانده شدهاید مسابقه بگذارید و با دل هایتان از آن روى بگردانید.))
××××××
پاورقی:1-- نهج، فیض، خ 172، صبحى، خ 173.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
اگر آنچه را که مردگان شما دیدهاند
فانکم لو عاینتم ما قد عاین من مات منکم لجزعتم و وهلتم و سمعتم و أطعتم و لکن محجوب عنکم، ما قد عاینوا، و قریب ما یطرح الحجاب...
ترجمه:
((اگر شما آنچه را که مردگان شما دیدهاند مشاهده مىنمودید هراسان و ترسان مىگشتید، و در برابر خداوند گوش شنوا پیدا کرده، و از او پیروى مىنمودید، ولى آنچه را که آنان دیدهاند از شما پنهان است، و به زودى پرده از میان شما و آنان به کنار کشیده مىشود...))
×××××
پاورقی:1- - نهج، فیض و صبحى، خ 20.
معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
تصویرى از گور
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند ××کز هستیش به روى زمین بر نشان نماند
و آن پیر لاشه را که سپردند زیر گل×× خاکش چنان بخورد کز و استخوان نماند
((سعدى))
بسیارى از انسانها آنچنان فراموش گر گروگانهاى خاک شدهاند گویا خود به جمع آنان نخواهند پیوست، و اگر لحظهاى به طور جدى اندیشه خود را به کار بگیرند و گور و گور نشینان را به تصویر بکشند، و یا در گورستانى حاضر آیند و از نزدیک گورها را ببینند شاید به خود آیند و راه درست رإ؛ پیدا نموده و با درک درست سرانجام این دنیا، به جهان آینده بیندیشند، و اسباب نجات و رهایى خود از آتش دوزخ را فراهم آورند، امام على علیهالسلام براى پند دادن به ما انسانها در سخنان خود، گور و گور نشینان را به گونهاى زیبا و عبرتانگیز به تصویر کشیده است، که در اینجا به ذکر نمونههایى از آن سخنان بسنده مىشود:
1 -...فکان کل امرىء منکم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخط حفرته، فیاله من بیت وحدة و منزل وحشة، و مفرد غربة و کان الصیحة قد اتتکم، و الساعة قد غشیتکم و برزتم لفصل القضاء قد راحت عنکم الأباطیل و اضمحلت عنکم العلل و استحقت بکم الحقایق و صدرت بکم الأمور مصادرها، فاتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنذر .(1)
ترجمه:
((... پس گویا هر یک از شما به سراى تنهایى خود در روى زمین و گودال گور خویش رسیده است، پس شگفتا براى او خانه تنهایى و منزل ترسناک، و جایگاه بىکسى! و گویا صحیه دوم آسمانى به گوشهاى شما رسیده و ساعت قیامت شما را فرا گرفته و براى داورى در دادگاه بزرگ قیامتپدیدار گشتهاید از گورهاى خود بیرون آمدهاید و باطلهاى شما آشکار گردیده، و دوران بهانهگیرىها در برابر خداوند پایان پذیرفته و حقایق براى شما ثابت گردیده، و هر کارى از نیک و بد شما در جاى خود قرار گرفته است، بنابراین، از درسهاى عبرتآموز پند، و از دگرگونىهاى روزگار عبرت بگیرید و از بیم دادنها بهرهمند گردید.))
2- و ما أصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فى غد جدث، تتقطع فى ظلمته اثارها، و تغیب أخبارها، و حفرة لو زیدت فى فسحتها، و أوسعت یدا حافرها لأضغطها الحجر و المدر سد فرجها التراب المتزاکم... (2)
ترجمه:
((...و مرا با فدک و جز فدک چه کار؟! در حالى که جایگاه بدن ما براىفردا گور خواهد بود، که در تاریکى آن نشانههاى زندگى انسان از میان مىرود، و خبرهاى آن پنهان مىگردد و گودالى است که هر چند بر گشادگى آن افزوده شود و دست گورکن آن را گشاده گرداند، سنگ و کلوخ، آن را مىفشارد و خاک روى هم انباشته سوراخهاى آن را مىپوشاند...)) - ((فدک)) روستایى بود که رسول خدا (ص) پس از جنگ خیبر با ساکنان آن به اینگونه صلح کرده بود که نصف خرماهاى آن از آن پیامبر (ص) باشد، و اجماع شیعه بر این است که پیامبر (ص) پیش از وفاتش آن را به فاطمه (س) بخشید، ولى ابوبکر در زمان خلافت خود آن را از دست فاطمه (س) گرفت و به بیت المال سپرد. (شرح نهج البلاغه صبحى الصالح)
3- الستم فى مساکن من کان قبلکم أطول أعمارا، و أبقى اثارا و أبعد امالا و أعد عدیدا، و أکتف جنودا؟! تعبدوا للدنیا اى تعبد و اثروها أى ایثار، ثم ظعنوا عنها بغیر زاد مبلغ، و لا ظهر قاطع...فاعلموا و أنتم تعلمون بأنکم تارکوها و ظاعنون عنها و اتعظوا فیها بالذین قالوا: ((من اشد منا قوة)) حملوا الى قبور هم فلا یدعون رکبانا، و أنزلوا الأجداث فلا یدعون ضیفانا، و جعل لهم من الصفیح أجنان، و من التراب أکفان و من الرفات جیران، فهم جیرة لا یجیبون داعیا، و لا یمنعون ضیما و لا یبالون مندبة، ان جیدوا لم یفرحوا، و ان قحطوا لم یقنطوا. جمیع و هم احاد، و جیرة و هم أبعاد. متدانون لا یتزاورون، و قریبون لا یتقاربون، حلماء قد ذهبت أضغانهم، و جهلاء قد ماتت أحقادهم، لا یخشى فجعهم، و لا یرجى دفعهم، استبدلوا بظهر الأرض بطنا، و بالسعة ضیقا، و بالأهل غربة و بالنور ظلمة، فجاؤ و هإ؛- کما فارقوها عراة .(3)
ترجمه:
((...آیا شما در جایگاه سکونت کسانى زندگى نمىکنید که پیش از شما بودهاند و عمرهاى آنان طولانىتر از شما و آثار و نشانههاى زندگى آنان ماندنىتر از آثار و نشانههاى شما بوده است، و آنان خود داراى آرزوهایى بیش از آرزوهاى شما، و آمادگى آنان براى زندگى در دنیا بیش از آمادگى شما بوده است و داراى لشکریانى بیش از لشکریان شما بودهاند، آنان دنیا را به گونهاى شگفت آور بندگى نمودند و آن را برگزیدند، و سرانجام بدون گرفتن توشهاى مناسب و مرکبى راهور از این دنیا کوچیدند...))
((...آگاه باشید! و شما آگاه هستید که روزى فرا خواهد رسید که دنیا را رها نموده و از آن کوچ خواهید کرد و در این دنیا از کسانى پند بگیرید که گفتند: ((نیرومندتر از ما کیست؟)) آنان به گورهایشان برده شدند در حالى که نام آنان را ((سوار بر مرکب)) نخواندند زیرا با میل و اراده خود سوار بر تابوت نشدند و بر گورها وارد شدند در حالى که ((مهمان)) خوانده نشدند، و از زمین پهناور براى آنان پنهانگاه و از خاک آن کفن و از استخوانهاى آرد شده خرد شده، همسایگانى پدید آمد، سپس آنان همسایگانى هستند که هیچ فراخوانى را پاسخ نمىدهند، و هیچگونه ستمى را جلوگیرى نمىکنند و به هیچ نوحه گرى التفات نمىنمایند، اگر بر آنان باران رحمت ببارد، شاد نمىشوند، و اگر به خشکسالى دچار گردند ناامید نمىگردند، آنان در کنار هم گرد آمدهاند در حالى که تنها هستند، همسایگان هستند در حالى که دور از یکدیگرند، نزدیک یکدیگرند در حالى که یکدیگر را دیدار نمىنمایند، نزدیکان یکدیگرند در حالى که از هم دورند، بردبارانى هستند که کینه آنان از میان رفته، و نادانانى هستند که کینه هایشان مرده است، از زیان رسانیدن ناگهانى آنان هیچگونه ترسى و وحشتى نیست، و امیدى به آنان نیست که تا از چیزى دفاع نمایند، درون زمینى را به جاى بیرون آن، و مکان تنگ را به جاى مکان پهناور، و دورى از خویشان را به جاى زندگى در کنار آنان و تاریکى گور را به جاى روشنایى روى زمین برگزیدند، سپس به همانگونه که از دل زمین برهنه بیرون آمده بودند، برهنه به سوى آن بازگشتند...))
این سخنان پندآمیز از پیشواى پارسایان على علیهالسلام آنچنان صریح و روشن است که نیاز به هیچگونه شرح و توضیح ندارد. ولى بى مناسبت نیست که به چند بیت از خیام نیشابورى توجه شود:
اى چرخ فلک خرابى از کینه توست - - بىدادگرى شیوه دیرینه توست
اى خاک اگر سینه تو بشکافند - - بس گوهر قیمتى که در سینه توست
اى دیده اگر گورنهاى گور به بین - - وین عالم پر فتنه و پر شور به بین
شاهان و سران و سروران زیر گلند-- روهاى چو مه در دهن مور به بین
و نیز بابا طاهر سروده است:
اگر زرین کلاهى عاقبت هیچ - - به تخت ار پادشاهى عاقبت هیچ
گرت ملک سلیمان در نگین است - - در آخر خاک راهى عاقبت هیچ(4)
×××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 156، صبحى، خ 157.
2- نهج، فیض و صبحى، قسمتى از نامه، 45.
3- - نهج، فیض، خ 110، صبحى، خ 111.
4- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
فاصل میان زندگى دنیا و بهشت و دوزخ
فان الله سبحانه لم یخلقکم عبثا، و لم یترککم سدى، و ما بین احدکم و بین الجنة أو النار الا الموت... (1)
ترجمه:
((خداوند سبحان شما را بیهوده نیافریده، و پوچ رها نکرده است، و میان هر یک از شما و بهشت و دوزخ جز مرگ فاصلهاى نیست.))
××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 63، صبحى، خ 64.
2- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در آستانه مرگ
در آن نفس که بمیرم در آرزوى تو باشم - - بدان امید دهم جان که خاک کوى تو باشم
خبر دارى اى استخوانى قفس - - که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید - - دگر ره نگردد به سعى تو صید
نگه دار فرصت که عالم دمیست - - دمى پیش دانا به از عالمى است
چرا دل بر این کار وانگه نهیم - - که یاران برفتند و ما بر رهیم
((سعدى))
در آستانه مرگ بر انسان چه مىگذرد؟ روح او چگونه از زندان کالبدش رهایى مىیابد؟ انسان محتضر در این لحظههاى بسیار حساس و هراسانگیز چه حالتى دارد؟ و به چه چیزهایى مىاندیشد؟ و دهها پرسش دیگر که انسان در این دنیا مىخواهد درباره لحظه مرگ خود پیش از فرا رسیدن موعد آن بداند. على علیهالسلام در ضمن سخنان خود به برخى از این پرسشها پاسخ لازم را مىدهد:
1- در آنجا که از انسانهاى دل بسته به دنیا، و غرق در خواستههاى نفسانى سخن مىگوید، اینگونه داد سخن مىدهد:
اجتمعت علیهم سکرة الموت و حسرة الفوت، فقترت لها أطرافهم و تغیرت لها الوانهم، ثم ازداد الموت فیهم و لوجا، فحیل بین أحدهم و بین منطقه، و انه لبین أهله ینظر ببصره، و یسمع بأذنه على صحة من عقله و بقاء من لبه یفکر فیم أفنى عمره، و فیم أذهب دهره، و یتذکر أموالا جمعها، و أغمض فى مطالبها، و أخذها من مصرحاتها و مشتبهاتها، قد لرمته تبعات جمعها، و أشرف على فراقها، تبقى لمن و راءه ینعمون فیها و یتمتعون بها فیکون المهنا لغیره، و العبء على ظهره و المرء قد غفلت رهونه بها، فهو یعض یده ندامة على ما أصحر له عند الموت من أمره، و یزهد فیما کان یرغب فیه أیام عمره و یتمنى أن الذى کان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه، فلم یزل الموت یبالغ فى جسده حتى خالط لسانه سمعه، فصار بین أهله لا ینطق بلسانه، و لا یسمع بسمعه، یردد طرفه بالنظر فى وجوههم، یرى حرکات ألسنتهم، و لا یسمع رجع کلامهم، ثم ازداد الموت التیاطا، فقبض بصره کما قبض سمعه و خرجت الروح من جسده فصار جیفة بین أهله، قد أوحشوا من جانبه، و تباعدوا من قربه، لا یسعد باکیا، و لا یجیب داعیا، ثم حملوه الى مخط فى الأرض، فأسلموه فیه الى عمله، و انقطعوا عن زورته .(1)
ترجمه:
((...مستى سختى و بىهوشى مرگ و حسرت از دست رفتن دنیا آنان را فرا مىگیرد، اندام هایشان سست، و رنگ هایشان دگرگون مىشود سپس مرگ بیش از پیش آنان را در کام خود قرار داده تا آنجا که میان هر یک از آنان که مىمیرند و سخن او فاصله مىاندازد توان سخن گفتن را از وى ستانده و در حالتى قرار مىگیرد که اهل منزل او را در میان خود گرفته و او با چشمش به آنان نگاه افکنده و در حالى که هنوز عقل او در جاى خود قرار دارد، و به هزیان نیفتاده است با گوش خود سخنان آنان را مىشنود، و در این اندیشه قرار مىگیرد که عمر خود را در چه راهى تباه نموده، و روزگار خود را در چه مسیرى سپرى کرده است! و اموالى را به یاد مىآورد که آنها را گرد آورده و براى به دست آوردن آنها از حلال و حرام چشم پوشیده و آنها را از راه درست و یا مشکوک و مشتبه فراهم ساخته و در نتیجه، دچار پیامدهاى نادرست و زیانبار گردآورى آنها گردیده و اکنون آماده جدایى از آنها شده است، و همه آنها براى وارثان او باقى خواهد ماند، و آن وارثان به وسیله آن اموال در ناز و نعمت قرار گرفته و از آنها بهرهمند مىگردند، پس بهرهمند شدن از اموال بدون رنج و زحمت از آن جز او بوده و سنگینى بار گناه آنها بر روى دوش او قرار مىگیرد و او گروگان آن اموال مىشود، و با یاد آورى اعمالش هنگام مرگ آنچنان پشیمانى به او دست مىدهد که در اثر آن دست خود را به دندان مىگیرد، و به آنچه که در روزهاى زندگى خود به آن دلبستگى داشت بىمیل مىشود، و آرزو مىکند که اى کاش کسى آن اموال را گرد مىآورد که در زمان زندگى او به سبب داشتن آن اموال به او رشک و حسادت مىورزید، پس مرگ همچنان کالبد او را در بر مىگیرد تا آنجا که گوش او نیز در نارسایى از انجام وظیفه شریک زبان او مىشود، که در پى آن به گونهاى در میان اهل منزل قرار مىگیرد که نه زبانش توانایى سخن گفتن را دارد و نه با گوشش یاراى شنیدن را، در چنین حالتى چشم خود را به صورتهاى آنان مىفکند، حرکت زبانهاى آنان را مىبیند، ولى سخن آنان را نمىشنود، سپس مرگ او را بیشتر در کام خود فرو مىگیرد و به همانگونه که گوش او از کار افتاده، چشم او نیز بسته مىشود و روح از کالبد او جدا گردیده، و در میان اهل منزل خود بسان مردارى مىشود، و با ترس و وحشت از اطراف او پراکنده و از نزد او دور مىشوند، نه توانایى بر یارى گریه کنندهاى را دارد و نه مىتواند پاسخ خوانندهاى را بدهد که او را به خود مىخواند، پس از آن، پیکر بىجان او را برداشته و به سوى منزلى در زمینبه نام گور مىبرند و در آنجا او را به عملش وامى گذارند، و از آن پس رخسارش را نمىبینند.))
2 - فان الموت هادم لذاتکم و مکدر شهواتکم، و مباعد طیاتکم زائر غیر محبوب و قرن غیر مغلوب و واتر غیر مطلوب، قد اعلقتکم حبائله و تکنفتکم غوائله، و اقصدتکم معابله، و عظمت فیکم سطوته، و تتابعت علیکم، عدوته، و قلت عنکم نبوته، فیوشک أن تغاشکم دواجى ظلله، و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشى سکراته، وألیم ازهاقه، و دجو أطباقه و جشوبة مذاقه، فکان قد أتاکم بغته فأسکت نجیکم و فرق ندیکم و عفى اثارکم و عطل دیارکم و بعث و رائکم یقتسمون تراثکم، بین حمیم خاص لم ینفع، و قریب مخزون لم یمنع و آخر شامت لم یجزع . (2)
ترجمه:
((...پس راستى چنین است که مرگ تباه کننده لذتهاى شما، و تیره کننده خواستههاى شما و دور کننده اندیشههاى شما و دیدار کنندهاى نادوست داشتنى و رقیبى چیره ناپذیر و جنایتکارى نامطلوب است، که دامهاى خود را بر شما افکنده و رنج و مصیبتهاى او گرداگرد شما را فرا گرفته و پیکان تیر آن شما را هدف قرار داده و توانایى و چیرگى او در میان شما بسیار بزرگ و دست درازى او به سوى شما پى در پى و خطاى شمشیر او نسبت به شما اندک است، سپس نزدیک است که تاریکى ابر تیرهاش و دشوارى دردهایش و تاریکى شدید لحظهاى سخت جان ستاندنش و بىهوشى مستى هایش و درد جان گرفتن با عجلهاش و تاریک نمودن هاى پى در پىاش و دشوارى و خشکى چشیدنش شما را فرا بگیرد، به گونهاى که گویا ناگهانى بر شما فرود آید و زمزمه شما را فرو خواباند و جمع شما را پراکنده و نشانههاى شما را پایمال نموده و شهرهاى شما را به تعطیلى کشانیده و وارثان شما را براى تقسیم آنچه را که به ارث گذاردهاید برانگیخته است تا آن را در میان دوست ویژهاى که براى شما سودى نداشته و خویشاوند اندوهگینى که مرگ را از تو باز نداشته و خویشاوند دیگرى که از مرگ تو اندوهگین نگردیده است، تقسیم نمایند.))
جهان اى برادر نماند به کس - - دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت - - که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک - - چه بر تخت مردن چه بر روى خاک
((سعدى))
آنچه نقل شده است تصویر لحظه جان دادن کسانى است که دنیا را براى خود لذت و سعادت و خوشبختى دانسته و تلاش خود را براى بهرهگیرى از آن به کار گرفته و آخرت و زندگى بسیار خوب و جاوید بهشت و بهشتیان را به وادى فراموشى بسپارند. ولى در نگاه انسانهاى پارسا و بریده از دنیا، نه تنها مرگ، چیزى ناخواسته نیست، بلکه لحظه انتظار دیدار معشوق و پیوستن به معبود است. دنیا براى او بسان قفسى تنگ و تاریک براى پرنده بلند پرواز است که همواره در آرزوى شکستن این قفس، و پرواز بر فراز جهان بىانتها و جاوید لحظه شمارى مىکند. از این رو هر چند سکرات مرگ براى او سخت و دشوار باشد، انتظار زندگى جاوید و آسایش ابدى در لحظه جان دادن او را آرامش بىاندازه مىبخشد، اینگونه انسانها دنیا را سراى لذت خود نپنداشتهاند تا مرگ تباه کننده لذتهاى آنان باشد.(3)
×××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 108، صبحى، خ 109.
2- - نهج، فیض، خ 221، صبحى، خ 23.
3- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
درباره عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر
تحمله حفذة الولدان، وحشدة الاخوان الى دار غربته، و منقطع زورته، حتى اذا انصرف المشیع و رجع المضجع أقعد فى حفرته نجیا لبهتة السؤال، و عثرة الامتحان .(1)
ترجمه:
((او انسان را پس از جان دادن در داخل تابوتى نهاده و فرزندان و فرزند زادگان و گروه برادران بر روى دستها و دوشهاى خود گرفته، و به خانه تنهایى و غربت، جایگاهى که راه ملاقات دیگران با او بسته مىشود مىرسانند، تا آن هنگام که تشییع کننده به سوى خانه خود رهسپار، و شخص مصیبت دیده از مرگ او نیز از او جدا گردیده و راه بازگشت را در پیش مىگیرد، در آن هنگام او را در گودال گور او مىنشانند در حالى که از ترس سؤال و لغزش در امتحان، آهسته سخن مىگوید.))
آنچه از این سخن به دست مىآید این است که پس از به گور سپردن انسان، فرشتگان سؤال نکیر و منکر مىآیند و از او درباره برخى از باورها و امور زیر بنایى مربوط به دین و مذهب پرسش مىنمایند و به هنگام پرسش او را مىنشانند. ولى بىتردید، این نشاندن در داخل گور، نشاندن پیکر مادى نیست زیرا چنین چیزى با توجه به کوتاهى سقف لحد گور امکانپذیر نیست، بلکه مراد از آن، نشاندن یک نوع پیکر برزخى مثالى، پیکرى مجرد از ماده، و همانند پیکر مادى است و پس از پایان پرسش، انسان نادرست بىپاسخ مىماند و سرانجام او آتش سوزان دوزخ خواهد بود. (2)
×××××
پاورقی:1- - نهج البلاغه، فیض، خ 82، صبحى، خ 83.
2- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى